Info@razdar.com
شماره مقاله 555
فريده 33
در اقسام كفر
وَ سَرَّحَ قِطَعَ اللَّیل ِالمُظْلِمِ بیان كفرى است كه لازم افتاده به ایمانِ مفهومِ از وَلَع لِسان َالصباح یعنى شب را خدا برد و روز را آورد یا آنكه روز را آورد و شب را برد بنابر آن كه وجود غالبِ بر عدم و طاردِ آن است نه آن كه عدم از باب نفى در نفى موجب اثبات بودن ،عدم مستلزمِ وجود است و نیز روز به معنى عدم اللیل نیست گر چه حق آن است كه لیل به معنىِ عدمُ النّهار است و باطل به معنى عدمُ الحقّ است یعنى شیطان وجودى جداگانه ندارد بلكه بُعدِ از ساحتِ قربِ خدا شیطان است و كم و زیاد مى شود كه شیطانِ بزرگ و كوچك و معصیتِ صغیره و كبیره نامند.
پس دو وجود در عالم نیست تا ضدِّ هم باشند بلكه شدّت و ضعفِ وجود است كه تعبیر به قرب و بُعد و گناه و ثواب مى شود .
هر مرتبه دانیه از مراتبِ سبعه نفس ناطقه شیطان و جهنّمِ مرتبه بالاتر از آن است و هر مرتبه عالیه رحمن و جنّتِ پست تر از آن است و مراد از عداوت با شیطان و مخالفتش عدم توقّف است در هر مرتبه دانیه و ارتقاء از آن به مرتبه عالیه تا آنكه مراتب تمام شود و شیطان بمیرد و آن مى رسد مُتَنازِلاً به قعرِ دوزخ و دركه هفتم كه قابلِ تبدّلِ به جنّت و خلاص نیست.
و این است معنىِ خلود در دوزخ كه منحصر به قعرِ آن است و این مى رسد مُتَصاعِداً به جنّت العدن یعنى اقامتگاه و غیر محتمل التّبَدَّلِ و الزَّوال و این است معنى خلودِ در جنّت كه منحصر به جنت العدن است.
و جنّت یكى از دوزخ بیشتر است كه هشت است زیرا دوزخ غیر از خودى چیزى نیست و خودى مغز ندارد و حقیقت وجود در آن نیست بلكه وهم است.
امّا جنّت ،شكستنِ همان خودى است كه پس از شكستنِ آن حقیقتِ وجود نمایان مى شود ،پس هم هفت پوستِ شكسته شده با وصفِ انكسار لذّت بخش است و هم مغزِ حقیقت كه نمایان شده نفسِ لذّت است و آن هفت لذیذ است و این یك نفسِ لذّت است و نفسِ لذّت محال است كه بى لذّت شود زیرا انفكاكِ شیئ از نفسِ خود محال است و معنىِ خلود همین امرِ ذاتى است اما شیئ لذیذ ممكن است كه از لذّت بیفتد به حسب ذات خواه در وجود خارجى هم از لذّت بیفتد یا هیچ نیفتد[1] .
[1] . مراد وقوعِ در مقابل امكان است .