Info@razdar.com
شماره مقاله 421
. 188سرمست به ميخانه گذر كردم دوش
پيرى ديدم مست و سبوئى بر دوش
گفتم ز خدا شرم ندارى اى پير
گفتا كرم از خدا است مى نوش خموش
خموش يعنى پنهان كه از مردم بايد ترسيد نه از خداى كريم و در نسخه اى با واو عطف است كه دو چيز مى شود يعنى اوّلاً كه خودت هم بخور و ثانياً اگر خودت نمى خورى منع خورندگان را مكن زيرا منكر كرم خدا شده اى و فضولى در كار جهانيان كرده اى.
***
نویسنده: عباس كيوان قزويني
رباعیات خیام