Info@razdar.com
شماره مقاله 351
رباعی سوم
خيّام كه خيمه هاىِ حكمت مى دوخت
در كوره غم فتاد و ناگاه بسوخت (1)
مقراضِ اَجَل طنابِ عمـرش ببريد
فـرّاشِ قضا برايگانش بفــروخت
(1) بايد چنين باشد كه در كوره غم بناگه افتاد و بسوخت زيرا پس از افتادن به كوره سوختن يك امر عاديست و ناگاه در امرِ غيرعادى و غير مُنتَظَر استعمال مى شود يا آنكه واو بعد از ناگاه بيفتد كه ناگاه قيد افتادن باشد نه قيد سوختن.
مراد از سوختن مردن است و كوره غم مرضِ موت است ،گرچه ظنّ قوىّ آنست كه ديگرى پس از مرگ خيام اين شعر را ساخته باشد ولى بعيد هم نيست كه از خودش باشد كه در زندگى خبرِ وقوعى مى دهد از مرگش براى يقينى التحقّق بودن از قبيلِ اذا زلزلت يعنى از فعل آينده يقينى تعبير به ماضى و گذشته مى توان نمود (اطرّاد ندارد بلكه منحصر به سياق شرط است و اينجا سياق اخبار است نه شرط مثلاً اگر از حال زنده اى خبر دهند كه مرد خطا و دروغست اما اگر بگويند همانكه مرد و دفنش كردند معدوم مىشود صحيح است زيرا لفظِ همانكه از ادوات شرط است در فارسى مانند اذا در عربى و در اين شعر چنين لفظى نيست كه سياق را از اخبار به شرط برگرداند ،و اينگونه اشتباه در مناظره و توجيه يك عبارتى خيلى رو مى دهد كه يك مطلب خاصّى را مى خواهند در مورد عامّ دليل صحّت قرار دهند و اين مغالطه است و ظلم در مناظره است.
***
نویسنده: عباس كيوان قزويني
رباعیات خیام