Info@razdar.com
شماره مقاله 453
. 64گوئى كه بر نهال تحقيق نرست
زيرا كه در اين راه كسى نيست درست
در دهر بر نهال
هر يك زده اند دست در شاخى سست
امروز چو دى شمار و فردا چو نخست
(هر كس زده دست در شاخ اميد) (زانست كه او نيست در اين راه درست) گويا در اين رباعى مصرع آخر در همه نسخه ها يكيست و مقصود اصلى از رباعى هم همانست (الاَزمانُ متشابهةٌ) غلط است آنكه گويند كه تحقيق سابقين بهتر از ما بوده يا پس ازين دوره تحقيق خواهد شروع شد ،نه بلكه همه حرف تحقيق را مى زنند مانند نشاندن نهالى كه مى نشانند اما آب نمى دهند و تربيت نمى كنند مى خشكد، دنبال حرف و كار خود را نمى گيرند و به سستى دست در يك شاخى مى زنند يا آنكه به يك شاخ سستى مى زنند كه آن شاخ سست است يا دست زدن آنها سست است و هر دو گناه خود آنها است نه گناه شاخ زيرا بايد از اوّل شروع به تحقيق كرده باشند و يك شاخ محكمى را يافته و دست در آن زده باشند و نكردند. لفظ گوئى مى تواند به معنى گويا باشد يا نقل قول باشد يا استفهام تقريرى باشد يعنى اصلاً در دنيا تحقيقى نبوده و نيست و نخواهد بود ،تحقيق لفظش هست و معنيش نيست گويا نهالى بوده كه نشاندند و درست آبيارى و تربيت ننمودند آن هم خشكيد و بار نداد .بر مخفّف بار است به معنى ميوه و رستن را به ميوه هم نسبت مى دهند چنانكه به شاخ و برگ نسبت مىدهند. مردم در راه تحقيق چه در علم و چه در دين زود به مجملاتى مى گروند و از تفتيش باز مىايستند و اين نشانه ضعف نفس است مراد از درستى قوت نفس است كه ندارند و مراد از اميد شوق فطرى به علم و دين است كه در همه كس هست .امّا شوق به اندازه قوت نفس است ،اگر نفس ضعيف باشد شوقش زود فرو مىنشيند و بار طلبش به منزل نمىرسد و نهال شوقش بار نمىدهد ،اما خود او باور مىكند كه تمام دانش همين است زود باورى را عيب بايد ناميد باور به معنى تصديق است، باور نكردن تصور بى تصديق است.پس شوق فطرى وامى دارد به گرفتن يك شاخه از علم و دين ،و ضعف نفس باعث سست گرفتن مى شود ،و چون سست گرفته مى پندارد كه آن شاخه محكم است لذا قانع شده به همانجا مى ماند و عيب كارش در آخر معلومش مىشود ،يا آنكه معلومش هم نمىشود صاحبدلانى كه از دور به او مىنگرند عيب كار او را مى فهمند و شايد اگر به او بگويند باز نخواهد فهميد و نخواهد دست از كار و شاخش برداشت .اگر از اول قوت نفس داشت همانكه شاخه اى را گرفت آن را محكم نمى پنداشت حزم را بكار مى زد و مى آزمود و آن را به قوّت تكان مى داد و آن مى شكست و او از آن مأيوس شده دست مى كشيد و به فكر ديگر مى افتاد و مى گشت تا يك شاخه محكمى مى يافت . صورت كار نمونه شوق به كار است و شوق نمونه قوت نفس است ، و ضعيف النفس خودش ملتفت و مقرّ به ضعف نفس نيست بلكه مدّعى قوت نفس و محكمى شاخه اى كه گرفته است مى شود .قرون سابقه هم مانند همين قرن حاضر ما بوده ما به غلط آنها را محقق و منزه پنداشته افسوس آنها را مى خوريم و آينده ها نيز چنين خواهند بود به غلط انتظار بهبودى مى كشيم ،همانا بايد سر به گريبان خود كنيم و دم از گذشته و آينده نزنيم.
***
نویسنده: عباس كيوان قزويني
رباعیات خیام