Info@razdar.com
شماره مقاله 312
299 . بر سنگ زدم دوش سبوى كاشى
سرمست بدم كه كردم اين اوباشى (سر خوش بودم كه)
با من به زبان حال مى گفت سبو
من چون تو بدم تو نيز چون من باشى
يعنى سبوى لعابدار چونكه لعاب روى كوزه را هر چه باشد و هر جا ساخته باشند كاشى مى نامند مثلاً گويند كوزه كاشى دار زيرا اول شهرى كه رسم شد كه روى كوزه و خشت را و كاسه و خم را با لعاب شيشه اى بياندايند و نيل و لاجورد هم بدان لعاب بيالايند شهر كاشان بود كه در كار مجدّتر و با سليقه تر و پرفكرتر از ديگرانند و اكنون هم از ديگران گوى سبقت مى ربايند ،پس لعاب كاشى از آنجا به ديگر بلاد رفت و نام وطن را با خود برد بويژه خشت كه جز كاشى نام ديگر ندارد و لفظ كاشى كارى هم بر زبان ها جاريست در هر عمارتى كه خشت كاشى بكار برند و سابقاً در همان كاشان هم بيش از يكرنگ را نمى توانستند بپزند ،اگر رنگ هاى متعدّد مى خواستند ناچار از تعدّد پارچه ها بودند كه هر يك را يك رنگى كنند و به كوره گذارند تا بپزد و در وقت بكار بردن بهم وصل كنند لذا آن را معرّق (به فتح عين و راء مشدّد از عروق) مىناميدند يعنى رگ به رگ ،بعد اخيراً ماهرتر شده در يكپارچه هم توانستند كه هفت رنگ بسازند ،لذا هر جا كاشى معرق پيدا شود نشانه قديم بودن آنست و چند رنگ در يكپارچه نشانه نو بودن است.
اين مطلب اصطلاح ظروف ساخته در ايران است دخلى به چينى ندارد زيرا نتوان گفت كه چين در اين كار (رنگ و لعاب ظروف) بعد از كاشان بوده زيرا چين تاكنون در عرض ممالك و بلاد ديگر نبوده بلكه در طول آنها بوده يعنى عالم ديگر و مملكتى فوق ممالك بوده كه در شمار ممالك معروفه جاريه بر زبانها نبوده.
***
نویسنده: عباس كيوان قزويني
رباعیات خیام