Info@razdar.com
شماره مقاله 348
305. چون آگهى اى پسر ز هر اسرارى
چندين چه خورى بيهوده تيمارى
چون مى نرود به اختيارت كارى
خوش باش در اين نفس كه هستى بارى
تيمار پرستارى و خواريدن و پشتگرمى و دلدارى دادن است و اينجا به معنى به خود پيچيدن و افسوس و ندامت كشيدن است .و بارى اينجا به معنى اقلاً تا مى توانى است چونكه خوشى حقيقى به اختيار كسى نيست و در دنيا اسباب خوشى نيست، پس مراد خوشى مصنوعى به تكلّف و نمايش دادن است كه عرب تجلّد گويد يعنى اظهار جلادت به دروغ ،بتَجَلُّدى للِشّامِتيَن اُريهُم اَنّى لِرَيبِ الدّهرِ ما اَتَزَعزَعُ ،معويه در مرض موتش كه لغوه و دو مرض ديگر بود و نه(9) ماه طول كشيد در جواب احوال پرسان برمى خواست و مى نشست و اظهار صبر و شكر مى نمود همانكه خلوت مى شد اين شعر را مى خواند ،ابن عباس شنيد و دنبال اين شعر را در همان قصيده خواند:
و اِذِالمنّيةُ اَنشَبَتْ اَظفارَها اَلفَيتُ كلَّ تميمَةٍ لاتَنفَعُ
يعنى ديگر مرگ چنگالش را بر تو انداخته هيچ رُقْيَه و حرزى دافع بلاء از تو نيست.
***
نویسنده: عباس كيوان قزويني
رباعیات خیام