Info@razdar.com
شماره مقاله353
رباعى ششم
خيّـام اگر ز باده مستى خوشباش
بـا لالـه رخـى اگر نشستى خوشباش
چون آخر كار نيست خواهى بودن
انگار كه نيستى چو هستى خوشباش
خوش بودن به دل است و به اختيار نيست ،مراد از امر به خوشى يا به تكلّف است و يا به چيدن اسباب خوشى ظاهريست دَورِ خود اگرچه دل خوش نباشد تا هر كه تو را بيند كه خوشى حق اعتراض بر تو ندارد و شايد كمكم ظاهر و مجاز و دروغ به باطن و حقيقت و راستى كشاند كه گفته ام :
غم از غم خيزد و شادى ز شادى
به شادى زى اگرچه نيست شادى (كيوان)
و شايد معنى لازم خوشى مراد است يعنى قدر بدان مستى را و همنشينى با لاله رخ را كه خيلى بهتر است از لاله زار زيرا آن بيجان است و اين با جان و آن خزان دارد و اين بى خزان و نيز فقط هستى را قدر بدان كه در دو طرفش نيستى به كمينش نشسته تو با كمانِ نشاطِ تكلّفى كماندارى كن و رقيبِ كمين داران باش.
***
. 186 خيّام اگر ز باده مستى خوش باش
با ماه رخى اگر نشستى خوش باش
چون عاقبت كار همه نيستى است
انگار كه نيستى چو هستى خوش باش
انگار يعنى باور كن يا فرض كن كه نيستى در آخر مانند هستى حالا است يا حالا هم نيستى .
و چو يعنى مانند يا چونكه يا تا هستى غنيمت شمر .اين رباعى در ضمن دوازده رباعى مقدمه شرح شد.
***
نویسنده: عباس كيوان قزويني
رباعیات خیام