Info@razdar.com
شماره مقاله 567
فريده 49
ذاتى و جبلّى هر كس است كه هر چه و هر كه را بیند یا شنود مى خواهد آن را بشناسد و نیك و بدش را كاملاً بداند و بعضى كه روح كنجكاوى بیشتر دارند مى خواهند كه دقایق و خفایا و اسرارِ آن چیز یا آن كس را نیز بدانند و آرام نمى گیرند و خود را راضى به دانستنِ اجمالى و سطحى نمى كنند و دانستنِ عمقىِ حقیقى را بزرگ تر و لذّت و آرزوىِ خود مى شمارند .
و عجب آنكه كم تر كسى به فكرِ خود شناختن مى افتد كه اخلاقِ ذاتیه خود را تمیز دهد كه چیست و خوب و بدش كدام است و كم تر از آن كسى است كه بعد از شناختن خودش به فكرِ اصلاحِ خود بیفتد و بدخُلقى هاىِ خود را علاج كند .
همانا دو چیز مانع مى شود : 1.پندارِ آنكه امرِ طبیعى تغییرپذیر نیست (المقَدوُرُ لایغیر المقدَّرَ) .
2.ندانستنِ راهِ اصلاح و علاج و این هر دو مانع اثرِ بدبختى است سعادت آن است كه اوّلاً شخص به نظرِ رقابت و عیبجوئى و خورده بینى بنگرد افعال واحوال و نیات و آرزوهاى خود را و پندارد كه غیرِ خودش است و خودش طرَف و رقیب و مُستَنطِق است و مدَّعىِ العُموم است .
پس هر كدام را كه بد دید خود را مریض بداند در آن باب و آرام نگیرد و فرو ننشیند اگر جبران پذیر است زود جبران كند بعد در صَدَدِ علاجِ اصلى برآید و اگر وقتِ جبران گذشته باید با غصّه و ندامت هر چه زودتر به علاج پردازد و اگر علاج را نداند بپرسد و خرج ها و رنج ها بكشد براىِ دانستن و كردنِ علاج و نه پندارد كه محال است ،كه هیچ چیز كه به زبان و به ذهن درآمد محال نیست ،دشوار را محال مى نامند و با خود گوید كه اگر موفّق به علاج هم نشوم لااقلّ طالب و مشغولِ علاج باشم تا بمیرم و نزدِ خدا و خودم رو سیاه نباشم و در راهِ خیر بمیرم نه در بى راهه و جهادِ اَكبَر كه گویند (جَهادِ با نفس است) همین است و شهید آن است كه در این حال بمیرد و فاتح و مظفّر آن است كه مُوَفَّق به علاج و اصلاح بشود و اگر بدى هاىِ خود را بداند و بنشیند و در علاج نكوشد چنان است كه تن به ذلّت داده و اسیرِ دشمن شده و با ننگ و خوارى زیسته كه بدتر از مرگ است و غالباً علاج به ضدّ است و تكرارِ تحمّل و چشیدنِ تلخى و اگر خود درست تمیز نیك و بدِ خود را نمى دهد از دوستانش خواهشِ جدّى و التماس كند كه عیب جوئىِ او را نموده به او بگویند و از دشمن از این جهت باید شاكر بود كه بدونِ خواهش این خدمت را انجام مى دهد .
میوه زندگانی
عباس کیوان قزوینی