Info@razdar.com
شماره مقاله 445
قطعه چهارم سه شعر است به قافيه ميم و ها
سَبَقتُ العالَمين اِلَى المَعالى بصائبِ فِكرَةٍ و عُلُوِّ همّةٍ
فَلاحَ بحكمتى نورُالهُدى فى لَيال للِضَّلالَةِ مُدلَهِمَّةٍ
يُريدُ الجاحِدونَ لِيُطفِئُوها و يَابَى اللهُ اِلّا اَن يُتَمِّهُ
از همه مردم پيش افتادم در كمالات به نيروى فكر راست رو و بلند همتى كه به هر معلوم كه رسيدم قانع نشده بس نگفتم و بر آن نه ايستادم تا از طلب بنشينم بلكه شتابان برجَستم و در بدر رفته مى جُستم تا آنكه در اثرِ تلاشِ عميقانه ام نور صبحِ هدايت پيدا شد در ميان شب هاىِ گمراهى تاريك بهم فرو رفته و گرگ وار همه را فرو گرفته كه مردم همه دشمن دانش شده و دَرِ علم را به روىِ خود بسته و براى همه امكانش را منكر شده مىخواستند كه خواموش كنند نورِ علم را به نوميد كردنِ پژوهندگان كه نه خود به علم رسيده بودند و نه مى گذاشتند كسى برسد و مى گفتند در اين زمان علم محالست .
امّا خدا نخواست و نگذاشت كه جويندگانِ عِلم سخنِ منكران را باور نموده برگردند و رفتند تا رسيدند ،و بجاى فى به قاعده مى بايست كه مِن باشد امّا اگر مِن بود مى فهمانيد كه شبها تمام شدند پس نورِ صبح پيدا شد ،و حالا فى مى فهماند كه در ميانِ شب هاىِ پايان ناپيدا هنوز صبح نشده از دور نور نمايان شد و به جويندگانِ پر اميد نويد داد كه هان برنگرديد.
و لامِ للضلالة لامِ غايت است و متعلّق بمُدْلَهِمّة است كه به معنى متكاثِفَةُ الظّلام است يعنى شب هائى كه ادله مام آنها سبب گمراهى روندگان است ،و براى اينست كه با نيامده چونكه جاى بالضّلالة بود كه تاريكىِ شب ها عينِ ضلالت باشد و حالا تاريكى مقدمه موصله منتهيه به ضلالت است قهراً و بالنّتيجه .
مراد از حكمت جويائى و طلب صادقست و ضميرِ مؤنث ليطفِئوها به آن بر مى گردد و خواموشىِ طلب بى اثر بودن و به مطلوب نرسيدنست و ترك طلب است كه منكرانِ علم مى خواستند حكمت را يعنى طلب و تلاش را فرو بنشانند و خدا نگذاشت طلب را ادامه دادند تا به علم رسيدند پس مرجع ضميرِ بارزِ يتمّه غيرِ مرجعِ ضميرِ مؤنثِ ليطفئوها است و بعضِ نسخِ اين شعر (كه جاى ديگر هم هست و به غير خيام هم منسوب است) ليطفئوه است پس مرجعِ هر دو ضمير يكى مى شود و مَأخَذِ اين شعر مال هر كه باشد آيه يريدون ليطفئوا نورالله بافواهِهم است.
***
نویسنده: عباس كيوان قزويني
رباعیات خیام