Info@razdar.com
شماره مقاله584
اذكار قلبى از اسرار سلاسل صوفيه اسلامى است. هر استادى به وسيله پير دليل يا بدون حضور وى طالبى را كه آماده تشرّف در مكتب تصوف است ضمن دستوراتى كه تعليم مىدهد، يكى از اسماءالله را به وى تلقين نموه كه سالك در خلوت و گاه در جلوت بدان اشتغال ورزد.
صوفى محق نيست كه ذكر قلبى خود را براى ديگران فاش بسازد، و نبايست حتى بر زبان راند.
در بعضى از سلاسل در بدايت امر استاد يكى از اذكار را به مريد تعليم مىدهد كه در طول شبانه روز به عدد معين يا بدون شماره بر زبان جارى سازد، مانند «لاالهالاالله» و بعد ذكر انفسى كه در ناى گلو آن نام را كه از اسماءالله است در دل بگويد، مانند «الله» و پس از آن ذكر قلبى را به مريد تعليم مىدهد. پس از مدتها كه صوفى حالاتى بر روى رخ داده مانند رويدادهاى عالم خواب مشاهده مىكند، يا انوارى كه بالعيان مىبيند.
شيخ طريقت ذكر قلبى او را تغيير مىدهد، و بعضى از سلاسل به مريد دستور مىدهند كه ضمن اجراى ذكر ثانى، ذكر اول را نيز مداومت دهد. برخى ذكر اول را رها ساخته و بدان اشتغال نمىورزند، اما حق آن است كه ذكر خفى اوليه را نيز انجام دهد.
بعضى از سلاسل نشست را مراعات كرده و عدهاى همان دو گنده زانو نشستن را مناط اعتبار مىدهند.
عدهاى از مشايخ دستور حبس نفس داده و تنى چند حبس نفس را مناط اعتبار نمىدهند.
اين ناچيز كليه سلاسل تصوف اسلامى را بدايت تا نهايت تمامى اذكار قلبى را يكى پس از ديگرى تحت تعليم قرار گرفته و طى ساليان دراز به كار بسته است.
اربعين
بعضى از مشايخ و اقطاب بالاخص كسى را كه آماده ارشاد مىسازند، دستور اربعين مىدهند.
ذكر قلبى او را به ذكر حيات يا ذكر ذات تلقين مىكنند و پس از مدتى كه اين ذكر را انجام داد، از مريد ديگ جوش مىگيرند. برخى از اقطاب مشايخ خود را كه سالها در مقام ارشاد جالس بودهاند، دستور بر پاداشتن ديگ جوش را اجازت مىدهند.
اربعين سه قسم است:
1- اربعين صغير كه در بيست و يك روز انجام مىگيرد، و از اكل حيوانى مىبايست اجتناب نمايد.
2- اربعين اوسط كه در چهل و يك روز مىبايست خلوت گزيده و به هيچ كار دنيوى نپردازند.
3- اربعين كبير كه هزار و يك روز است.
حال به نحوه اذكار قلبى مىپردازيم:
1- مربع نشسته، ذكر «الحى» را در پشت قلب «الف»، از پائين به بالا ترسيم كند، و «لام» را بر «الف» چسبانده و انحناء دهد، سپس «حاء» به دنباله آن چسبانده و در انتها «ياى» را معكوس كه نزديك «الف» برساند و مجدداً تكرار كند. اين را ذكر حيات نامند.
2- ذكر «الحى» را مجدداً در انتهاى قلب، معكوس ترسيم نمايد. كه در شماره 1 بيان گرديده، انجام دهد.
«الف» الحى را از انتهاى قلب از پائين به بالا ترسيم كرده، و «لام» را به انتهاى الف بچسباند، و «حاء» را دنباله «لام» ترسيم كند و «ياء» را معكوس با قلم خيال ترسيم نموده، تا پائين «الف» برساند.
3- اذكارى كه ذكر مىشود مراعات ترتيب را تعمداً ملحوظ نظر قرار نداده كه مبادا خواننده از مطالعه اين اذكار به صوابديد خود مشغول شود، لذا ناچار شدم كه ترتيب را مراعات ننمايم. وقتى كه سالك مدتها سلوك نمود، استاد آشنا به امور روحى سالك را دستور مىدهد كه اذكار قلبى را بر روى پيشانى ترسيم كند، و انتهاى بينى يا مابين دو ابرو تمركز دهد، مانند «الحى» يا «العلى» كه از سمت راست پيشانى از منتهااليه ابروى راست «الف» العلى را تا رستنگاه مو ترسيم نموده و «لام» را به «الف» اتصال دهد و «ع» را مابين دو ابرو در وسط پيشانى رسم نمايد، و «لام» را دنباله عين به سمت چپ پيشانى، به رستنگاه مو برساند و دنباله آن «ياء» را معكوساً در زير اين حروف بالاى ابروان رسم نموده، تا به اول نقطه «الف» برساند.
4- به سمت قبله مربع بنشيند و كلمه «الله» را از سمت راست سينه به سمت چپ سينه ترسيم نموده و بر زبان جارى نسازند.
5- مربع بنشيند «الله» را از ناف، به سمت چپ سينه منقوش سازد.
6- مربع بنشيند، دستها را بر روى رانها بنهد، پكل چشمها را فروهشته زبان در كام برگرداند كلمه «لا» را از زير ناف به پيشانى و امتداد آن به رستنگاه مو برساند، و از رستنگاه مو تا به ترقوه كتف راست (اله) را ترسيم نموده و (الاالله) را محكم بر قلب صنوبرى بكوبد.
7- پلك چشمها را بر هم نهاده كلمه (هو) را، از بين دو ابرو به فرورفتگى ناف رسانده و بدون تأمل از مابين دو لب فروبسته (هو) را به رستنگاه موى سر برساند.
8- كلمه (الله) را به نحوى كه الف به لام چسبيده باشد، بر صفحه قلب منقوش ساخته و بدان بنگرد.
9- از ناف به ترقوه كتف راست كلمه (لا) را ترسيم نموده و دنباله آن (اله) را از كتف راست به رستنگاه موى سر رسانده و (الاالله) را از رستنگاه موى سر، به قلب صنوبرى به شدت بكوبد. كه كوبيدن الاالله را به صورت افشان و چند شاخه و به رنگ خون در جوف قلب بكوبد. تو گويى تيغ برّان خون چكان بر قلب نشيند.
10- كلمه (الحى) را ذكر حيات نامند، در پشت قلب كه داخل بدن بوده منقوش نموده و جدار ديگر قلب كه به سمت سينه چپ بدن است، كلمه (الله) كه الف با لام چسبيده باشد، به طور ثابت منقوش شده ضمن ترسيم (الحى)، بدان به استغراق بنگرد.
11- (هوالحى) كه نوع ديگر ذكر حيات است، معكوس بر قلب منقوش سازد، به نحوى كه هو از سمت چپ به سمت راست ترسيم شود.
كلمه (الله) ذكر ذات ناميده مىشود.
12- الف (الله) را از ناخن پاى راست به (ام الدماغ) رسانده و لام (الله) را از (ام الدماغ) به ناخن پاى چپ ترسيم نمايد. ه’ را بدون تأمل به ناف رساند.
13- (هوالله) را از ناخن پاى چپ به قلب ترسيم كند و در ضمن ترسيم حواس خود را به نحوه ترسيم اين كلمات توجه دهد و سعى بسيار به كار برد، كه افكار ديگر به مخيله وى خطور نكند. دو «ها» چسبيده به هم «هو» مانند عدد 5 را به ناف رسانده و «و» را دور ناف چرخانده و انتهاى او را به شدت به قلب بكوبد. در استمرار بدين تواند صداى ضربه را بشنود.
14- مربع نشسته زبان را برگردانده، چشمها بر هم نهد (لا) را از ناف به (ام الدماغ) و از (ام الدماغ) به بالاى سر به نحوى كه آب فوران مىكند تجسم دهد و از (ام الدماغ) (اله) را بر كتف راست و از كتف راست (الاالله) را به شدت بر دل بكوبد.
15- به نك بينى يا ميان دو ابرو با استغراق تامه توجه دهد و كلمه (الله) را بر قلب منقوش سازد.
16- كلمه (العلى) را كه سرّالسرّ نامند، الف به لام چسبيده، بر قلب ترسيم نمايد، به نحوى كه (ياى العلى) معكوس زير الف العلى قرار گيرد.
17- زانوى راست را ستون كرده و زانوى چپ بر سطح زمين بگستراند، (لااله) را به شدت بر زانوى راست، و (الا) را بر زانوى چپ، و (الله) را بر دل بكوبد.
18- زانوى راست را ستون كرده و زانوى چپ را بر سطح زمين قرار دهد و (لااله الاالله) را به طريق دستور هفدهم عمل كند. به شرطى كه در سمت راست خود كانونى از آتش و در سمت چپ آئينهاى قرار داده باشد. به آتش و آينه استغراقاً بنگرد.
19- آئينهاى در مقابل خود قرار دهد و مربع بر سطح زمين جالس شود به قلب توجه كند و (انا) بر دل بكوبد و بر زبان دل جارى سازد بعد سر را به سوى آسمان نموده و (هو) بر زبان دل راند. اين ذكر و دو ذكر مافوق آن اختصاص به سلسله شطاريه دارد.
20- آئينهاى در مقابل خود قرار دهد، به آسمان نگاه كند و (هو) گويد، و پس از آن (انا) گفته و بر دل بكوبد. اختصاص به سلسله قادريه دارد.
21- از تحت ناف الف (الله) را به منخرين رساند و سپس (الله) را از منخرين به ناف رساند، و در ضمن اجراى آن حبس نفس را مرعى دارد و اين عمل را هفت مرتبه متوالياً تكرار كند و پس از ختم عمل، هوا را از منخرين بينى به تدريج بيرون ساخته و تجديد تنفس نمايد و دهان نگشايد، مگر هنگامى كه نفس به آرامى به حال طبيعى در آيد.
22- مربع بنشيند (لا اله) را از زير پستان چپ دور زده به انتهاى ناى گلو كه زير فك چپ است برساند و بدون مكث (الاالله) را از روى پستان راست قوس داده، به قلب بكوبد.
23- مربع نشسته كلمه (الله) را در طول چند دقيقه بدون آنكه در دهن بگذارند و يا ترسيم يا منقوش شده ببيند، در فكر خود تكرار نمايد، و چند دقيقه مكث نموده و مجدداً بدين كار بپردازد تا در اثر تمرين، طول مدت افزوده گردد.
24- پس از تمرين به ذكرى كه در شماره 23 تشريح گرديده، كلمه (الله) را از ناف به طرف سينه چپ فكراً از مخيله بگذراند، چند دقيقه حبس نفس كند و بدين كار پردازد، بعد هوا ر از منخرين خارج ساخته و مجدداً بدين كار اشتغال ورزد، در تمركز فكر مؤثر است.
25- مربع نشسته چشمها بر هم نهد، سر را به سينه بچسباند، (ها) را از زير ناف ترسيم كرده به منخرين بينى رساند و بدون اين كه مكث كند (واو) را از منخرين بينى به ناف ترسيم كند.
26- مربع بنشيند روازن بدن را مسدود سازد، از رستنگاه موى سر تا شست پاى چپ كلمه (الله) را در طول بدن ترسيم كند.
27- پنج انگشت دست راست بر پيشانى نهد و در دل (الاالله) گويد. پنج انگشت دست چپ بر كتف راست نهد و در دل (لااله) بر زبان راند پنج انگشت دست راست بر كتف چپ نهد، و (لاالله) در دل بگذارند و سپس (لاالله) را بر دل بكوبد.
28- مربع رو به قبله بنشيند، چهر به سمت راست برگرداند و بر دل (يا احد) گويد. سپس صورت بر سمت چپ گرانده و در دل (يا محمد) گويد و به دنباله آن (يا رسول الله) بر زبان دل راند.
29- مربع بنشيند و جهت چهره وى به سمت شمال باشد، و (يا احد) بر دل راند و صورت را به سمت راست توجه كند و (يا صمد) بر دل بگذراند كه اين نحوه اذكار را ذكر انفسى نامند اختصاص به سلسله سهرورديه دارد.
30- دو كنده زانو يا مربع بنشيند، (لااله) را از زير ناف به سمت ترقوه كتف راست ترسيم كند و دنباله آن (الاالله) را از كتف راست به (ام الدماغ) منقوش سازد.
31- سر را به سينه بچسباند و روزان بدن را مسدود سازد و به طريق مربع جالس باشد و از زير ناف به زير پستان چپ (الله) را به نحوى ترسيم كند كه به زير پستان چپ كوبيده شود.
32- در شبانهروز صبح و ظهر و مغرب (الله) را محكم به دل بكوبد. در هر نوبت ده دقيقه بدين امر مبادرت ورزد.
33- به طريق شماره 32 در صبح و مغرب (الله) را بر سينه بكوبد.
34- مابين دو ابرو (هو) را ترسيم نموده تا به ناف رساند.
35- در صبح و ظهر و مغرب مربع نشسته، (هو) را از مابين دو لب كه دهان بسته شده باشد، تا فرق سر ترسيم كند.
36- مربع بنشيند و روزان بدن را مسدود سازد. از (ام الدماغ) (هو) را به سمت بالاى سر مانند فوران آب كه پرتاب مىشود، ترسيم نمايد.
37- روزان بدن را مسدود سازد، (هو) را از (ام الدماغ) تا انتهاى صورت ترسيم كند.
38- در حالت مراقبه، رو به سمت قبله بنشيند و در تمامى انجام اذكار قلبى، البسه پاك بر تن كند و با وضو باشد.
مراقبه نشستى است كه پاى چپ را ستون كرده و سپس پاى راست را به حالت ستون در آورد، و پنجه پاى راست بر روى پنجه پاى چپ بنهد، به نحوى سمت چپ را قرار دهد كه زانوان را در بغل گيرد و دست راست روى دست چپ باشد. دگمه يقه گشوده باشد، پيشانى روى دو زانو قرار دهد و دو حدقه چشم روى دو استخوان برجسته زانوها قرار گيرد. سعدى در ديباچه گلستان فرمايد: «سر به جيب تفكر فرو بردم» و بعد «هاى» هو را تصور كند كه از دو منخرين بينى ترسيم نموده، و پس از آن يك خط مستقيم تا ناف امتداد دهد و «واو» را به اتصال آن خط مستقيم دور ناف يك گردش داده و دنباله «واو» را به طريق خط منحنى به زير پستان چپ ترسيم نمايد. بدون وقفه «الف» الله را به جاى خط سير ترسيم دنباله «واو» رسم كند و وقتى كه به ناف رسيد «لام» الله را از ناف تا منخرين امتداد دهد و «هاى» الله را در دو منخرين بينى ترسيم نمايد. در طول مدت كه مسلط بر اين امر شد، سه بار اين ذكر را تكرار نموده و در پايان نفس را تجديد كند وبه همين منوال در اثر تمارين بسيار دو بار كه شش مرتبه باشد اين ذكر را ترسيم كند كه اصطلاحاً سه ضرب نامند، و بعضى مشايخ دو ضرب و چهار ضرب دستور مىدهند واضح آن است كه سه ضرب باشد يعنى زوج را مطمح نظر نگيرد، نظر اين ناچيز فرد است نه زوج.
39- مربع بنشيند يعنى پنجه پاى چپ را بر كشاله ران راست قرار دهد و پنجه پاى راست را بر كشاله پاى چپ و دو كف دست بر روى رانها بنهد، و بر نوك بينى تا پايان ترسيم ذكر به طور استغراق بنگرد. اين ذكر خفى مانند ذكر شماره 38 است، با اين تفاوت كه تا «واو» را ترسيم نمود، «الف» الله را به دنباله واو تا زير استخوانهاى كتف چپ ترسيم كند و «لام» الله را در سطح بالاى سينه و دنباله «الف» الله را امتداد داده و «هاى» الله را دنباله «لام» وصل به ناف كند، كه نتيجه امر آن باشد كه «هوالله» تمام فضاى سينه را از خود پر مىنمايد.
40- در بعضى از فرق صوفيه شيخ طريقت به جاى «هوالله» «الله هو» را تجويز مىنمايند كه به جاى «هاى» هو، «الف» را از منخرين فرو برده و پس از اتصال به ناف دنباله ترسيم «الف» «لام» را و بعد «ها» را و در انتها هو را ترسيم كند، اما به نظر اين بى مقدار «هوالله» ارجحيت بر «الله هو» دارد، و مفهوم اين اسم الاهى زيباتر و رساتر از «الله هو» است.
41- سلسله ذهبيه، نقشبنديه، قادريه، مولويه، و چشتيه همگى ذكر «لاالهالاالله» را نفى و اثبات و زد و برد، و ذكر تهليلى و ذكر حمايلى و رُفت و روب مىنامند، اين ذره نادار در يكى از اسفار خود به سنندج با شيخ سلسله نقشبنديه برخورد نمودم، وقتى ذكر خود را بيان داشت به وى عرضه داشتم كه در ديانت مقدس اسلام نشانه توحيد لاالهالاالله است، ولى در سلوك روحى توجه بر نفى و سپس اثبات خلاف است، از پاسخ عاجز ماند. سالك در انجام اين ذكر مربع نشسته، با شست دو دست خود روزنههاى گوش را مسدود و دو انگشت سبابه را روى دو پلك چشمها نهاده و با دو انگشت وسطى منخرين و با چهار انگشت ديگر لب بالا و پائين را و با پاشنه پاى راست محل دفع مدفوع را و با پاشنه پاى چپ محل مجراى بول را مسدود مىسازد. پس از تمارين بسيار با تمركز قار است بدون به كار گرفتن دستها و پاها روازن را مسدود سازد. بعد «لاالهالاالله» را به طريق زير اجرا كند:
«لام» لا را از محل ترقوه دست راست با «الف» لا به امالدماغ ترسيم كرده، و «اله» را به ناف رسانده و دور ناف مانند دايرهاى حلقه زده و «الاالله» را بر دل بكوبد.
42- مرتاضين هند، اعداد را مطمح نظر قرار مىدهند.
سه عدد شمرده نفس را فرو داده به ناف رسانده و سه عدد در ذهن بشمارند، و نفس را در ناف ضبط كنند و سه عدد ديگر دنباله آن در ذهن تصور كرده، نفس را هماهنگ اعداد از منخرين خارج سازند، بدون آن كه ذكرى را ترسيم نمايند، و به تدريج عدد سه به شش و بعد به نه، سپس به دوازده و همچنين به شانزده و يك دفعه به سىودو، و پس از مداومت بسيار از سى و دو به شصت و چهار ارتقاء دهند. يعنى شصت و چهار عدد در ذهن شمرده، نفس را تا ناف رساند و شصت و چهار عدد در ذهن محسوب داشته، نفس را در ناف ضبط كنند و بعد نفس را از منخرين بينى با شصت و چهار عدد خارج سازند، شبها ماه را در نظر گرفته و روزها بالاخص هنگام طلوع آفتاب به آفتاب بنگرند، يا در نظر گيرند، نتيجه صحت بدن و طول عمر دست دهد، و از اكل حيوانى مىبايست پرهيز نمايد.
43- هندوان معتقدند كه انسان دهان را بگشايد، كلمه «اوم» را صوتى است بالطبيعه در نهاد انسانى از مجراى دهان خارج مىشود، لذا اين كلمه را «سرّ اكبر» مىپندارند.
ضمن اينكه در حالت مربع بر سطح زمين جالس بوده و روزان بدن را مسدود مىسازند «اوم» را به كار برده و به ماه و آقتاب تمركز دهد كه اين مرحله آخرين مرحله از مراحل سلوك سرزمين هند است.
44- «هوالحى» را از انتهاى پستان راست، به سمت پستان چپ بدون آن كه فاصله بدهند، يعنى انتهاى «واو» را به «الف» اتصال داده و بالاى «الف» را به بالاى «لام» الحى متصل ساخته و وقتى «الحى» ترسيمش به اتمام رسيد، انتهاى «ياى» «الحى» را مجدداً به «هوالحى» ديگر كه از زير پستان چپ بدن به سمت قسمت پائين سينه راست ترسيم مىنمايد، كه نتيجه امر دو «هوالحى» يكى از راست به چپ و ديگرى با اتصال «ياى» «الحى» اول به «هوالحى» دوم از چپ به راست اتصال يافته و در طول اين مدت نفس را حبس نمايد، بعضى از سلاسل كه حبس نفس را جايز نمىشمارند، به جاى حبس نفس ذكر و ضرب و سه ضرب معمول مىدارند. كه خود در واقع حبس نفس است.
45- ذكر (لاهو – الاهو) در ابتدا دو كنده زانو يا مربع بنشيند حتماً در اشتغال به اذكار قلبى وضو داشته باشد، رو به قبله بر سطح فرش پاك بر زمين نشسته و نبايست بر تخت، يا صندلى جالس شود و ترسيم اين ذكر را با توجه تام كه افكار ديگر به مغز خود خطور ندهد انجام دهد، لا را از زير ناى گلو به طريق معوّج به طورى كه امتداد «لام» از سمت چپ ناف به اندازه دو بند انگشت بگذرد و بعد از آن دايرهاى ترسيم نموده كه ناف در وسط آن قرار گيرد و «الف» لا به محاذى قلب برسد و انتهاى «الف» را به سمت قلب به هاى دو چشم اتصال داده و پس از ترسيم «ها» «واو» را مانند يك دايره دور زده و دنباله «واو» با انحناء به وسط قلب كشيده شود، انتهاى واو را به الف الاهو وصل كند و حركت «الف» يك خط منحنى تا زير شانه راست برسد و بعد از آن انتهاى «الف» را به طور معوّج به «لام» وصل نموده و به سمت چپ ناف برساند. و «الف» الا را يك دايره دور ناف ترسيم كند و بعد امتداد «الف» را به انتهاى قلب امتداد دهد، و «هاى» هو را به انتهاى «الف» وصل كند و پس از ترسيم «ها» واو را به وى اتصال داده و منحنى در تمامى جوف قلب سير كند و انتهاى «واو» را به شدت به قلب بكوبد.
سالك پس از تمرين بسيار در اين باب سه بار ذكر را، با قلم خيال در تمام سطح سينه و قلب ترسيم نموده، و به آهستگى نفس را فرو دهد. در انجام اين ذكر سر و بدن همراه با ترسيم به حركت مىآيد.
فرق صوفيه و مرتاضين مقيم شبهقاره هند كه اعداد را به جاى ذكر خفى به كار مىگيرند و عدد را به شصت و چهار ارتقاء مىدهند اكثراً شصت و چهار عدد شمرده، نفس را فرو مىدهند و بيست و دو عدد در ذهن به شمارش درآورده و نفس را در ناف نگه مىدارند اين عمل خلاف سلوك روحى است زيرا در هر سه حالت اندازه حبس نفس به يك نهج و شماره اجرا مىبايد گردد، و اين خود نتيجه معكوس مىبخشد.
در ذكر شماره 19 سالك مىبايست در ترسيم ذكر و حبس نفس، خودى و انانيت از خود دور سازد، وقتى «اناهو» و «هوانا» بر دل مىكوبد موجب مىگردد كه مانند بايزيد بسطامى خدا را در جبه چركين خود قرار دهد، يا حلاج «اناالحق» بسرايد و نكته ديگرى كه تذكر آن ضرورى است، صوفيه در سلوك بر روى پوست گوسفند يا آهو يا مرغز كه پوست بزى از نژاد مخصوص است كه بيشتر در منطقه كشمير به دست مىآيد، جالس شود، زيرا اين نوع پوستها، حايل امواج زمين و امواج فضا كه محاط بر سطح زمين است، مىباشد بالاخص پوست آهو و مُرغُز ارجحيت دارد، و اگر اين پوستها مهر باشد يعنى سر و دو دست و دو پا و دم آهو از پوست جدا نشده باشد مزيت و برترى دارد. و مرتاضين هند در كنار بركه يا رودخانه سه بار برگهاى نيلوفر را بر روى هم نهاده تا از سرايت امواج زمين و رطوبت آن به سالك جلوگيرى شود، زيرا در خطالرأس كوه و در جلگه و كنار رود شدت باد و رطوبت امواج بدن سالك را تقليل مىدهد. و مرتاضين هند كه در سنين شصت سالگى با همسر خود به اعماق جنگل مىروند، مباشرت زن و شوى در مرحله اواسط سلوك يا نزديك به پايان كار مضرّ است هم چنان كه در بدايت سلوك كه قوا تشديد مىيابد عدم مباشرت سهم مهلك است و تشتت فكرى مانع ادامه سلوك مىشود. صوفيه هند و هندوها در نشست مربع به سمت مشرق توجه دارند.
46- در آئين سيكها جانشينان گرونانك را «گرو» مىنامند و بعضى از بزرگان دينى اين مكتب كلمه «گرو» را كه مقدس مىدانند به مريد تعليم داده كه بدون آن كه بر زبان جارى سازد در وسط ناى گلو منقش ساخته تمركز دهد و در فكر اين كلمه را از ذهن بگذراند، اين دستور به منزله ذكر انفسى در نزد سلاسل صوفيه اسلامى است و اين آئين ديگر سلوكى ندارند و جنبه سپاهى گرى پيشه ساختهاند.
47- بعضى از موبدان يا هيربدان زرتشتى حالت مراقبه را به مريد به طريق زير تعليم مىدهند، كه دو كنده زانو نشسته يا مربع بر سطح زمين جالس شود، دست چپ را خم نموده تا كف دست چپ زير پستان راست قرار گيرد، آرنج دست راست را بر سطح كف دست چپ نهاده و كف دست راست را بر روى چشمها نهاده به نحوى كه انگشتان دست راست بر روى بالاى سطح پيشانى قرار گيرد و كلمه «يا لطيف» يا «يا خبير» يا «يا مزدا» يا «يا اهورا» بر بالاى سطح پيشانى از مابين رستنگاه مو تا امالدماغ كه «يا» را با كلمه منضم آن چسبانده و ترسيم نمايد، به استغراق تفكر كند. اما اضافه نمودن «يا» قدرت كلمه اصلى را كه «لطيف» يا «مزدا» يا «اشا» كه به مفهوم راستى است نيرويش را كاسته مىكند.اين ناچيز شش ماه متوالى به دين كار ادامه دادم از فرق سر تا شانهها به شدت درد مىنمود، و چشمها متألم و در رنج به سر مىبردم تا پس از شش ماه رنج بر طرف شد و نتيجه آن شد كه در بيدارى انوار رنگارنگ كه توأم با نشئه خاصى بود مواجه گشتم، ولى اثرات اين نحوه ذكر در مرتبه نازله بود و ارتقاء روحى را در بر نداشت. تربيت مريد فقط با تلقين ذكر به پايان نمىرسد، هزاران نكته باريكتر از مو اينجاست.
غرض نگارنده از ذكر اين مبحث آن بود كه بيان داريم مشايخ و اقطاب سلاسل صوفيه اذكار انفسى و قلبى را كه جزو اسرار دانسته و تلفظ ذكر را حتى براى عامل ذكر نيز نهى نمودهاند مطلبى شگرف و غير عادى قلمداد نموده و بعضى از اسرار الهى را بر خلاف مشى و ديانت اسلام به تقليد از فرق هندو به كار مىبرند كه باعث آشفتگى خيال و بى اعتقادى سالك به اساس مكتب روحى مىشود اگر براى آزمايش از قطب پرسش شود كه اذكار ده تن از مريدانى كه شش ماه قبل بدانان تلقين نمودهاى يكبار ديگر ذكر آنان را براى خودشان به كتابت درآورد عجز و ناتوانى وى آشكار مىشود تا چه رسد به اين كه خود عامل باشد چون استاد موظف است به هر فردى كه دستور داده در زمانى كه مريد مشغول به ذكر شود خود نيز به مراقبه نشيند و امواج روحى سالك را دريابد و به وى يارى رساند.
كليه سلاسل صوفيه از اواخر قرن سوم هجرى قمرى يكى پس از ديگرى پديدار شدند به تدريج هر كس به تصوف روى مىآورد در خانقاه سكونت گزيده و به كار و پيشهاى نمىپرداخت و در قرن هفتم هجرى براى زياد شدن مريدان ضابطهاى به وجود آوردند كه هركس مايل به تصوف شد در بدو امر هزار و يك روز در بيست و پنج اربعين متوالى خدمت نمايد و پس از طى اين مراحل به تصوف با آدابى خاص پذيرفته مىشد.
اگر مىخواستيم همه اذكار را در تمامى سلاسل موجود ايران و ديگر سلاسل موجود بلاد اسلامى ذكر كنيم حداقل به صد ذكر قلبى بالغ مىگرديد.
اكتفا به همين اندازه جهت آگهى اجمالى خوانندگان بود نه شرح تمامى اذكار چرا كه به عنوان مثال سلسله شطاريه لااقل ده ذكر قلبى را معمول مىدارند.
اگر بنابراين بود نحوه اذكار در تمامى سلاسل صوفيه اسلامى و سلوك متد هندى و آئين هوشنگ به زبان خامه جارى سازم خود كتاب مستقلى مىشد. نظريه نهايى اين ذره نادار آن است كه بعضى از اذكار كه به زعم صوفيه حد والاى سلوك مىباشد صرفاً زمينه آمادگى براى سالك را فراهم مىسازد نه آن كه نتيجه غائى سلوك باشد.
زيرا مبتدى بايد پس از طى اذكار لسانى آنهم در مدت قليلى كه تقويت ايمان او را نمايد دستور ذكر انفسى و سپس ذكر قلبى تعليم گيرد. آن زمان استاد توانا و آگاه از نشيب و فراز سلوك و ترس و وحشت يا نشاط بى حدّ سالك مبتدى را كه در خواب و بيدارى بر وى دست مىدهد حفظ نموده مريد را آماده ذكرى سازد كه با سلولهاى مغزى انجام مىگيرد و در اين نحوه سلوك يكى از نشستها «مُرده خُسبْ» است و در همان حال به تدريج ضمن حبس نفس اذكار خاصى را مىبايست به دشوارى انجام داده تا به مرور به ذكر انس گيرد و چند سلول خفته مغزى وى بيدار شده و به فعاليت بيافتد كه استاد مىبايست در بدايت اين نوع سلوك مريد را در تمامى ساعات شبانهروز در دسترس خود قرار دهد و كليه اعمال از خواب و بيدارى و اكل غذا و آشاميدن آب و كيفيت غذا و مقدار آن و نحوه البسه وى را تحت نظر قرار دهد. خلاصه مدتها استاد به كارى نپرداخته و تمامى ساعات و لحظات از نزديك مراقب مبتدى اين نوع سلوك باشد. اگر چنين استادى به حق نه به ادعا وجود خارجى داشته باشد حداكثر بيش از چند تن كه به تعداد انگشتان دو دست مىرسد تحت تربيت قرار ندهد و به پاسخهاى روحى ديگر افراد پاسخ ندهد و از نام و شهرت و گردآورى ثروت و عناوين اجتماعى با تمامى قوا اجتناب ورزد.
اگر نادره مردى در طول حيات تفضل الهى شامل حالش شد كه در دسترس چنين استادى قرار گيرد لياقت و استعدادش مدخليت نداشته بلكه عطيه الهى است و بس كه شامل حالش گرديده است.
گلبانگ مغز
نورالدین چهاردهی