Info@razdar.com
شماره مقاله584
اذكار قلبى از اسرار سلاسل صوفيه اسلامى است. هر استادى به وسيله پير دليل يا بدون حضور وى طالبى را كه آماده تشرّف در مكتب تصوف است ضمن دستوراتى كه تعليم مى دهد، يكى از اسماءالله را به وى تلقين نموده كه سالك در خلوت و گاه در جلوت بدان اشتغال ورزد.
صوفى محق نيست كه ذكر قلبى خود را براى ديگران فاش سازد، و نبايست حتى بر زبان راند.
در بعضى از سلاسل در بدايت امر استاد يكى از اذكار را به مريد تعليم مى دهد كه در طول شبانه روز به عدد معين يا بدون شماره بر زبان جارى سازد، مانند «لااله الاالله» و بعد ذكر انفسى كه در ناى گلو آن نام را كه از اسماء الله است در دل بگويد مانند «الله» و پس از آن ذكر قلبى را به مريد تعليم مى دهد. پس از مدتها كه صوفى حالاتى بر وى رخ داد ،مانند رويداد هاى عالم خواب مشاهده مى كند، يا انوارى كه بالعيان مى بيند. شيخ طريقت ذكر قلبى او را تغيير مى دهد، و بعضى از سلاسل به مريد دستور مى دهند كه ضمن اجراى ذكر ثانى، ذكر اوّل را نيز مداومت دهد. برخى ذكر اوّل را رها ساخته و بدان اشتغال نمى ورزند، اما حق آن است كه ذكر خفى اوّليه را نيز انجام دهد.
بعضى از سلاسل نشست را مراعات كرده و عده اى همان دو كنده زانو نشستن را مناط اعتبار مى دهند.
عدهاى از مشايخ دستور حبس نفس داده و تنى چند حبس نفس را مناط اعتبار نمى دهند.
اين ناچيز كليه سلاسل تصوف اسلامى از بدايت تا نهايت تمامى اذكار قلبى را يكى پس از ديگرى تحت تعليم قرار گرفته و طى ساليان دراز به كار بسته است.
اربعين
بعضى از مشايخ و اقطاب بالاخص كسى را كه آماده ارشاد مى سازند، دستور اربعين مى دهند.
ذكر قلبى او را به ذكر حيات يا ذكر ذات تلقين مى كنند و پس از مدتى كه اين ذكر را انجام داد، از مريد ديگ جوش مى گيرند. برخى از اقطاب به مشايخ خود كه سالها در مقام ارشاد جالس بوده اند، دستور بر پا داشتن ديگ جوش مى دهند.
اربعين سه قسم است :
1ـ اربعين صغير كه در بيست و يك روز انجام مى گيرد، و از اكل حيوانى مى بايست اجتناب نمايند.
2ـ اربعين اوسط كه در چهل و يك روز مى بايست خلوت گزيده و به هيچ كار دنيوى نپردازند.
3ـ اربعين كبير كه هزار و يك روز است.
حال به نحوه اذكار قلبى مى پردازيم :
1ـ مربع نشسته، ذكر «الحى» را در پشت قلب «الف»، از پائين به بالا ترسيم كند، و «لام» را بر «الف» چسبانده و انحناء دهد، سپس «حاء» به دنباله آن چسبانده و در انتها «ياى» را معكوس كه نزديك «الف» برساند و مجددآ تكرار كند. اين را ذكر حيات نامند.
2ـ ذكر «الحى» را مجددآ در انتهاى قلب، معكوس ترسيم نمايد. كه در شماره 1 بيان گرديده، انجام دهد.
«الف» الحى را از انتهاى قلب از پائين به بالا ترسيم كرده، و «لام» را به انتهاى الف بچسباند، و «حاء» را دنباله «لام» ترسيم كند و «ياء» را معكوس با قلم خيال ترسيم نموده، تا پائين «الف» برساند.
3ـ اذكارى كه ذكر مى شود مراعات ترتيب را تعمدآ ملحوظ نظر قرار نداده كه مبادا خواننده از مطالعه اين اذكار به صوابديد خود مشغول شود، لذا ناچار شدم كه ترتيب را مراعات ننمايم. وقتى كه سالك مدتها سلوك نمود، استاد آشنا به امور روحى سالك را دستور مى دهد كه اذكار قلبى را بر روى پيشانى ترسيم كند، و انتهاى بينى يا ما بين دو ابرو تمركز دهد، مانند «الحى» يا «العلى» كه از سمت راست پيشانى از منتها اليه ابروى راست «الف» العلى را تا رستنگاه مو ترسيم نموده و «لام» را به «الف» اتصال دهد و «ع» را ما بين دو ابرو در وسط پيشانى رسم نمايد، و «لام» را دنباله عين به سمت چپ پيشانى، به رستنگاه مو برساند و دنباله آن «ياء» را معكوسآ در زير اين حروف بالاى ابروان رسم نموده، تا به اوّل نقطه «الف» برساند.
4ـ به سمت قبله مربع بنشيند و كلمه «الله» را از سمت راست سينه به سمت چپ سينه ترسيم نموده و بر زبان جارى نسازند.
5ـ مربع بنشيند «الله» را از ناف، به سمت چپ سينه منقوش سازد.
6ـ مربع بنشيند، دستها را بر روى رانها بنهد، پلك چشمها را فرو هشته زبان در كام برگرداند كلمه «لا» را از زير ناف به پيشانى و امتداد آن به رستنگاه مو برساند، و از رستنگاه مو تا به ترقوه كتف راست (اله) را ترسيم نموده و (الاالله) را محكم بر قلب صنوبرى بكوبد.
7ـ پلك چشمها را بر هم نهاده كلمه (هو) را، از بين دو ابرو به فرو رفتگى ناف رسانده و بدون تأمل از ما بين دو لب فروبسته (هو) را به رستنگاه موى سر برساند.
8ـ كلمه (الله) را به نحوى كه الف به لام چسبيده باشد، بر صفحه قلب منقوش ساخته و بدان بنگرد.
9ـ از ناف به ترقوه كتف راست كلمه (لا) را ترسيم نموده و دنباله آن (اله) را از كتف راست به رستنگاه موى سر رسانده و (الا الله) را از رستنگاه موى سر، به قلب صنوبرى به شدّت بكوبد. كه كوبيدن الا الله را به صورت افشان و چند شاخه و به رنگ خون در جوف قلب بكوبد. تو گويى تيغ برّان خون چكان بر قلب نشيند.
10ـ كلمه (الحى) كه ذكر حيات نامند، در پشت قلب كه داخل بدن بوده منقوش نموده و جدار ديگر قلب كه به سمت سينه چپ بدن است، كلمه (الله) كه الف با لام چسبيده باشد، به طور ثابت منقوش شده ضمن ترسيم (الحى)، بدان به استغراق بنگرد.
11ـ (هوالحى) كه نوع ديگر ذكر حيات است، معكوس بر قلب منقوش سازد، به نحوى كه هو از سمت چپ به سمت راست ترسيم شود.
كلمه (الله) ذكر ذات ناميده مى شود.
12ـ الف (الله) را از ناخن پاى راست به (ام الدماغ) رسانده و لام (الله) را از (ام الدماغ) به ناخن پاى چپ ترسيم نمايد.( ـه ) را بدون تأمل به ناف رساند.
13ـ (هوالله) را از ناخن پاى چپ به قلب ترسيم كند و در ضمن ترسيم حواس خود را به نحوه ترسيم اين كلمات توجه دهد و سعى بسيار به كار برد، كه افكار ديگر به مخيله وى خطور نكند. دو «ها» چسبيده به هم «هو» مانند عدد 5 را به ناف رسانده و «و» را دور ناف چرخانده و انتهاى واو را به شدت به قلب بكوبد. در استمرار بدين كار تواند صداى ضربه را بشنود.
14ـ مربع نشسته زبان را برگردانده، چشمها بر هم نهد (لا) را از ناف به (ام الدماغ) و از (ام الدماغ) به بالاى سر به نحوى كه آب فوران مىكند تجسم دهد و از (ام الدماغ) (اله) را بر كتف راست و از كتف راست (الا الله) را به شدّت بر دل بكوبد.
15ـ به نوك بينى يا ميان دو ابرو با استغراق تامّه توجه دهد و كلمه (الله) را بر قلب منقوش سازد.
16ـ كلمه (العلى) را كه سرّالسرّ نامند، الف به لام چسبيده، بر قلب ترسيم نمايد، به نحوى كه (ياى العلى) معكوس زير الف العلى قرار گيرد.
17ـ زانوى راست را ستون كرده و زانوى چپ بر سطح زمين بگستراند، (لااله) را به شدّت بر زانوى راست، و (الا) را بر زانوى چپ، و (الله) را بر دل بكوبد.
18ـ زانوى راست را ستون كرده و زانوى چپ را بر سطح زمين قرار دهد و (لا اله الا الله) را به طريق دستور هفدهم عمل كند. به شرطى كه در سمت راست خود كانونى از آتش و در سمت چپ آئينه اى قرار داده باشد. به آتش و آينه استغراقآ بنگرد.
19ـ آئينه اى در مقابل خود قرار دهد و مربع بر سطح زمين جالس شود به قلب توجه كند و (انا) بر دل بكوبد و بر زبان دل جارى سازد بعد سر را به سوى آسمان نموده و (هو) بر زبان دل راند. اين ذكر و دو ذكر ما فوق آن اختصاص به سلسله شطاريه دارد.
20ـ آئينهاى در مقابل خود قرار دهد، به آسمان نگاه كند و (هو) گويد، و پس از آن (انا) گفته و بر دل بكوبد. اختصاص به سلسله قادريه دارد.
21ـ از تحت ناف الف (الله) را به منخرين رساند و سپس (الله) را از منخرين به ناف رساند، و در ضمن اجراى آن حبس نفس را مرعى دارد و اين عمل را هفت مرتبه متواليآ تكرار كند و پس از ختم عمل، هوا را از منخرين بينى به تدريج بيرون ساخته و تجديد تنفس نمايد و دهان نگشايد، مگر هنگامى كه نفس به آرامى به حال طبيعى در آيد.
22ـ مربع بنشيند (لا اله) را از زير پستان چپ دور زده به انتهاى ناى گلو كه زير فك چپ است برساند و بدون مكث (الا الله) را از روى پستان راست قوس داده، به قلب بكوبد.
23ـ مربع نشسته كلمه (الله) را در طول چند دقيقه بدون آنكه در ذهن بگذراند و يا ترسيم يا منقوش شده ببيند، در فكر خود تكرار نمايد، و چند دقيقه مكث نموده و مجددآ بدين كار بپردازد تا در اثر تمرين، طول مدت افزوده گردد.
24ـ پس از تمرين به ذكرى كه در شماره 23 تشريح گرديده، كلمه (الله) را از ناف به طرف سينه چپ از مخيله بگذراند، چند دقيقه حبس نفس كند و بدين كار پردازد، بعد هوا را از منخرين خارج ساخته و مجددآ بدين كار اشتغال ورزد، در تمركز فكر مؤثر است.
25ـ مربع نشسته چشمها بر هم نهد، سر را به سينه بچسباند، (ها) را از زير ناف ترسيم كرده به منخرين بينى رساند و بدون اين كه مكث كند (واو) را از منخرين بينى به ناف ترسيم كند.
26ـ مربع بنشيند روازن بدن را مسدود سازد، از رستنگاه موى سر تا شست پاى چپ كلمه (الله) را در طول بدن ترسيم كند.
27ـ پنج انگشت دست راست بر پيشانى نهد و در دل (الا الله) گويد. پنج انگشت دست چپ بر كتف راست نهد و در دل (لااله) بر زبان راند پنج انگشت دست راست بر كتف چپ نهد، و (الا الله) در دل بگذارند و سپس (الا الله) را بر دل بكوبد.
28ـ مربع رو به قبله بنشيند، چهره به سمت راست برگرداند و بر دل (يا احد) گويد. سپس صورت بر سمت چپ گردانده و در دل (يا محمد) گويد و به دنباله آن (يا رسول الله) بر زبان دل راند.
29ـ مربع بنشيند و جهت چهره وى به سمت شمال باشد، و (يا احد) بر دل راند و صورت را به سمت راست توجه كند و (ياصمد) بر دل بگذراند كه اين نحوه اذكار را ذكر انفسى نامند اختصاص به سلسله سهرورديه دارد.
30ـ دو كنده زانو يا مربع بنشيند، (لااله) را از زير ناف به سمت ترقوه كتف راست ترسيم كند و دنباله آن (الا الله) را از كتف راست به (ام الدماغ) منقوش سازد.
31ـ سر را به سينه بچسباند و روازن بدن را مسدود سازد و به طريق مربع جالس باشد و از زير ناف به زير پستان چپ (الله) را به نحوى ترسيم كند كه به زير پستان چپ كوبيده شود.
32ـ در شبانه روز صبح و ظهر و مغرب (الله) را محكم به دل بكوبد. در هر نوبت ده دقيقه بدين امر مبادرت ورزد.
33ـ به طريق شماره 32 در صبح و مغرب (الله) را بر سينه بكوبد.
34ـ ما بين دو ابرو (هو) را ترسيم نموده تا به ناف رساند.
35ـ در صبح و ظهر و مغرب مربع نشسته، (هو) را از ما بين دو لب كه دهان بسته شده باشد، تا فرق سر ترسيم كند.
36ـ مربع بنشيند و روازن بدن را مسدود سازد. از (ام الدماغ) (هو) را به سمت بالاى سر مانند فوران آب كه پرتاب مى شود، ترسيم نمايد.
37ـ روازن بدن را مسدود سازد، (هو) را از (ام الدماغ) تا انتهاى صورت ترسيم كند.
38ـ در حالت مراقبه، رو به سمت قبله بنشيند و در تمامى انجام اذكار قلبى، البسه پاك بر تن كند و با وضو باشد.
مراقبه نشستى است كه پاى چپ را ستون كرده و سپس پاى راست را به حالت ستون در آورد، و پنجه پاى راست بر روى پنجه پاى چپ بنهد، به نحوى دست چپ را قرار دهد كه زانوان را در بغل گيرد و دست راست روى دست چپ باشد. دگمه يقه گشوده باشد، پيشانى روى دو زانو قرار دهد و دو حدقه چشم روى دو استخوان برجسته زانوها قرار گيرد. سعدى در ديباچه گلستان فرمايد: «سر به جيب تفكر فرو بردم» و بعد «هاى» هو را تصور كند كه از دو منخرين بينى ترسيم نموده، و پس از آن يك خط مستقيم تا ناف امتداد دهد و «واو» را به اتصال آن خط مستقيم دور ناف يك گردش داده و دنباله «واو» را به طريق خط منحنى به زير پستان چپ ترسيم نمايد. بدون وقفه «الف» الله را به جاى خط سير ترسيم دنباله «واو» رسم كند و وقتى كه به ناف رسيد «لام» الله را از ناف تا منخرين امتداد دهد و «هاى» الله را در دو منخرين بينى ترسيم نمايد. در طول مدت كه مسلط بر اين امر شد، سه بار اين ذكر را تكرار نموده و در پايان نفس را تجديد كند و به همين منوال در اثر تمارين بسيار دو بار كه شش مرتبه باشد اين ذكر را ترسيم كند كه اصطلاحآ سه ضرب نامند، و بعضى مشايخ دو ضرب و چهار ضرب دستور مى دهند و اصح آن است كه سه ضرب باشد يعنى زوج را مطمح نظر نگيرد، نظر اين ناچيز فرد است نه زوج.
39ـ مربع بنشيند يعنى پنجه پاى چپ را بر كشاله ران راست قرار دهد و پنجه پاى راست را بر كشاله پاى چپ و دو كف دست بر روى رانها بنهد، و بر نوك بينى تا پايان ترسيم ذكر به طور استغراق بنگرد.
اين ذكر خفى مانند ذكر شماره 38 است، با اين تفاوت كه تا «واو» را ترسيم نمود، «الف» الله را به دنباله واو تا زير استخوانهاى كتف چپ ترسيم كند و «لام» الله را در سطح بالاى سينه و دنباله «الف» الله را امتداد داده و «هاى» الله را دنباله «لام» وصل به ناف كند، كه نتيجه امر آن باشد كه «هو الله» تمام فضاى سينه را از خود پر مى نمايد.
40ـ در بعضى از فرق صوفيه شيخ طريقت به جاى «هو الله» «الله هو» را تجويز مى نمايند كه به جاى «هاى» هو، «الف» را از منخرين فرو برده و پس از اتصال به ناف دنباله ترسيم «الف» «لام» را و بعد «ها» را و در انتها هو را ترسيم كند، اما به نظر اين بى مقدار «هو الله» ارجحيت بر «الله هو» دارد، و مفهوم اين اسم الاهى زيباتر و رساتر از «الله هو» است.
41ـ سلسله ذهبيه، نقشبنديه، قادريه، مولويه، و چشتيه همگى ذكر «لا اله الا الله» را نفى و اثبات و زد و برد، و ذكر تهليلى و ذكر حمايلى و رُفت و روب مى نامند، اين ذره نادار در يكى از اسفار خود به سنندج با شيخ سلسله نقشبنديه برخورد نمودم، وقتى ذكر خود را بيان داشت به وى عرضه داشتم كه در ديانت مقدّس اسلام نشانه توحيد لا اله الا الله است، ولى در سلوك روحى توجه بر نفى و سپس اثبات خلاف است، از پاسخ عاجز ماند. سالك در انجام اين ذكر مربع نشسته، با شست دو دست خود روزنه هاى گوش را مسدود و دو انگشت سبابه را روى دو پلك چشمها نهاده و با دو انگشت وسطى منخرين و با چهار انگشت ديگر لب بالا و پائين را و با پاشنه پاى راست محل دفع مدفوع را و با پاشنه پاى چپ محل مجراى بول را مسدود مى سازد. پس از تمارين بسيار با تمركز قادر است بدون به كار گرفتن دست ها و پا ها روازن را مسدود سازد. بعد «لا اله الا الله» را به طريق زير اجرا كند :
«لام» لا را از محل ترقوه دست راست با «الف» لا به ام الدماغ ترسيم كرده، و «اله» را به ناف رسانده و دور ناف مانند دايره اى حلقه زده و «الا الله» را بر دل بكوبد.
42ـ مرتاضين هند، اعداد را مطمح نظر قرار مى دهند.
سه عدد شمرده نفس را فرو داده به ناف رسانده و سه عدد در ذهن بشمارند، و نفس را در ناف ضبط كنند و سه عدد ديگر دنباله آن در ذهن تصور كرده، نفس را هماهنگ اعداد از منخرين خارج سازند، بدون آن كه ذكرى را ترسيم نمايند، و به تدريج عدد سه به شش و بعد به نُه، سپس به دوازده و همچنين به شانزده و يك دفعه به سى و دو، و پس از مداومت بسيار از سى و دو به شصت و چهار ارتقاء دهند. يعنى شصت و چهار عدد در ذهن شمرده، نفس را تا ناف رساند و شصت و چهار عدد در ذهن محسوب داشته، نفس را در ناف ضبط كنند و بعد نفس را از منخرين بينى با شصت و چهار عدد خارج سازند، شبها ماه را در نظر گرفته و روزها بالاخص هنگام طلوع آفتاب به آفتاب بنگرند، يا در نظر گيرند، نتيجه صحت بدن و طول عمر دست دهد، و از اكل حيوانى مى بايست پرهيز نمايد.
43ـ هندوان معتقدند كه انسان دهان را بگشايد، كلمه «اوم» كه صوتى است بالطبيعه در نهاد انسانى از مجراى دهان خارج مى شود، لذا اين كلمه را «سرّ اكبر» مى پندارند.
ضمن اينكه در حالت مربع بر سطح زمين جالس بوده و روزان بدن را مسدود مى سازند «اوم» را به كار برده و به ماه و آفتاب تمركز دهد كه اين مرحله آخرين مرحله از مراحل سلوك سرزمين هند است.
44ـ «هوالحى» را از انتهاى پستان راست، به سمت پستان چپ بدون آن كه فاصله بدهند، يعنى انتهاى «واو» را به «الف» اتصال داده و بالاى «الف» را به بالاى «لام» الحى متصل ساخته و وقتى «الحى» ترسيمش به اتمام رسيد، انتهاى «ياى» «الحى» را مجددآ به «هوالحى» ديگر كه از زير پستان چپ بدن به سمت قسمت پائين سينه راست ترسيم مى نمايد، كه نتيجه امر دو «هوالحى» يكى از راست به چپ و ديگرى با اتصال «ياى» «الحى» اول به «هوالحى» دوم از چپ به راست اتصال يافته و در طول اين مدّت نفس را حبس نمايد، بعضى از سلاسل كه حبس نفس را جايز نمى شمارند، به جاى حبس نفس ذكر و دو ضرب و سه ضرب معمول مى دارند. كه خود در واقع حبس نفس است.
45ـ ذكر (لاهو – الاهو) در ابتدا دو كنده زانو يا مربع بنشيند حتمآ در اشتغال به اذكار قلبى وضو داشته باشد، رو به قبله بر سطح فرش پاك بر زمين نشسته و نبايست بر تخت، يا صندلى جالس شود و ترسيم اين ذكر را با توجه تام كه افكار ديگر به مغز خود خطور ندهد انجام دهد، لا را از زير ناى گلو به طريق معوّج به طورى كه امتداد «لام» از سمت چپ ناف به اندازه دو بند انگشت بگذرد و بعد از آن دايرهاى ترسيم نموده كه ناف در وسط آن قرار گيرد و «الف» لا به محاذى قلب برسد و انتهاى «الف» را به سمت قلب به هاى دو چشم اتصال داده و پس از ترسيم «ها» «واو» را مانند يك دايره دور زده و دنباله «واو» با انحناء به وسط قلب كشيده شود، انتهاى واو را به الف الاهو وصل كند و حركت «الف» يك خط منحنى تا زير شانه راست برسد و بعد از آن انتهاى «الف» را به طور معوّج به «لام» وصل نموده و به سمت چپ ناف برساند. و «الف» الا را يك دايره دور ناف ترسيم كند و بعد امتداد «الف» را به انتهاى قلب امتداد دهد، و «هاى» هو را به انتهاى «الف» وصل كند و پس از ترسيم «ها» واو را به وى اتصال داده و منحنى در تمامى جوف قلب سير كند و انتهاى «واو» را به شدت به قلب بكوبد.
سالك پس از تمرين بسيار در اين باب سه بار ذكر را، با قلم خيال در تمام سطح سينه و قلب ترسيم نموده، و به آهستگى نفس را فرو دهد. در انجام اين ذكر سر و بدن همراه با ترسيم به حركت مى آيد.
فِرَق صوفيه و مرتاضين مقيم شبه قاره هند كه اعداد را به جاى ذكر خفى به كار مى گيرند و عدد را به شصت و چهار ارتقاء مى دهند اكثرآ شصت و چهار عدد شمرده، نفس را فرو مى دهند و بيست و دو عدد در ذهن به شمارش درآورده و نفس را در ناف نگه مى دارند اين عمل خلاف سلوك روحى است زيرا در هر سه حالت اندازه حبس نفس به يك نهج و شماره اجرا مى بايد گردد، و اين خود نتيجه معكوس مى بخشد.
در ذكر شماره 19 سالك مى بايست در ترسيم ذكر و حبس نفس، خودى و انانيت از خود دور سازد، وقتى «اناهو» و «هوانا» بر دل مى كوبد موجب مى گردد كه مانند بايزيد بسطامى خدا را در جبه چركين خود قرار دهد، يا مانند حلاج «انا الحق» بسرايد و نكته ديگرى كه تذكر آن ضرورى است، صوفيه در سلوك بر روى پوست گوسفند يا آهو يا مُرغُز كه پوست بزى از نژاد مخصوص است كه بيشتر در منطقه كشمير به دست مى آيد، جالس شود، زيرا اين نوع پوستها، حايل امواج زمين و امواج فضا كه محاط بر سطح زمين است، مى باشد بالاخص پوست آهو و مُرغُز ارجحيت دارد، و اگر اين پوست ها مُهر باشد يعنى سر و دو دست و دو پا و دُم آهو از پوست جدا نشده باشد مزيت و برترى دارد. و مرتاضين هند در كنار بركه يا رودخانه سه بار برگ هاى نيلوفر را بر روى هم نهاده تا از سرايت امواج زمين و رطوبت آن به سالك جلوگيرى شود، زيرا در خط الرأس كوه و در جلگه و كنار رود شدّت باد و رطوبت، امواج بدن سالك را تقليل مى دهد. و مرتاضين هند كه در سنين شصت سالگى با همسر خود به اعماق جنگل مى روند، مباشرت زن و شوى در مرحله اواسط سلوك يا نزديك به پايان كار مضرّ است هم چنان كه در بدايت سلوك كه قوا تشديد مى يابد عدم مباشرت سم مهلك است و تشتت فكرى مانع ادامه سلوك مى شود. صوفيه هند و هندوها در نشست مربع به سمت مشرق توجه دارند.
46ـ در آئين سيكها جانشينان گرونانك را «گرو» مى نامند و بعضى از بزرگان دينى اين مكتب كلمه «گرو» را كه مقدس مى دانند به مريد تعليم داده كه بدون آن كه بر زبان جارى سازد در وسط ناى گلو منقش ساخته تمركز دهد و در فكر اين كلمه را از ذهن بگذراند، اين دستور بمنزله ذكر انفسى در نزد سلاسل صوفيه اسلامى است و اين آئين ديگر سلوكى ندارند و جنبه سپاهى گرى پيشه ساخته اند.
47ـ بعضى از موبدان يا هيربدان زرتشتى حالت مراقبه را به مريد به طريق زير تعليم مى دهند، كه دو كنده زانو نشسته يا مربع بر سطح زمين جالس شود، دست چپ را خم نموده تا كف دست چپ زير پستان راست قرار گيرد، آرنج دست راست را بر سطح كف دست چپ نهاده و كف دست راست را بر روى چشم ها نهاده به نحوى كه انگشتان دست راست بر روى پيشانى قرار گيرد و كلمه «يا لطيف» يا «يا خبير» يا «يا مزدا» يا «يا اهورا» بر بالاى سطح پيشانى از ما بين رستنگاه مو تا ام الدماغ كه «يا» را با كلمه منضم آن چسبانده و ترسيم نمايد، به استغراق تفكر كند. اما اضافه نمودن «يا» قدرت كلمه اصلى را كه «لطيف» يا «مزدا» يا «اشا» كه به مفهوم راستى است نيرويش را كاسته مى كند. اين ناچيز شش ماه متوالى بدين كار ادامه دادم از فرق سر تا شانه ها به شدّت درد مى نمود، و چشم ها متألم و در رنج به سر مى بردم تا پس از شش ماه رنج بر طرف شد و نتيجه آن شد كه در بيدارى به انوار رنگارنگ كه توأم با نشئه خاصى بود مواجه گشتم، ولى اثرات اين نحوه ذكر در مرتبه نازله بود و ارتقاء روحى را در بر نداشت. تربيت مريد فقط با تلقين ذكر به پايان نمى رسد، هزاران نكته باريك تر از مو اينجاست.
غرض نگارنده از ذكر اين مبحث آن بود كه بيان داريم مشايخ و اقطاب سلاسل صوفيه اذكار انفسى و قلبى را كه جزو اسرار دانسته و تلفظ ذكر را حتى براى عامل ذكر نيز نهى نموده اند مطلبى شگرف و غير عادى قلمداد نموده و بعضى از اسرار الهى را بر خلاف مشى و ديانت اسلام به تقليد از فرق هندو به كار مى برند كه باعث آشفتگى خيال و بى اعتقادى سالك به اساس مكتب روحى مى شود اگر براى آزمايش از قطب پرسش شود كه اذكار ده تن از مريدانى كه شش ماه قبل بدانان تلقين نموده اى يكبار ديگر ذكر آنان را براى خودشان به كتابت درآورد عجز و ناتوانى وى آشكار مى شود تا چه رسد به اين كه خود عامل باشد چون استاد موظف است به هر فردى كه دستور داده در زمانى كه مريد مشغول به ذكر شود خود نيز به مراقبه نشيند و امواج روحى سالك را دريابد و به وى يارى رساند.
كليه سلاسل صوفيه از اواخر قرن سوّم هجرى قمرى يكى پس از ديگرى پديدار شدند به تدريج هر كس به تصوف روى مى آورد در خانقاه سكونت گزيده و به كار و پيشه اى نمى پرداخت و در قرن هفتم هجرى براى زياد شدن مريدان ضابطه اى به وجود آوردند كه هركس مايل به تصوف مى شد در بدو امر هزار و يك روز در بيست و پنج اربعين متوالى خدمت نمايد و پس از طى اين مراحل به تصوف با آدابى خاص پذيرفته مى شد.
اگر مى خواستيم همه اذكار را در تمامى سلاسل موجود ايران و ديگر سلاسل موجود بلاد اسلامى ذكر كنيم حداقل به صد ذكر قلبى بالغ مى گرديد.
اكتفا به همين اندازه جهت آگهى اجمالى خوانندگان بود نه شرح تمامى اذكار چرا كه به عنوان مثال سلسله شطاريه لااقل ده ذكر قلبى را معمول مى دارند.
اگر بنابراين بود نحوه اذكار در تمامى سلاسل صوفيه اسلامى و سلوك متد هندى و آئين هوشنگ به زبان خامه جارى سازم خود كتاب مستقلى مى شد. نظريه نهايى اين ذره نادار آن است كه بعضى از اذكار كه به زعم صوفيه حد والاى سلوك مى باشد صرفآ زمينه آمادگى براى سالك را فراهم مى سازد نه آن كه نتيجه غائى سلوك باشد.
زيرا مبتدى بايد پس از طى اذكار لسانى آن هم در مدت قليلى كه تقويت ايمان او را نمايد دستور ذكر انفسى و سپس ذكر قلبى تعليم گيرد. آن زمان استاد توانا و آگاه از نشيب و فراز سلوك ،ترس و وحشت يا نشاط بى حدّ سالك مبتدى را كه در خواب و بيدارى بر وى دست مى دهد حفظ نموده مريد را آماده ذكرى سازد كه با سلول هاى مغزى انجام مىگيرد و در اين نحوه سلوك يكى از نشستها «مُرده خُسبْ» است و در همان حال به تدريج ضمن حبس نفس اذكار خاصى را مى بايست به دشوارى انجام داده تا به مرور به ذكر انس گيرد و چند سلول خفته مغزى وى بيدار شده و به فعاليت پردازد و گاهى در اجراى عمل قلب از حركت به ايستد و نبض از كار بيافتد كه استاد مى بايست در بدايت اين نوع سلوك مريد را در تمامى ساعات شبانهروز در دسترس خود قرار دهد و كليه اعمال از خواب و بيدارى و اكل غذا و آشاميدن آب و كيفيت غذا و مقدار آن و نحوه البسه وى را تحت نظر قرار دهد. خلاصه مدتها استاد به كارى نپرداخته و تمامى ساعات و لحظات از نزديك مراقب مبتدى اين نوع سلوك باشد. اگر چنين استادى به حق نه به ادعا وجود خارجى داشته باشد حداكثر بيش از چند تن كه به تعداد انگشتان دو دست مى رسد تحت تربيت قرار ندهد و به پاسخ هاى روحى ديگر افراد پاسخ ندهد و از نام و شهرت و گرد آورى ثروت و عناوين اجتماعى با تمامى قوا اجتناب ورزد.
اگر نادره مردى در طول حيات تفضل الهى شامل حالش شد كه در دسترس چنين استادى قرار گيرد لياقت و استعدادش مدخليت نداشته بلكه عطيه الهى است و بس كه شامل حالش گرديده است.
گلبانگ مغز
نورالدین چهاردهی