Info@razdar.com
شماره مقاله606
فريده هفتم از كنز ششم
اساس علوم و اعمال دینیه بر تغییر جبلّتِ بشر است چه علم فقه كه احكامِ جسم است و چه علم اخلاق كه احكامِ روح است و اگر تغییرِ جبلّت ممكن یا واقع نباشد پس همه بناهاىِ ادیان بى اساس خواهد بود و هر كه بنا را بیند یقین به بودنِ اساس مى نماید.
بدان كه خودِ ادیان و سیاست ها نیز تصریح به تغییر نكردنِ جبلّت دارند و حكماء نیز چون آیه و ما تَشائونَ اِلّا اَن یشاءَ اللّهُ وَ مَن لَم یجعَلِ اللّهُ لَهُ نورً افَما لَه مِن نُورٍ قُل كُلٌّ یعمَلُ عَلى شاكِلَتِه اِنَ الّذینَ كَفَرَوا سَواءٌ عَلَیهِم ءَاَنذرتَهُم اَم لَم تُنذِرهُم لایؤمِنونَ كلٌّ مُیسِّرٌ لِما خُلِقَ لَهُ عاقبت گرگ زاده گرگ شود .
درختى كه تلخ است وى را سرشت تا همان میوه تلخ بار آورد .
پس باید بدانیم كه با آن كه ادیان و سیاست ما را به تغییر جبلّت دعوت ندارند ، دعوت به چه دارند و مقصود آنها از جعلِ قانونِ دینى و قانونِ سیاسى چیست و چون به فكر فرو رویم ببینیم كه دین و سیاست نیز یكى از احكام و افعالِ طبیعت است نه خارجِ از طبیعت كه بخواهد تغییرِ احكامِ طبیعت نماید یعنى مادرِ طبیعت براىِ اجراءِ احكامِ اصلیه جبلیه خودش یك فرزندِ رشید روحانى مى زاید و نامش را دین مى گذارد و جمعى را كه پیمبرانند خادم و لَله او مى كند و یك فرزندِ رشید جسمى مادّى مى زاید و نامش را سیاست مى گذارد و پادشاهان را خادم و لَله او مى كند و مقصودش از این هر دو زایش اجراء و نظمِ احكامِ جبلیه خودش است كه اینها اسباب و آلاتِ اجرائند و با این آلات سیرِ طبیعىِ خود را دَور داده به انجام مى رساند .
و آنچه در دین و سیاست تغییر به نظر آید همان تكمیلاتِ خودِ طبیعت است كه استعداد و باطن را به فعلیت و نمایش رسانیده و ریشه را شاخ و برگ و میوه داده و كنزِ مخفىّ را به ظهور آورده بى آنكه غیرِ مستعدّ ،مستعدّ شود و یا مستعدّ به فعلیتى غیر فعلیتِ مكمونه خودش بیانجامد و راهِ خود را كه مستقیمِ حقیقى است گم كند.
پس دین معاونِ سیرِ طبیعت است احكامِ دین كه امرهاىِ تشریعىِ خدایند مطابقند با احكام طبیعت ؛ كه امرهاىِ تكوینىِ خدایند .گویند تكلیف ،لطف است در تكوین ؛یعنى نتایج حاصله از دین همان نتایجِ سیرِ طبیعت است .بیش از آن نیست یعنى اگر دینى هم نبود جمعى خوب بودند عملاً و اخلاقاً و جمعى بد ، همان ها كه به نظر مى رسد كه دین ، آنها را خوب كرده اگر دین نبود به وسیله دیگر خوب مى شدند از وسائل داخله یا خارجه ،دستِ تربیتِ حضرتِ ربّ الارباب بر سرِ خلق هست به هر وضعى كه باشد و دین یكى از اوضاع است و یكى از كواشفِ واقع است و قرار دادنِ دین براى ظاهر كردنِ خوبِ فطرىِ باطنى است و بَدِ فطرى باطنى نه براى خوب كردنِ بَدِ فطرىِ واقعى ؛و سرمایه تجارتخانه دین استعدادِ جبلّى است و سُودَش فعلیت ،اعمّ از خوبى و بدىِ مفروض.
والّا مطلقِ فعلیت خوب است ،پس دین ظاهر مى كند و به انجام مى رساند جبلّت را و جهتِ به نظر آمدنِ تغییر آن است كه فعلیت ،غیرِ استعداد است ،و دین تغییر مى دهد استعداد را به فعلیت ،امّا این غیریتِ صورى است نه غیریتِ مادّى بلكه عینیتِ مادّى است و تفاوت به خفاء و ظهور است .
میوه زندگانی
عباس کیوان قزوینی