Info@razdar.com
شماره مقاله 319
31. تا هشيارم طرب ز من پنهانست (1)
ور مست شوم در خردم نقصانست (2)
حاليست ميان مستى و هشيارى
من بنده آن كه زندگانى آنست (3)
(1) پنهانى بى التفاتى كه ملتفتش نيستم اما مايه طرب كه لذت وجود و صحت و نبودن بيمارى مزاج و درد اعضاء باشد هست نعمتان مجهولتان
الصحة والأمان چونكه مستشعر به خود هستم و خود را مى بينم آن لذّت را نمى فهمم زيرا خودى يك درد و بلاء عقلى است كه مانع التذاذ از آن نحوه وجود است كه تمام لذت و بهجت همانست از جهت وجود ربطى بودنش[1] اما از جهت وجود نفسى بودنش درد است و مانع التذاذ و طرب است ،و در حال مستى وجود نفسى پوشيده و مغفول عنه مى گردد پس طرب و لذت وجود ربطى نمايان مى شود (اذا زال المانع عاد الممنوع) پس لذت و بهجت كه در زير پرده تعين مانده بود موقتاً نمايان مىشود كه آن را سكر نامند و تا آثار سكر هست آن لذّت نمايان است و اين يك جهت نفع و خوبى مسكر است.
(2) خرد بكلّى زائل نمى شود و به حدّ جنون نمىرسد لذا مست را ديوانه نگويند سكر غير جنون است مانند خواب است و موقت است و جنون مانند مرگ است براى خرد.
(3) از اينجا دانسته مى شود كه خيام خون دل رز را نمى خورده و حلال نمى دانسته و دشمن هوش نبوده بلكه از يك نحو پرهوشى كه مخصوص به او بوده مى را ستوده و ستودن او بهتر و پرمايه تر از ستودن شعراء و صوفيان است و به خرد نزديكتر از آنها است و هر كه غير اين داند خيام را نشناخته .هر كه خيّام را شاعر فرض كند او نه مفهوم شاعرى را دانسته كه اينگونه مصداق براى آن مفهوم قرار داده و نه مسلك خيام را پى برده كه اين وصله عادى را به او چسبانده ،و هر كه او را صوفى داند صوفى معمولى دنيا را نشناخته ،بلى اگر خواستيم خيام را به يك عنوانى نزديك كنيم به صوفى نزديكتر از همه است اما نه صوفيان او را داخل سلاسل خود مى دانند و نه او هيچيك از سلاسل را به عنوان خصوصى اعتناء دارد ذمّ و انكار هر كه را كه از او مسلّم ترى نيست نموده و خود را در نبرد با همه حاضر كرده و كسى هم از عهده نبرد او برنمى آيد زيرا همه مغرضند و گرفتار خودبينى و از خرابى مؤسّسه خودشان مى ترسند و همه جا ملاحظه را بكار مى برند چنانكه من در چهل سال سياحت انفسى و آفاقى خودم همه را ديدم و آزمودم و او نه غرض دارد نه خودبينى نه مؤسّسه پس ترس و ملاحظه ندارد ،نبرد با او نبرد مشت است با درفش.
نسخه بدل شعر اول اينست :
(تا هشيارم در طربم نقصانست
چون مست شدم بر خردم تاوانست)
شعر دوم محل اتفاق همه نسخه ها است و مؤيّد حدس من است درباره مذاق خيام كه غير همه مذاقهاى عادى دنيا است.
***
شرح رباعیات خیام – عباس کیوان قزوینی
[1] .اين اصطلاح عرفاء است كه وجود هر چيزى دو نام دارد از جهت آنكه داده خدا است وجود ربطى است و از جهت آنكه مال آن چيز است وجود نفسى
است.«منه»