Info@razdar.com
شماره مقاله 456
. 67من هيچ ندانم كه مرا آنكه سرشت
از اهل بهشت كرد يا دوزخ زشت
(كرد اهل بهشت خوب) (بود اهل بهشت خوب)
قوتى و بتى و باده بر لبِ كشت
اين هر سه مرا نقد و تو را نسيه بهشت
يك كلمه است تقديم صفت بر موصوف است يعنى بهشتِ نسيه يا آنكه قيدِ تو را است و مفعول مطلق نوعيست براى فعل مقدّر كه تو را به آن متعلق است و آن خبر مبتدائست كه لفظ بهشت باشد و اين معنى بهتر است زيرا معادل مرا نقد مى شود كه نقد هم مفعول مطلق نوعيست براى متعلق مقدر مرا ،يعنى اين سه مالِ من بطور نقد و بهشت مالِ تو بطور نسيه ،و بنابر اوّل معنى اينست كه اين سه نقد مال من و بهشت نسيه مال تو كه نقد صفت سه مى شود.
چونكه هر چه سرشته شده ام بر تغييرش قادر نيستم پس خوشى مقدور حاضرم را چرا به اختيار از دست دهم بى نتيجه كه اگر در واقع دوزخى باشم هم به دوزخ رفته ام و هم ناكام دنيا شده ام و اگر بهشتى باشم اين كامرانىِ دنيا مانع نمى شود و اگر در واقع منافى و مانعست مقدور من نخواهد شد ،همين مقدور شدن دليل منافى نبودنست .
***
نویسنده: عباس كيوان قزويني
رباعیات خیام