Info@razdar.com
شماره مقاله615
فريده سيزدهم از كنز ششم
در تلازمِ نعمت و خدمت وجوداً و عدماً
هر كه تواند نعمت به كسى داد تواند او را امر به خدمت كند نه غیرِ او را و به اندازه نعمت كه به او داده نه بیشتر و وقتى كه نعمتش بریده شد حقِّ امرِ به خدمت هم بریده مى شود و هر كه خدمت به كسى نمود خواه با امر مخدوم و خواه ابتدائاً مى تواند كه انتظارِ نعمتِ او را بكشد و تقاضا نماید به قدرِ خدمت نه بیشتر و از مخدوم نه غیرِ او و چون نعمت خدا به خلق اوّل و آخر ندارد و تخصیص و تبعیض ندارد پس خدمت و عبادت خدا نیز همه وقت بر همه كس لازم است و چنانكه خدا به هر كس هر چه در خُورَش بوده داده پس هر كس هر چه قوّه دارد باید عبادت نماید و چون خدا محتاج به خدمت نیست و هیچ عبادتى هم نافع براىِ خدا نیست پس باید خدمت به خلقِ خدا نمود تا خدا راضى گردد و همین خدمتِ به خلق هم نعمتى است كه از خدا به آن مخدوم رسیده ،پس او باید در اِزاءِ این نعمت نیز خدمتِ به خدا یعنى به خلقِ خدا نماید به هر كه باشد خواه به همان خادِمِ خودش و خواه به غیرِ او و هكذا آن مخدوم نیز .و آسایش دنیا قائم است به دَور زدن سلسله خادم و مخدوم و اگر همه در این دائره تكلیف خادمیت و مخدومیتِ خود را بدانند و بجا آرند نظمِ تامِّ حقیقى كه نامش امن است خواهد بود چونكه حقیقتِ اَمن اداءِ حقوق است و ضدِّ امن ظُلم است و تركِ حقوق .
و در نظرِ كنجكاو معلوم مى شود كه جز خدا احدى حقِّ خدمت اوّلاً و بالذّات ندارد و همان حقّ خدمتِ خدایى كه پهن شود میانِ خلق و دَور زَنَد كافى است در نظمِ عالم و آسایشِ همه .و دین همین حق شناسى است و عملِ به دین اداءِ حقوقِ الهیه است به خلقِ خدا ،به قانونِ عدلِ مقرّرِ الهى و تفاضلِ در دین به همین اداءِ حقوق است كه اوّلاً و بالذّات حقّ خدا است و ثانیاً و بالعَرَض حقّ خلق است بر یكدیگر چنانكه منعمِ حقیقى اوّلاً و بالذّات غیر خدا نیست امّا منعمِ مجازى ثانیاً و بالعرض همه خلقند نسبت به یكدیگر حتى ضدّ و دشمن نسبت به ضدّ و دشمنِ خود و موجودات دور كه ما ابداً آنها را ندیدیم و عالِم به وجود آنها نیستیم نیز منعم مایند و حقِّ خدمت بر ما دارند و علمِ به احكامِ دین ،آن است كه ما بدانیم اندازه حقوق موجودات را به یكدیگر و تعیینِ وقتِ اداءِ حقوق آنها را و طرز اداءِ حقوق را تا حقّ هر موجودى به خود او برسد نه به غیر او كه به نام مجهول المالك و به نامِ ولایت شرعیه در امور حسبیه و به نام اولویت به تصرّف در اموالِ سُفَهاء و مَجانین و غائبین از ما نگیرند و ما نادانان پنداریم كه اداءِ حقوق نمودیم و تمام شد و دیگر باكى بر ما نیست و بقیه مال حرام ما به سببِ دادنِ بعضى از آن را به مدّعیانِ اجتهاد بر ما حلال مى شود كه آسوده بخوریم و غمِ مؤاخذه الهى نداشته باشیم و در هر دین اینگونه ظلمها واقع مى شود كه دانانمایانِ آن دین به چند اسم اموالِ نادانان را مى برند و به آنها نَویدِ بهشت مى دهند .
و از نادانىِ مردم به حقوقِ اِلهیه استفاده مادّى مى نمایند با معنوى كه لذّتِ ریاست باشد با آنكه حقِّ ریاست ندارند بلكه عقیده هم به دین ندارند به دلیل بى پروایى آنها در اداءِ حقّ اعتقاد و پروا همان تقوى است كه با ایمان و اعتقاد متلازم است وجوداً و عدماً و از اینجا دانسته شد كه هر یك از نعمت و خدمت كه مُتَكافوء و مُتَلازِمند دو قسم است : بلاواسطه و حقیقى و آن مختصِّ به خدا است یعنى حقیقتِ وجود كه منبع وجودات است و این است مرادِ از اختصاصِ سجده و عبادت به خدا كه در ادیان مشهور شده زیرا مرادِشان از سجده طاعتِ محضه ذاتیه است كه بى واسطه باشد و این حقِّ منعمِ حقیقى است كه انعامش بلاعوض باشد .
دوّم به واسطه و مجازى و مُعوَّض و این مختصِّ به خلق است به تفاوتِ شدّت و ضعف و كثرت و قلّت و اختیارى و طبیعىّ كه همه منعم به یكدیگرند یعنى آلتِ وصول نعمتِ خدایند به یكدیگر و هیچ یك از خود چیزى ندارند و در احتیاج و متنعّم بودن یكسانند و مخدومِ طبیعىِ یكدیگر نیز هستند به جعلِ تكوینىِ خدا و عقل و دین حكم مى كند كه باید خدمتِ اختیارى نیز به یكدیگر و انعامِ اختیارى نیز به یكدیگر بكنند و بدانند كه در این انعام نیز منعم مجازى و به واسطه خواهند بود زیرا مادّه نعمت از خدا است نه از خودِ ایشان .و نیز در خدمتِ اختیارى خادم و مخدومِ بالغیر و به واسطه و مجازى خواهند بود نه بلاواسطه و حقیقى و همین مخدومیتِ خود را نعمت خدا دانند براى خود و خادمیتِ خود را خدمت و عبادت براى خدا دانند و منّت بر سر مخدوم ننهند و شخصیت و مخدومیت براى او فرض نكنند .
و از اینجا دو قسم دیگر براى نعمت و خدمت معلوم شد كه اختیارى و طبیعى باشد .پس به ضربِ اقسام این سه تقسیم در یكدیگر هشت قسم حاصل مى شود و هر قسمى را به دو اسم مىتوان نامید پس حقیقى مرادفِ بلاواسطه است و مجازى مرادفِ به واسطه و طبیعى مرادفِ تكوینى است و اختیارى مرادفِ تشریعى و اصلى مرادفِ ذاتى است و تبعى مرادفِ غیرى .
و نعمتِ حقیقىِ خدا را هم مى توانیم دو قسم كنیم و مجازاً تعبیر نمائیم و گوئیم فیض عامِ رحمانى كه مسبوق به استحقاقِ اختیارى است به منزله نعمتِ مجازىِ طبیعى است در خلق كه همه نسبت به یكدیگر منعمند و فیض خاصّ رحیمى روحانى دیانتى كه مسبوق به استحقاق اختیارى است به منزله نعمتِ مجازىِ اختیارىِ خلق است به یكدیگر كه بعضى منعم مى شوند و بعضى نمى شوند و مختلف است به كم و زیاد و سایرِ انواع اختلاف .
میوه زندگانی
عباس کیوان قزوینی