Info@razdar.com
شماره مقاله 335
33 .چون چرخ به كام يك خردمند نگشت
تو خواه فلك هفت شمر خواهى هشت (1)
چون بايد مرد و آرزوها همه هِشت
چه مور خورد بگور چه گرگ به دشت
چون چرخ و فلك هيچ به كام تو نگشت
خواهى تو فلك هفت شمر خواهى هشت
هرگز غم دو روز مرا گرد نگشت
روزى كه نيامد است و روزى كه گذشت
بعضى اين حركة يوميه را از عقل مسلّط بر مجموع هشت فلك مى دانند پس فلك نهمى ديگر لازم نيست ،و اين مطلب شبيه به اجزاء بدنست كه هر جزء جانى دارد غير جان جزء ديگر (به دليل آنكه گاهى يك جزء فلج و بيجان مى شود و اجزاء ديگر زنده اند و جان دارند) و مجموع آنها هم جانى دارد غير جان يكيك.
***
نویسنده: عباس كيوان قزويني
رباعیات خیام