Info@razdar.com
شماره مقاله 608
فريده 45
سنگینىِ كره روىِ نقطه مركز خودش است و لذا مركز را مركزِ ثقل مى نامند .
پس كره اعتماد به خودش دارد و مستقلِّ به نفسِ خود است و مكان لازم ندارد زیرا احتیاجِ به مكان براىِ سنگینى انداختن است و مكان به معنىِ محلِّ سنگینىِ متمكّن و تكیه گاهِ وَى است .
پس اگر یك كره را تجزیه كنى به سطوحِ مستدیره بسیار سطح ظاهر كه بزرگ ترین سطوح است متّكى و متمكّن است به سطحِ زیرین و آن نیز به سطح زیرین خود تا برسد به مركز كه كوچكتر از همه اجزاءِ كره است و باركش و مكانِ همه آنها است و فقط مكان و تكیه گاه است نه تمكّن و متّكى ،و سطحِ ظاهر فقط متّكى و متمكِّن است و سطوحِ داخله هر یك مكانِ سطحِ بیرونى است و متّكى به سطحِ درونى ،پس صحیح است تشبیهِ خدا به مركزِ كره و نسبتِ ظرفیت دادن به خدا، و خیام گفته:
(صانع به جهانِ كهنه همچون ظرفى است
آبى است به معنى و به صورت برفى است)[1]
امّا باید دانست كه ظرفیت و مركزیت و مكانیت صفت وجودِ مطلق است كه فعلِ خدا است به معنى مصدرى نه به معنى مفعولى نه صفتِ ذاتِ مقدّسه بى اسمْ و رسم بشرطِ لا ،كه نه موضوعِ محمولى است و نه محمولِ هیچ موضوعى نه موصوفِ به صفتى است و نه صفتِ یك موصوفى ،نه آویخته است و نه آویختن گاه[2].
امّا وجودِ مطلقِ لابشرط آویختن گاهِ همه چیز است و مركزِ كره هستى است و عوالِم وجود و سخن هاىِ اشیاءِ سطوحِ مستدیره داخله كره اند تا برسد به اجسامِ محسوسه كه سطحِ محیطِ ظاهرِ كره اند و نقطه مقابلِ وجودِ مطلق اند كه همه آویخته اند نه آویختن گاه .پس حقیقتِ وجود نه آویخته است و نه آویختن گاه و اوّلِ مراتبِ وجود آویختن گاه است نه آویخته و از جهتى آن را برزخِ میان حقیقت و مراتب باید نامید نه اوّلِ مراتب و لا تعینِ قابلِ تعینات باید گفت نه تعینِ اوّل ،و آخر مراتبِ وجود كه اجسامِ ثقیله محسوسه است همه آویخته است نه آویختن گاه و اگر عالم جنّ قائل شویم پائین تر از اجسامِ ثقیله اى كه اجسامِ خفیفه غیر مرئیه به چشمِ بشرى باشند مقابلِ ملك كه اجسامِ خفیفه غیر مرئیه بالاتر از اجسامِ ثقیله است نه مرتبه جداگانه اى از مراتبِ وجود مانند بُثُوراتِ بدنِ انسان و اعضاءِ زائده غیر اصلیه و اِلّا باید آن را بالاتر از اجسامِ محسوسه بدانیم و مؤثّرِ در اجسامِ محسوسه و تكیه گاه و ظرف و نزدیك تر از آنها به مركز كه وجودِ مطلق است و بنابر این جنّ اشرف از بشر خواهد بود و این خلاف مصطلحِ عرفاء است كه اثباتِ جنّ مى نمایند و حكیم از حیث حكیم بودنش اثباتِ جنّ نمى كند بلكه چون جنّ یكى از علل و مبادىِ عالم اجسامِ محسوسه طبیعت نیست باید انكارش كند مگر آنكه آن حكیم متدینِ به دینى باشد كه آن دین اثباتِ جنّ كند مانندِ اسلام.
پس از جهتِ تدینش اثباتِ جن مى كند نه از جهتِ حكمتش نگارنده در (تفسیر كیوان) شرحِ جنّ را نگاشته .
[1] . شرح این شعر در همین مجلّد خواهد آمد .
[2] .لم یلدِ و لم یؤلَد كه تفسیرش در فریده 23 گذشت چنانكه حقیقت لاتعینِ ،غیرِ قابل ِ تعین است .