Info@razdar.com
شماره مقاله 595
فريده گركيه 24
در گرك لفظى تركى كه در چند مورد به كار مى رود
گرك بر وزن فلك به گافِ فارسىِ مفتوح و راءِ مفتوح و كاف تازى ساكن ،لفظى است كه تركان در چند مَوردِ مختلف استعمال مى كنند به جاىِ فعل امر و صفت و گاهى با موصوفش مركّب نموده به جاىِ یك لفظ استعمال مى كنند مانندِ (گرك یراق) یعنى زینتِ لازم ،یراق به تُركى به معنى زینت است و تركان صفت را بر موصوف مقدّم مى دارند و تلفّظ چنانكه فُرسِ قدیم مضاف الیه را نیز بر مضاف مقدّم مى دارند ؛ مثلاً آخوندِ خَر در مازندران مى گویند و مرادشان خَرِ آخوند است به اضافه.
و از تتبّعِ مواردِ استعمالِ گرك دانسته مى شود كه به معنىِ بایدِ فارسى و لازمِ تازى است و در تازى لام امر غائب به معناىِ گرك است ،مثلاً تازى گوید : لِیفعَلْ و ترك گوید : گرك اِیلَه سِن یعنى باید بكند و تركان در امر حاضر و امر متكلّم نیز گرك را استعمال كنند چون گرك ایلِین و گرك گِدَم و گَرَكْ گِداخ یعنى باید بكنى و باید بروم و باید برویم و لفظ (گَرَكْ یراق) را خوانینِ تُرك گاهى لقب مى دادند به نوكرِ كافى كه وجودش در همه كارهاىِ متنوَّعَه لازم و ضرور باشد و بى وجودِ او كارها انجام نیابد یا نوكرى كه همراهِ آقا بودنش در همه جا لازم باشد هم براىِ جلالِ آقا و هم براى اظهارِ بعضى مقاصد كه خودِ آقا شرم از اظهار دارد ،پس آن نوكر زینتِ لازمه آقا است كه اگر همراهِ آقا نباشد آقا زِشت و كوچك خواهد شد و به تازى این گونه نوكر را (جُزءِ لاینفَكّ) گویند و یكى از كارهاىِ این نوكر آن است كه در راه به اشاره مردم را به تعظیم و بوسیدنِ دستِ آقا وادارد و صاحبِ منزل را به استقبال و بدرقه و بوسیدن پا و زود آوردن و خوب آوردنِ خوراكى و طول دادنِ مهمانى و دعوت دوباره وادارد .
و ترك در مقامِ اظهارِ حاجت گوید (بیر زاد منه گرك اُلوُبْ) و (بو اُوزدمَه گركدوُر) یعنى یك چیزى براى من لازم شده (و آن چیز به خودم لازم است) و نیز ترك گوید : «گرك اُولان زات» یعنى چیزى كه هماره لازم مى شود و شاید گَرَكان كه نام بلوكِ همسایه آشتیان و تفریش است و در جنوب غربىِ تهران واقع است مشتقّ از همین گَرَك باشد كه لوازمِ زندگىِ خوانینِ چنگیزیه در وقتِ اقامتِ رَىْ از آنجا مى آمده یا آنكه اهلِ آنجا در مقام نوكرى ،علم و آدابِ گرك یراقى را خوب مى دانند چنانكه مى بینیم اهل گركان را كه در تهران نویسنده و مُستَخدَمَند براىِ گرك یراقى خوبند و آقایانِ جاه طلب آنها را لازم دارند و مخصوصاً براىِ همین كار استخدام مى نمایند.
پس دانسته شد از این استعمالات كه گرك ،تركى است و اگر در فارسى آید به عاریت آمده و جمع و مشتقّات ندارد و تصرّفاتِ متنوّعه كه وزنِ آن را تغییر دهد تركان نكرده اند و فارسیان هم حق ندارند زیرا لغتِ خودشان نیست و الفاظِ هر لغت براىِ اهلِ آن لغت به منزله ملكِ متصرّفى است و براىِ دیگران به منزله عاریت یا غصبى است .
اگر اهلِ خودِ آن لغت به زور به دهانِ دیگران انداخته باشند عاریت است و اگر دیگران خود از آنها ربوده باشند غصبى است .
اوّل مانندِ الفاظِ یونان و عرب كه به زورِ علم یا سلطنت مجبور شدند فارسیان به تعلّم آنها و قلباً مایل نبودند مگر در اواخر پس از استقرارِ سلطنتِ آنها در فارس و جریانِ عادت و رسومِ كمالاتِ اَدَبىِ یونانى یا عربى در دفاتر و فرامینِ دولتى و انشاء و مراسله و مكالمه تا آنكه شعراءِ فارسى افتخاراً یا تبرّكاً شعر عربى سرودند و قریحه ذاتىِ خود را فاسد نمودند و موردِ استهزاء و تشنیعِ عرب هم شدند.
و دوم مانند زبان فرانسه و انگلیس كه فضلاءِ ایران حالا به اختیار یاد مى گیرند و بدان مى نازند و وسیله اِرتِزاق هم مى سازند و گویا بیاید روزى كه زبان انگلیسى اجبارى گردد و كمالاتِ ادبىِ فارسى و عربى و دفاترِ دولتى نیز مبدّل به انگلیسى گردد و مدّت ها بدین حال بپاید و نامِ بزرگِ ایران كه اكنون پست شده در آن مدّت یكسَرَه مَحو و مَنسِىّ گردد .
و خاكِ ایران بر سرِ ایرانى و بر چشمِ ایرانى ریزد و پاشد و پس از یك قرن ، نژادِ ایرانى نیز گُم شود ، چنانكه خودِ ایرانى نیز نداند و نامِ نیاكان را نَبَرد و خود را اسیرِ مَورُوثى بیند و مملوك داند و پس از دو قرنِ دیگر شاید یك نهضتِ ساده نیرومندى از ایرانى رو دهد كه ایران را آبرو دهد و در آن وقت شاید زبان و دینِ قدیمِ ایران نیز طلوع كند و عالم گیر گردد و گمشده هزار ساله به دستِ صاحبش آید و گردِشِ كُرات بر یك محورِ دیگر و در یك مدارِ دیگرى جز محور و مدارِ كنونى باشد .
و به قولِ عرفاء تجلّى یك اسم اعظمِ دیگرى از اسماءِ مُستأثَرَه لِلّه از غیبِ عالمِ اعیانِ ثابته كه خزینه عالَمِ شهود است بشود غیر اسم اعظمى كه حالا مُدیرِ دوائر و كرات و معین كننده محورها و مدارات است . و قوانینِ اساسیه كُلّیه مُبدَّل شود .و یكى از عقولِ طولیه كلیه روىِ كار آید غیرِ این عقلِ فعّال كه اكنون مقنّنِ بزرگِ و حافظِ قوانینِ جزئیه دنیا است و به قولِ صائبین یك ستاره دیگرى شاه شود و اِدارَه نماید همه ستارهها را .
میوه زندگانی
عباس کیوان قزوینی