Info@razdar.com
شماره مقاله 482
شرح رباعيات حكيم خيّام
تاليف
عبّاس كيوان قزوينى
1345ھ . ق
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
داراىِ هنر كسى است كه خردش به هر دانشى رسا باشد .بدان سان كه در هيچ دانست و بايستى نيازش به ديگرى نيفتد .پس او را تنهائى رواست و ديگران را بدو چسبيدن بايد كه نيازمندند ،و او را گريختن از ديگران شايد كه بى نياز است چنانكه حكيم خيّام در اواخر زندگانيش به تنهايى زيست ،و با آنكه داراى فنون دانشها و هنرها بود به آموزگارى تن در نداد و هيچ آثار قلم از خود باقى نگذاشت مگر سه رساله مختصر كه در آخر اين كتاب نوشته خواهد شد و چند رباعى كه جِدِّ بى هزل و راست بىدروغ است بر خلاف شعر هر شاعرى گرچه دروغ شعرى از اساتيد بس زيبا و لذّت بخش است امّا چون لذّتِ بى نتيجه را بهاء عمر نتوان قرار داد پس صنايع شعرى تلف كننده عمر خردمندان است و پيدا است كه حكيم در اين چند رساله و رباعى هيچ نظر به گذاردن نام از خود نداشته لذا نه رساله ها اسم دارد و نه رباعى ها ترتيب و ضبط و شايد اين رباعى ها را هيچ به عنوان ديوان ننگاشته بلكه بعد از او مردم يافته و نگاشته اند لذا مختلف است به كم و زياد و بعض رباعيات از ديگران مثل اوحدالدّين و بندار رازى و بابا افضل و سلمان و غيرهم داخل ديوان شده و بعض رباعيّات كه در كتب ديگر به نحو استشهاد نوشته شده و از مضمونش پيدا است كه مال خيّام است امّا در ديوان نيست مانند (صانع به جهان كهنه) و نگارنده مقيّد به صحّت نسبت نيست بلكه هر رباعى كه مطلب داشته ،شرح نمود.
تحقيق نسبتِ شعر دخلى به شرح مطلب شعر ندارد ،مقصود نگارنده تجليل خيّام است به اينكه اشعارش[1] را به مطلب علمى عرفانى تطبيق نمايد كه نَه محض شعر است بلكه غوامض و لبابِ عرفان است كه به لباس ساده شعر برآمده و توان گفت كه عرفانِ خيّام با مغزتر از مشايخ و اقطابِ مشهور بوده و شايد به توسّط اروپائيان بعد ازين منكشف شود كه بهترين عارف اسلام خيّام بوده و بهترين حكيم اسلام شيخ رئيس ،و كسى قابل همتائى اين دو در عرفان و حكمت نيست گرچه در شعر و هندسه و موسيقى ديگران برتر از اين دو باشند و اگر شيخ رئيس (كه در واقع جوانمرگ شد) عمر مى كرد در موسيقى و هندسه نيز برتر از همه مى شد چنانكه در الهيّات و طبيعيّات برتر از همه است .و چون غرض نگارنده تطبيق شعر خيّام به مطالب علميّه است پس نظر به قافيه ندارد بلكه تقسيم علمى مى نمايد به چند فصل و فهرست كشف المطالب قرار مى دهد و هر رباعى كه راجع به معرفت اللّه است بفنونها در فصل توحيد مى نگارد و هر يك كه راجع به ذمِّ دنيا و پند و مناجات است در فصلهاى ديگر و هر رباعى را كه توان راجع به چند عنوان نمود و آن را در يك عنوانى به سليقه خود مى نويسد يا آنكه آن را مكرّر مى نويسد و مقيّد نيست كه خوانندگان سليقه و انتخاب او را بپسندند بلكه غرضش راهنمايى و گشودن اين در است بر دانشمندان كه كسى تا كنون اين كار را نكرده و پس از باز شدن اين در هر كه هر رباعى را به نظرِ خود در هر فصلى كه مناسب مىبيند درج كند اين ناچيز نمى رنجد بلكه به خود مى بالد كه خدمت به دانشمندان كردم و نظرِ نقّادِ پاك آنها را عطفِ به اين مقام دادم ،حالا آنچه جولانِ نظر دهند بر شالوده اى خواهد بود كه من نهاده ام .
بدانكه نظرِ به اشعار خيّام از پنج راه است :
1) از راه صنايعِ شعرى و در اين نظر ثابت مىشود كه اين بزرگ مرد گرچه نزد همه پايه اش برتر از شاعرى است در شعر هم استاد بوده و طبعِ قادرِ روانِ نقّادِ وقّادِ شيرين روشى داشته با آنكه شعر بسيار نگفته و خود را به شاعرى معرّفى ننموده .
2) از راهِ فنونِ حكمت و دانشها ،و در اين نظر هيچ معلوم نيست از اين اشعار كه پايه دانش فنّى و علمى او چه بوده گرچه معروف است كه در فنون رياضى بلكه طبيعيّات هم استاد بوده و حكماءِ آن عصر وى را به استادى مى پذيرفتند ،و تعيينِ نوروز جلالى به اوّل حَمَل به اشاره او شد و پسندِ دنيا گشت و گويا نمى خواسته مانند انورى خودنمائىِ علمى در شعر نمايد بلكه مقيّد به كتمانِ دقايقِ علمى بوده مطلقا تا رايگان به دستِ هر كسى نيفتد و شاهد بازارى نشود تا بى مايگانش دزديده و به خود بندند و خود را بدان ستايند .
3) از راه ديانت و مقامات روحانى ،و در اين نظر هم معلوم نمى شود كه نائل به چه پايه بوده آيا دعوىِ سرى و شيخى و ارشاد داشته ،يا آنكه رياستِ دين را دردِسر مى انگاشته و مريد پذير نبوده و نمى خواسته خود را به عنوان دينى معرّفى نمايد و اوهام مردم را به سوىِ خود بربايد بلكه از جاهِ دنيوى و ديانتى مى گريخته چنانكه در هفت رباعى كه در آخر پنديّات خواهد نوشته شد ،ذمِّ خود نمايان و مدّعيانِ تصوّف را مى كند و مصراعِ بدنام كننده نكونامى چند ،كه معروف است از آن هفت رباعى است ،و خود را به بى پروائى و ارتكابِ منافياتِ شرع نمودار مى ساخته و خود را از چشم مردم مى افكنده و قبولِ عامّه را به خود ويران مى كرده و آنها را بر خود مى شورانيده چنانكه هنوز هم كوته نظران پندارند كه اين بزرگ مرد به راستى باده نوش و دشمنِ هوش بوده و مرادش از مى همين تعفينِ انگور است . همانا بى مايه و فرودين است آنكه خيّام را خمّار پندارد و آن پاكدل را به هوسرانى و از هوش گريزانى آلوده داند .
4) از راه پند و اندرز يعنى زشت نمودن دنيا و قبايحِ احوال و افعال به نظر خواننده و بزرگ ساختن تجرّد و بى خيانتى و حق پرستى ،و در اين نظر توان گفت كه از بزرگان حكما است و كمتر شاعرى برابرى با او در اين باب توان نمود زيرا پيداست از تاريخ شرح حال او كه خود عمل به سخنانش مى نموده و سخنِ با عمل اثرى قوىّ دارد در شنونده .
5) از راه معارف و علوم عاليه است مانند توحيد و خود شناختن كه سرمايه همه حكمت الهيّه و فنون متعاليه است و در اين نظر توان گفت كه مراد وى از مى در هر رباعى يكى از روحانيّات است به مناسبت اوصافى كه در آن رباعى براى مى ثابت نمود .
پس تقسيم مى شود رباعيّات خيام از جهت عنوان مطالب به ده فصل :
فصل اوّل در توحيد يعنى اثباتِ صانع و يگانه بودن مصدر و مرجع كلّ امور عالَم و صفات ثبوتيّه و سلبيّه خدا و اسماء حُسنى و در اين فصل چون اوّل فصول است هر رباعى كه ممكن بود رجوعش به يكى از شعب معرفة اللّه ولو به احتمال ضعيف درج شد و بزرگترين فصول شد و در آن شصت و پنج رباعى است .
فصل دوم در مناجات و در آن بيست و يك رباعى است .
فصل سوّم در معارف عاليه و اسرارى كه خِرَد در آنها حيران و از درك آنها عاجز است و در آن شصت و پنج رباعى است .
فصل چهارم در اثبات معاد و در آن هشت رباعى است .
فصل پنجم در سنجيدنِ اعمال و در آن چهار رباعى است .
فصل ششم در معرفة النّفس و در آن بيست و دو رباعى است .
فصل هفتم در مِهرِ مَهرويان و در آن سى و هفت رباعى است .
فصل هشتم در ذمّ دنيا و در آن نود و چهار رباعى است .
فصل نهم در انواع پندها و در آن 82 رباعى است .
فصل دهم در تعريف مى به وجهى شگرف و در آن 27 رباعى است .
پس مجموعاً چهارصد و بيست رباعى شرح شده كه پنج تا از آنها مكرّر و دو بار شرح شده ،پس مى ماند 415 رباعى و در بعض نسخ هفتصد و كسرى نوشته شده و قدر متيقّن تاريخى هشتاد رباعى است .
[1] .يعنى اشعار منسوبه به او را مانند اشعار منسوبه به حضرت امير (ع ) را كه فاضل ميبدى شرح نموده .(منه)