Info@razdar.com
شماره مقاله449
58 . گر از پى شهوت و هوا خواهى رفت (1)
از من خبرت كه بينوا خواهى رفت (2)
بنگر چه كسى و از كجا آمده اى
ميدان كه چه مى كنى كجا خواهى رفت(3)
اين رباعى را به خواجه انصارى هم مى شود نسبت داد زيرا در مناجاتش هست.
(1) رفتن در دنيا است.
(2) رفتن از دنيا است.
(3) منزل آخرتى ،بهشت ،دوزخ ،اعراف يا عدم صرف .بينوا مخفف بينواله است يعنى محروم از لذّتى كه پى آن مى دويده كه به آن نرسيده يا آنكه دچار عاقبت بدى شده در اثر آن لذّة كه بدتر از محرومى بوده به حدّى كه دل همه به حالش مى سوزد و با ترحّم به او مى گويند اى بينوا ،و جهت بينوائى آنست كه هوس اگر برآورده شود كام را شيرين مى كند اما زايش دارد و چند شعبه ديگر كه از اوّل نبود پيدا مى شود در اثر خام طمعى كه از آن شيرين كامى پيدا شده و آنها فشار آورده آدم را به تلاش هاى ناگفتنى راحت شكنى وامى دارند و روزافزون هم هستند بلكه دم افزون و رسيدن به همه آنها محالست و نرسيدن هم تلخ ترين وبالست كه نفس هرگز سير نخواهد شد بلكه دمبدم گرسنه تر مى شود با التهاب و بيتابى (لذّت در سير شدن است نه در پر خوردن) هم لذائذ دنيا بسيار و بى انتهاء است و هم هوس نفس در ازدياد است كمّاً و در اشتداد است كيفاً و اندازه برنمى دارد و همين ازدياد و اشتداد بلاء بزرگيست اگر هوس ها همه هم برآورده شوند آن بلاء هست و دم افزونست و اگر برآورده نشوند بلاء در بلاء خواهد بود جوع (شهوت) يك چيزيست كه تا كم است و صادق است نعمتى بزرگ و سرمايه لذت است همانكه رو به زيادتى گذاشت شهوت كاذب مى شود و لذّت هم ندارد و آرام هم نمى گذارد مانند محتضرى كه جان مى كند و نمى ميرد.
من اين رباعى را در كتاب سرانجام شاهد آورده و دنبال كرده ام شرحش بسيار شده ديگر تكرار در اينجا نمى كنم و گفته ام كه در اين شعر چهار فكر ذكر شده كه كمال بشر در آنها است و خيام در شعر ديگر سه فكر و در ديگرى دو فكر گفته ،و ميانه بنگر و ميدان فرق دقيقى است كه بنگر را علم خالص مى كند بى عمل و از اصول دين و از معارف قلبيه مى شود و ميدان را علم با عمل مى كند و با بيم و اميد و چه مى كنى اعم است از اعمال عبادات و از اخلاق و از رفتار با خدا و رفتار با مردم.
***
نویسنده: عباس كيوان قزويني
رباعیات خیام