Info@razdar.com
شماره مقاله 350
خيام تنت به خيمهاى ماند راست (1)
سلطان روحست و منزلش (2) در افنا است (3)
فرّاشِ اَجَل (4) ز بهــر ديگر منـزل
ويران كند اين خيمه چـــو سلطــان بـرخـواست
(1) لفظ راست در طبس و قاينات به معنى ساخته و درستِ تمام عيار شده است مانند تسويه به لغة عرب گويند اين كار را راست كرد يعنى آنچه لازمه اينكار بود كرد و تمام شد فاذا سوّيته يعنى همانكه همه كار بدن آدم را تمام كردم و اينجا نيز مراد از راستى خيمه بدن تمامية اجزاء بدنست يعنى خيمه اى زده و نصب شده و مراد صورت شخصيه تن است.
(2) يعنى مقصدش كه آخر منزل و غايتِ سيرِ او است.
(3) آن فناءِ حقيقى كه انعطافِ دائره وجود است و يا مراد مرگست كه فناءِ خيمه تن باشد به قرينه شعر آخر.
(4) آنكه جلوتر مى رود براى زدن خيمه و فرش كردن تا شاهِ جان برسد آن قوه مصوّره است كه در صلبِ پدر بنا به قولى يا در رحم مادر بنا به قولى يا در هر دو كه متمّم يكديگرند صورت بندى نطفه را مى كند تا قابلِ تعلّقِ جان شود و آيا جان كى و كجا تعلّق به تن مى يابد سه قول است در جلد دوم كيوان نامه صفحه 17 تا 19 نوشته ام و همان قوّه مصوِّره فرّاش اجل است يعنى همان صورت را كه ساخته خراب مى كند و مادّه را به تحويلِ قالبِ مثالى مى دهد كه منزلِ دومِ جانست و از آنجا نيز به تحويلِ قالبِ عقلىِ جبروتى مى دهد تا برسد به وجود مطلق كه دائره شخصيّه اين جان سر بهم آرد .
و نيز عالم كبير قوه مصوّره اى در تحت اسم البارئ المصوِّر نسبت به مادّة الموادّ دارد كه صورت بندىِ انواع را مى نمايد و تشكيلِ مراتبِ طوليّه و عرضيّه وجود را مى دهد تا آخرين مرتبه كه طبع و جسم باشد پس بالا مى برد و خطِ سير را برمى گرداند از جسم به سوى جان متصاعداً تا وصل به وجود مطلق شود و آن فناءِ ذاتىِ امكانى كه همه جا همراهِ مادّه بود و كامِن بود نيكو نمايان گردد و آن را عدم بايد ناميد عدمِ سابق و عدمِ لاحق كه سلسله مراتب وجود بين العدمين است،پس اگر مرگ نبود بِاَنواعه مقدّماتِ وجوديه شخص و نوع بى نتيجه مى شدند و بار به منزل نمى رسيد ،هر كه از مرگ گريزد از غايت كمالش گريخته به نادانى و فرّاشِ اجل نمى گذارد كه او بگريزد.
***
نویسنده: عباس كيوان قزويني
رباعیات خیام