Info@razdar.com
شماره مقاله611
فريده يازدهم از كنز ششم
در این كه آدم باید پاسبان فكرِ خود باشد تا فكرش از اندازه خودش تجاوز نكند و در اندازه خودش هم كوتاهى ننماید .
بدان كه فكرِ شخص مانند ریشه درخت است و عملش میوه و نتیجه عملش خاصیتِ آن میوه و باید تطبیق نمود حالاتِ فكر را به حالاتِ ریشه و مشكلها از اینجا حلّ نمود ؛بزرگى و سعادتِ شخص ،بزرگى و سعادتِ فكر او است و آزادى و محدود بودنش منوط به آزادىِ فكرِ او است باید فكرِ خود را هماره به كار انداخت امّا به قدرِ حدودِ خود كه از حدودِ خود بیرون نرود كه هم بىفائده است و هم احتمالِ خطر و مفسده دارد پس باید هر كس اندازه حدودِ خود را بداند و خود را بشناسد .
مثلاً فكر هر صنعت گر باید در آلات و كیفیات و نتایجِ همان صنعت سیر نماید نه صنعتِ دیگر كه بى فائده است و از صنعتِ خودش هم باز مى ماند و خطرِ رقابتِ بى موقع هم رو مى دهد و فكر هر جاه مندى باید در اداره جاهِ خود و لوازم جاه و تابعینِ خود سیر نماید كه حالات و كارهاىِ تابعین و هم جزءِ فكرِ او و میدانِ فكرِ او است باید كوتاهى نكند هر زمامدارى به قدرِ وسعتِ مملكت و عدّه رعیت میدانِ فكر دارد ،باید آنى از فكرِ آنها غافل نباشد و تجاوز به مملكت و رعیتِ دیگر هم نكند مگر به قدر روابطِ لازمه مملكتِ خودش .
و فكرِ هر دانشپژوه در حدودِ تحصیل علم مطلوبش بگردد و هر دانشمند در حدود علمى كه دارد هم غفلت نكند و هم تجاوز به علمِ دیگر ننماید .
پس هر فكرى یك نفى دارد و یك اثبات ،نفى تجاوز از حدود وظیفه خود است كه باید ترك كند و جلوگیر و خوددار باشد ؛اثبات سیرِ در حدود و وظایفِ خود است طولاً و عَرضاً و عُمقاً كه باید آنى غافل و متقاعد و كُند و كج نباشد (این است بود و نبود) .
و سعادت ،دادنِ زمامِ فكر است به دستِ عقل و ناظرِ به این نفى و اثبات بودن و اگر اینطور رفتار شود هم توسنِ فكر متدرّجاً تندتر و خوش راه تر مى شود و چراغِ فكر متدرّجاً مشعل و ماه و آفتاب مى گردد و هم عقل راسخ تر و مظفّر و فاتح مى شود و كم كم بر هوا و هوس غالب شده تنها و مستقلّ مى گردد.
و هم میدانِ اثبات وسیع تر و میدانِ نفى تنگ تر مى شود تا مى رسد به جایى كه نفى براىِ او باقى نمى ماند و همه چیز وظیفه او مى شود ؛مثلاً در زمامدارى شاهان شاه و آقا مى شود ،در علم معلمِ كلّ و در صنعت مانى و سِنِمّار مى گردد .
پس سعادت هر كسى دو چیز است یكى آنكه خوب تمیز بدهد میدانِ نفى و اثبات فكرِ خود را و عالِم به حدودِ وظیفه خودش باشد و وقتِ فكر و اندازه حركتِ فكر و سمتِ حركت را بداند مانند حركات اجزاءِ شطرنج.
دیگر آنكه قوّه جلوگیرى و راندنِ فكرِ خود را داشته باشد كه هم براند در جائى كه باید برود و هم جلو فكر را بگیرد و بكشد در جائى كه نباید برود و این را قوّه عملیه باید نامید و این منوط به كمى و تركِ هوس است هر چه هوس كم باشد این قوّه زیادتر خواهد بود .و اوّل را قوّه علمیه باید نامید و آن نیز منوط به عدم هوس است زیرا هوس چشمِ علم را هم كم دید مى كند و هم كوچك را بزرگ و بزرگ را كوچك نشان مى دهد و راه را گم مى كند و زشت را زیبا و عدم را وجود و صعب را سهل مى سازد .
پس سعادت شخص به این علم و به این عمل است كه راجعند به فكر و باید گفت كه سعادت ، پاسبانِ فكر بودن است و فكر را به منزله اجزاءِ شطرنج به اختیار خود در آوردن است نه چون مهره نرد خارج از اختیار كردن و فكر به ده چیز شبیه است و از هر یك مطالب دقیقه مخفیه معلوم مى شود .
1) ریشه درخت كه اگر در زمینِ رِخو باشد مى رود تا خود را به آب یا نم مى رساند و این وسعتِ میدانِ اثباتِ فكر است و اگر در گلدان یا قُرب دیوار و سنگ باشد دور خود مى پیچد و این كوچكىِ میدانِ فكر است ، ریشه بر آب زنده است و زنده كننده اجزاءِ درخت ،یا آب دائم اصلى كه لبِ جو و دریا باشد و یا آبِ دستى كه گاه هست و گاه نیست و فكر نیز زنده به علم است اوّلاً علوم بدیهیه[1] و ثانیاً علوم نظریه كه براى همه كس و همیشه نیست و فراموشى هم دارد مانند آبِ دستى است ریشه باید آفتاب نبیند ،فكر هم باید پنهان باشد اگر از اوّل ظاهر شود بى ثمر است .
2) اسب سوارى كه قوّتِ اسب و علمِ راكب و وسعتِ میدان هر سه باید باشند ،در فكر هم علم و قوّه بى هوسىِ شخص و سلامتِ قواىِ دماغیه و هموارىِ زمینه فكر و بر نخوردنِ به مانع باید باشند و زمینه فكر همان میدانِ اثبات است .
3) كشتى كه چهار شرط است براى تُند و راست رفتنش دو اثبات و دو نفى یعنى وجود دو مقتضى و عدم دو مانع .خوبى و بى عیبىِ كشتى ،علم ناخدا ،نبودنِ طوفان برنخوردنِ به كوه مستور در دریا ،فكر كشتى است شخص ناخدا ؛و میدانِ اثبات دریا و حدودِ نفى كوهِ مستورِ در دریا .
4) دریا كه فكرِ دولت و جامعه مانندِ دریاى محیط به كره ما و فكر وزراء و وكلاء و مصادر امور مانند دریاهاى بزرگ دنیا كه معروف هفت دریا است و باید فكر آنها متّصل به فكر دولت و جامعه باشد و از آنجا آب خورد و فكر حكماء و رؤساء جزء مانندِ بحیرات و دریاهاىِ غیر متّصل و فكر اشخاص مانند نهرها و جدوَل ها به اختلافِ بزرگ و كوچك و فكرهاىِ مختلِّ فاسد مانند مُرداب ها و دیوانه مانند زمینِ خشك و خودبینِ متكبّر و ریاست خواه مانندِ كوه .
5) كتاب كه انتفاعِ از كتاب به خوش خطّى و خوش مطلبىِ كتاب و به علمِ خواننده و به عمل كردن است و دشوار و آسان دارد ،فكر نیز چنین است .
6) آفتاب كه مَنبَعِ حیات است مطلقاً و گاه پنهان و گاه عیان با پردهاى ابر و گاه بى پرده ،فكر نیز چنین است و میدانِ اثباتِ فكر مانندِ مداراتِ مختلفه آفتاب است كه به سبب فصل و افق و روزها مختلف مى شوند .
7) خزانه دولت كه باید دانست از كجا باید پُر نمود و در چه راه صرف كرد و هرگز بى ذخیره نباید باشد و بیگانه باید نداند كه در خزانه چیست فكر نیز چنین است .
8) تخم روئیدنى ها و بیضه و نطفه حیوانات شروط كاشتن و آبیارى و القاح و تربیت لازم است و كم و زیاد و خوب و بدِ آنها سبب تفاوت است در نتیجه گرفتن و تصادفِ موانع خارجه هم محتمل و جزءِ شانس و بخت است و فكر نیز در همه این امور مانند تخم و نطفه است و موقعیتِ فكرِ اشخاص و وقتِ فكر متفاوت است مانند تفاوتِ تخمها و نطفهها و وقتِ كاشتنِ آنها و ایامِ القاح كه اطبّاء در توالد و تناسُل معین مىكنند .
9) كشورگیرى و كشوردارى كه هر دو شروط و آداب ولوازم بسیار دارند و تصادف با موانعِ داخله و خارجه هم دارند و مقاومت با موانع و انهزام از آنها نیز ممكن است و فكر را به هر یك جدا مى توان تشبیه نمود و هم هر دو با هم ،كه قوّه علمیه در فكر مانند كشورگیرى باشد و قوّه عملیه مانند كشوردارى و یا خودِ فكر به منزله كشورگیرى باشد و عمل و نتیجه گرفتن به منزله كشوردارى .
و معلوم نیست كه كدام یك از این دو دشوارتر است و هنرش بیشتر است .و مسلّم است كه هر دو مدد مىخواهند و به تنهایى نمىشود و در عینِ مدد و عدّه بسیار باز مدیر یكى باید باشد نه متعدّد كه كار خراب خواهد شد و فكر نیز چنین است .
دارالثّورى به هر شكل باشد به منزله فكر است و ادارات به منزله عمل و نتیجه گرفتن بویژه اداره بلدیه كه متكفّلِ همه كارهاىِ اساسىِ مستقیمِ داخله است .
و عدلیه گرچه نامش بزرگ است امّا متكفّلِ كارهاىِ غیر اساسى و غیرِ مستقیمِ داخله است و مى شود كه مملكت وقتى بى نیاز از عدلیه باشد و آن وقتى است كه هیچ خلافى رو ندهد ،امّا هیچ وقت مملكت بى نیاز از بلدیه نخواهد شد .
و هزار افسوس كه امروز در ایران كارها و اجزاءِ عدلیه و نظمیه از همه ادارات بیشتر است و این نشانه بدبختى و اشاعه (شیوع) فظایع و فضایح است .
10) اولاد كه فكرِ هر كسى فرزندِ او است و شبیه به او است و لذّتبخش او است و بهنام و بدنامى از اولاد و از فكر است و فكر نیز مانندِ اولاد جنین و رضیع و جوان دارد و هر وقتش یك نوع تربیت و زحمت دارد و یك نوع هم لذّت مى بخشد؛ كتابهاىِ مصنّفین و ساخته هاىِ صانعین ،فكرِ آنها است و اولادِ آنها و یادگار زشت و زیباىِ آنها .
[1] . بدیهیه آب دائم رایگان است و نظریه آب دستى با قیمت .