Info@razdar.com
شماره مقاله 562
فريده 43
در اقسامِ خُلق
خُلق بر وزنِ قُفل و به ضمَّتَین نیز و خُوى بر وزنِ مَوى صفت است نه فِعل و صفت هیئتى است راسخِ در نفس كه مَبدَءِ تحریكِ اعصاب و عَضُلات است براىِ فعل یا تركِ فعلى كه مشغول بود .و نیز مبدءِ تغییرِ رنگِ صورت و چشم و هیئتِ اجزاءِ رو كه از آنها آن صفت معلوم مى شود و اگر چه قول و فعلى بر طبقِ آن صفت سر نزند یا عمداً بر ضدِّ آن صفت چیزى بگوید یا بكند .و چونكه نفسِ ناطقه بَشَر دُو رُو دارد بویژه آنها كه اعتقادِ به خدا یعنى جهتِ غیب و روحِ مجّرد دارند و از هر دو رو ممكن است كه هیأت هائى در نفس پیدا شود و آن هیأت هائى كه از روىِ به غیب و خدا پیدا شود آنها را اخلاقِ الهیه و رُوحانیه نامند. و نزدِ عرفاء آنها بر دو قسمند یكى در اَثَرِ جذب یعنى بدونِ سببِ اختیارى و فعلِ بدنى و یكى در اثرِ سلوك یعنى سببِ حدوثِ آن هیأتها كارهاىِ اختیارى بود امّا خودِ آنها فقط غیبى اند و از جنسِ بشریت نیستند و آن هیأت هائى كه از روىِ نظرِ نفس به بدن و قواىِ دماغّیه پیدا شده اخلاق نفسانیه (بشریه) نامند و مقصود حكماء و عوام از لفظ اخلاق همین است .كسى به فكر اخلاقِ الهیه نیست جز نادرى كه از حوزه اجتماع و اصطلاح خارج است .
و اخلاق نفسانیه (بشریه) دو قسم است :
1. طبیعى و این به اختلافِ نژاد و حالاتِ ابوین در وقتِ لِقاح مختلف است و تغییرپذیر نیست غالباً و اگر هم تغییرپذیر باشد خیلى به صعوبت است و كسى تن به آن صعوبت نخواهد داد مگر نادر و آن هم اطمینان بخش نیست كه دوام یابد و آن را نمى توان داخلِ در اساسِ عِلم نمود (عاقبت گرگ زاده گرگ شود) .
2. مُكتَسَبى كه از چند راه حاصل مى شود مانندِ اُنس و معاشرت و اشتغالِ به علم یا صنعت و بیكارى و تنهایى و طولانى و حدوثِ غم ها و شادى هاىِ متوالىِ سنگینِ پر اثر و فقر و غناء و جاه و ذلّت ،و این را اخلاق عادیه ،عارضه اكتسابیه ،خاصّه تبَعیه ، زائله منقلبه ثانویه مى توان نامید چنانكه طبیعى را اخلاق اوّلیه ثابته اصلیه عامّه قهریه ذاتیه نژادیه مى توان نامید و این مُكتَسَبى یقیناً تغییرپذیر است به آسانى چنانكه پیدا شدنِ خودش تغییر بوده (ما بِالعَرَضِ یزوُلُ) (القَسْرُ لایدُومُ) .
و اگر طبیعى با مكتَسَبى قرین شد اگر موافق بودند قوىّ تر و محكم تر پراثر مى شوند و اگر مخالف بودند حكم غالب را است و اگر هیچ یك غالب نبودند یا هر دو ساقطِ بى اثر شده قسم ثالث عجیبى پیدا مى شود كه از نوادر محسوب مى گردد و یا مركَّب و منقَسمُ الاوقات مى شوند و تا سببِ مرِجّحى براى یكى پیدا شد قوّتِ اثرِ خود را مى بخشد تا آخر دم مرگ یكى غالب شود یا هر دو یكى شوند .
و باید دانست كه دَمِ مَرگ كارها مطلقاً یك طرفى مى شوند چه اخلاق چه احوال چه ذوات و علوم و نظرها ،و نادر است كه كسى با تَردید و متحیر و بى سامان بمیرد زیرا مرگ رُو به وحدت رفتن است و به ت َركِ كثرات گفتن.
و اِقتِران و معارضه اخلاقِ طبیعى و مكتَسَبى را جنگِ اخلاقىِ داخله مى توان نامید و تربیتِ كامل، دو اثر مى تواند ببخشد یكى تغییرِ اخلاق اگر چه اخلاقِ طبیعیه باشد چونكه طبیعى هم در قوّت و ضعف مختلف است و ضعیفش را مى توان تغییرِ حقیقى داد بویژه در بچه گى و دّوم ظاهر و قَوِىّ ساختنِ طبیعى به زودى و كامل تر از آنكه بى تربیت بماند ،و این وقتى است كه تربیت موافقِ با طبیعى باشد .
و اَثرِ اوّل وقتى است كه تربیت مخالف با طبیعى باشد پس به هر حال تربیت در جامعه بَشَر لازم و مفید است امّا راهِ تربیت و پروگرامِ نافع را پیدا كردن ،هنوز جامعه بَشَر موفَّق نشده و نشانه موفَّق شدن اتّفاق است و تا اختلاف در میانِ بشر هست امیدِ خیر نیست و رفعِ اختلاف هم در قوّه بشر نیست .
و باید دانست تربیتِ اخلاقى غیر تربیتِ افعالى است و دشوارتر و كمیاب تر از آن است و به اعتقادِ نگارنده ،دین همین تربیتِ اخلاقى است و روح دین و مادّه واحده مشتركه تمامِ ادیان همین است و بدبختىِ بشر از جهتِ دیانت مادامى است كه اختلافِ ادیان باقى است و شدّتِ بدبختى وقتى است كه اختلاف زیادتر شود به پیدا شدنِ دین هاىِ تازه و شعبه ها و رئیس هاىِ تازه بویژه كه ماهِرِ در تدلیس و اخفاءِ اَمر و خودسازى باشند و یا اختلاف قوى تر شود به پیدا شدنِ جنگ هاىِ دیانتى به اَغراضِ شخصیه مانندِ هشت جنگ صلیبى كه بیش از دو قرن طول كشید و چهار كرور از مسلمان و مسیحى كشته شد و آخر هم یك طرفى نشد و مَنشَأَش آن بود كه به یك كشیشى در سفر زیارت بد گذشته بود یعنى خوشگذرانى و احتراماتش به وِفقِ میلَش نشده بود ،او كوشید تا چهار كرور نفس را تلف كرد و مسیح و محمّد را ،هر دو را رنجانید و از اعتبار انداخت و بسیارى از متدینین تركِ دین كردند به كلّى و گفتند كه پشتِ پرده هاىِ تمامِ ادیان هیچ كس نیست ،اگر در همه یا در یكى بود اقلّاً مى جنبید .تا كى محضِ توهّمات و مانند شروع جنگِ كلیمى و مسلمانِ اكنون كه اَمُرداد ماه سنه 1208 و اُوتِ سنه 1929 است و شدّت و مدّتش ناپیدا است و به اعتقادِ نگارنده شدّتش و عمومیتش بیش از جنگ هاىِ صلیبى خواهد شد، امّا مدّتش كم تر و خیلى كم تر و انجامِ به خیر بَشَر خواهد یافت نه خیر یك طرف .
پس این جنگِ نونهالِ كنونى را گر چه به صورت مُنتَهى بدبختى است مى توان خوش بختى نوعِ بشر قرار داد به جهتِ خیر بزرگى كه در اَثَرِ این جنگ خونخوار خواهد پیدا شد انشاء اللّه . و باید دانست كه نوعِ بَشَر یك خوش بختى و بدبختى و روح و مسلكى و مرامى دارد غیرِ روح و مسلك و مرامِ طوائفِ بشر و اَدیانِ بشر و اَفرادِ بشر مانندِ آن كه جانِ هر كسى بختى و مرام و مسلكى دارد غیرِ بخت و مرامِ اجزاءِ بدنش و حیواناتِ بدنش و میكروب هاىِ خون و اخلاطِ بدنش و این هر دو مى شود موافق باشند امّا غالباً مخالِفند بلكه بخت هاىِ هر دسته اى از اجزاءِ بدن و میكروب ها با یكدیگر مخالفند حیاتِ یك دسته و خوشى و صحّتش عینِ ممات یا باعثِ ممات و مرضِ دسته اى یا دسته هاىِ دیگر است.
اما جان چون یكى بیشتر نیست بختش و مرام و مسلكش یكى است و اجزاءِ حیواناتِ بدن هیچ خبر ندارند و نتوانند داشت كه خوش بختىِ جان چیست و كى و به چه سبب و وسیله خواهد بود چنانكه ما افرادِ بشر كه مانندِ میكروب هاىِ بدنِ یك نفریم نمى دانیم و نباید و نمى توانیم بدانیم كه بختِ نوع و جامعه در دین و سیاست چیست و كَى و به چه وسیله كامیاب و ناجى خواهد شد .
میوه زندگانی
عباس کیوان قزوینی