Info@razdar.com
شماره مقاله574
مطلبى را مورد بحث قرار مى دهيم كه قبلا به عذر اينكه از اسرار علوم روحى است، اشاراتى بدان نرفت. در اينجا بيان خواهيم داشت كه قالب مثالى با اين كه روح به او تعلق مى گيرد، چگونه ضمن اينكه ماده است، در عالَم ارواح قبل از ورود به دنياى خاكى با روح بوده و پس از طى مدتى كه يك انسان در كره ارض به سر مى برد، زمان رها ساختن جسد عنصرى نيز با روح به عالَم ارواح باز مىگردد، و چون مى دانيم عالم ارواح، عالم تجرّد است، قالب مثالى چگونه در آن مكان عالى وارد مى گردد؟
قالب مثالى كه به نامهاى جسد برزخى جسد فلكى و اسپرى نيز ناميده مى شود، طول و عرض و ضخامت ندارد، اما در عالم رؤيا با دو بعد طول و عرض مشاهده مى گردد، چنانكه ما در مقابل آئينه قدى قرار گيريم و خود را با طول و عرض مشاهده مى كنيم، ضخامت ندارد، ولى در عالم ارواح قابل رؤيت است، و با روح مجرّد همراه است، و روح قادر است در اثر سلوك و رياضت هاى بسيار از عالم ملكوت كه اولين مرحله عالم غيب است، به عالَم جبروت و به همين نهج تا به عالم هاهوت، يا مقام نقطه يا مقام انسان كامل نايل گردد. براى ديدار ارواح از همديگر و فعاليتهاى روحى و هم جليس شدن آنها ضرورت دارد كه روح با قالب مثالى همراه باشد.
قالب مثالى از لطايف عناصر كواكب به دست آمده، و علوى تر از ماده خاكى است. همان طور كه مردى سالك در طول زندگى هشتاد سالهاش سلوك مى كند و ارتقاء روحى مى يابد، ذرات وجود مادى جسد او نيز تحوّل يافته و نسبت به ذرات وجودى قبل خود لطيف تر مى گردد تا شايسته مركوب بودن روح گردد. اما افراد عادى قادر نيستند، فرق جسد او را با ديگر اجساد دريابند ولى افراد روحى با نشانه هايى از بدن عنصرى و امواج فكرى وى را دريافته و بدون آنكه تكلم كند، عارف كامل او را مى شناسد، هر چند نتواند به زبان او تكلم كند، ولى در مسائل روحى مى توانند با نگاه با هم تبادل نظر كنند ،چنانكه گويى با هم مكالمه مى كنند، و گاهى يك طرف، طرف ديگر را قوى تر از خود يافته، ديگر هماوردى نمى نمايد، و تسليم او گشته، بلكه در دل مى گذراند، و از طرف مقابل استمداد روحى مى جويد. در عالم ارواح جسد همراه روح نيست، ولى قالب مثالى چون حدّ فاصل ماده و روح بوده در عالم ارواح تحت سيطره روح قرار گرفته و با وى همراه است.
قالب مثالى در طول مدتى كه با روح در دنياى خاكى به سر برده چون مستقيمآ تحت تصرف روح قرار گرفته، لطيف تر شده و ماديت او به اقل قليل مى رسد تذكر اين نكته ضرورى است كه ماديت قالب مثالى هيچ گونه سنخيتى با ماده دنياى خاكى ندارد و روح با قدرت خود او را در عالم ارواح با خود همراه و هم عنان مى سازد تا بتواند با ارواح ديگر در تماس شده و ادامه حيات در عالم ملكوت دهد، در مباحث قبل گفتيم كه روح پس از سير ادوار طولانى تعلقش را يكسره از كره زمين، و سلطه خورشيد جهانتاب رهايى داده و قالب مثالى را رها ساخته، با قالب مثالى كوكب ديگرى در آن كوكب وارد مى شود.
ضمنآ اين نكته نيز قبلا گفته شد، كه عالم ناسوت مخلوق دنياى ملكوت است، و اداره امورش با ارواح عاليه است. ملكوت تابع و مخلوق جبروت بوده تا به همين نهج به عالم نقطه مى رسد، و پس از آن بعد از آن كه وارد كوكب ديگر شود، ديگر در ضابطه قانون و گفتار نيست.
چنانكه مولوى گفته، از ملك پران شوم، آنچه اندر وهم نايد آن شوم، بايستى گفته شود كه شيطان قوه واهمه است، و سالك در اثر تمرينهاى بسيار از تشتت فكرى و وهم خلاصى يافته، و ديگر قوه واهمه در او تصرفى ندارد، و ملائكه قواى روحى است، نه مخلوقى خاص كه بال و پر داشته باشد، و اينكه گفته شده ملايك به تسبيح و تهليل مى پردازند، اگر مراد آن باشد كه مخلوقى خاص در ملأ اعلاء به عبادت مى پردازد، در عالم ارواح رياضت و عبادت معمول نيست، به تناسب حالت روحى و مصاحبت ارواح عاليه اندكى نسبت به دنياى خاكى بالاتر گام بر مى دارد و به تناسب قدرت روحى از اسرار واقف مى گردد، و در پايان سيرش و انقطاع از كره ارض آنچه را كه بايستى دريابد واقف شده، و همچنان كه در مباحث قبل گفته شد مراتب روحى حدّ و اندازه ندارد، چون باريتعالى حدّ ندارد، لذا چون ما رو به بى حدّى مى نهيم، پس هدف غائى ما لاحدّى خواهد بود.
روح متوفى اگر پاك باشد، با جسد عنصرى چند دقيقه اى ظاهر گشته و به يكى از افراد خانواده يا دوستانش برخورد مى كند و آن فرد به بهت فرو رفته و قادر نيست كه دست متوفى يا يكى از اعضاء بدن وى را لمس كند، و روح متوفى سخن نمى گويد، پس از چند لحظه از ديدگاه محو شده، و آن فرد تصور مى كند، خيالات او تجسم يافته است، و آن نه چنين است و اين عمل نيز براى تنبه آن فرد انجام يافته تا به خود آيد، و به ظلم و ستمكارى دست نزند، و در تجربه ديده شده كه اندكى تأثير داشته است و حداقل ديگران كه مىشنوند، به حقيقت عالم ارواح معتقد مى گردند، اين تجليات عبث نيست، بلكه تذكرى است به افراد، تا به حقيقت عالم ارواح پى برند، و متنبه گردند ناگفته نماند كه هيچ عملى از اعمال ارواح، عبث و هوس نيست، يا خود تقاضا نموده، يا مأمور به انجام اين كار شده اند.
قالب مثالى از عصاره ذرات مادى كرات همين منظومه شمسى تشكيل يافته و به تصويب ارواح عاليه كه متصرف در كره ارضند رسيده اينكه قالب مثالى تحت سلطه روح در كدام مكان و در كدام خانواده و از كدام پدر و مادر به صورت زن يا مرد و با چه نحو اندامى، زيبا يا زشت متولد مى شوند اينست كه :
اول روح تعيين شده، بعد قالب مثالى به تناسب قدرت روحى تعبيه مى شود، و به تناسب اين دو از لطايف خاك كره ارض جسد عنصرى فراهم مى گردد، آن زمان باز هم با شور و تصويب دواير عاليه ارواح شامخه تعيين مى شود، كه فردى در جنگلهاى آمازون پا به عرصه وجود نهد، يا در ارض آلاسكا يا در خاك پاك ايران متولد گردد، بر سبيل تصادف نبوده و بدون اراده مقامات عاليه روحى وقوعش امكان پذير نيست.
بعضى از مباحثى كه در اين كتاب عرضه مى داريم، بخشى از دريافت هاى روحى و اعتقادى اين ناچيز است، و قسمت ديگر نقل اقوال مكتبهاى روحى است، لذا كليه مطالب مندرجه در اين كتاب، مقدارى از مكتب روحى اسلام و بخشى از اقوال ديگر فِرَق است، تا خواننده بتواند به كنه كتب تدوين شده كليه فِرَق، كه مدعى مشى در سير روحى هستند، واقف شود.
عده اى از پيروان هوشنگ و براهمه معتقدند كه روح پس از بى نياز شدن از عود به جهان خاكى در كواكب دخول نموده، تا خود به صورت ستاره اى در آيد، هنگامى كه از قيد كره زمين رهايى يافت، قالب مثالى وى نيز تغيير مى يابد، و به تناسب هر ستاره جسد عنصرى و قالب مثالى خواهد داشت.
بنا به اعتقاد پيروان تناسخ صعودى، روح پس از بى نياز شدن از عود به دنياى خاكى ادوارى را كه در كره ارض زيست نموده و در هر دورى مدتى را سپرى نموده است، بايستى تمامى طول ايام اقامت در دنيا را با قالب مثالى در جهان ماوراء مادّه توقف داشته و بعد قالب مثالى را رها ساخته، اگر به كهكشان ديگر يا به منظومه ديگر رو آورد و يا به شكل يك ستاره جلوه گر شود، قالب مثالى و جسد عنصرى متناسب آن ستاره را در اختيار مى گيرد، و اين نكته را باز تكرار مى نمايد كه به عقيده اين ناچيز در عالم شهود مادّه وجود خارجى ندارد، مادّه ثقالت و حدّ نازله روح است كه به نظر تجسد يافته است، و لذا قابل ارتقاء و داخل شدن به عالم مجرّدات است.
اينكه چرا روح با قالب مثالى در جسد عنصرى وارد گشته، بدان علت است كه جسد عنصرى حدّ نازله روح، و قالب مثالى حدّ فاصل روح مجرّد و جسد عنصرى است، يا به تعبير ديگر لطيف تر از جسد عنصرى مى باشد، لذا براى آن كه جسد عنصرى تاب آن آورد كه روح بر آن سلطه يافته و سوخته نگردد، قالب مثالى حايلى است كه روح او را ابزار و وسيله خود ساخته و بر، جسد عنصرى فرمان مى راند. و روح ،لطايفِ جسد عنصرى و لطايفِ قالب مثالى را بدست آورده و اگر چنين نكند، ناكام از دنيا رخت بربسته است.
روح، پس از رها ساختن قالب مثالى، خودِ قالب مثالى تبديل به امواج گشته و امواج آن جذب امواج متناسب وى مى گردد و به وظيفه ديگر اشتغال مى ورزد، زيرا در جهان هستى هيچ چيز از نيستى به هستى نيامده، هستى از هستى كل نشأت گرفته و باز تحول مى يابد، و اين تحول، تحول كمالى است نه آن كه نيست و نابود گردد.
در پايان اين مبحث تذكر اين نكته ضروريست، كه ماده به طور كلى مخلوق روح بوده و وجود استقلالى ندارد، جهان هستى نور محض است، و به استناد آيه وافى الهدايه «الله نور السموات والارض» در عالم ارواح (مراد ارواح مجردند) سرور اندر سرور است، و بهجت اندر بهجت.
مادّه با غم هم عنان، با ظلمت، حيرت، افسردگى، رنج و درد دست به گريبان است. همت والا خواهد تا طيران نمايد و به سر منزل اصلى با پاكى تمام دخول كند، والا با افسوس و ندامت دست به گريبان خواهد بود و ره به جايى نبرد، عذاب است و ظلمت، پس بايد به هوش بود، و دست به فتراك ارواح شامخين زد، راه همين است و بس.
گلبانگ مغز
نورالدین چهاردهی