Info@razdar.com
شماره مقاله730
آنان كه محيط فضل و آداب شدند
در كشف علوم شمع اصحاب شدند
ره زين شب تاريك نبردند برون
گفتند فسانهاى و در خواب شدند
در كتاب توتم و تابو تأليف فرويد ترجمه خنجى در صفحه 106 آورده است: موجودات غير مادى فقط ارواحى هستند كه از ابدان مستقل شده اند و روح حيوانات و نباتات و اشياء، شبيه ارواح انسانى تلقى شده اند.
مسئله مرگ مبدأ اين نظريه قرار گرفته است و در نظر انسانهاى ابتدايى بقاى حيات و جاودانگى امرى كاملاً طبيعى بوده است. تصور مرگ و نيستى فقط بعدها به وجود آمده و با شك و ترديد پذيرفته شده است. مرگ شباهت كامل با خواب دارد.
در كتاب از فرويد به حافظ اثر دكتر على فلاتى در صفحه 58 عقايد فرويد را بيان كرده، چنين گويد: روان شكافى، معاينه روان زيرين به وسيله تجزيه و تحليل با روش خاصى است و براى معالجه بيماران روانى خواب ديدن، فراموشى، هذيان آنها را روان شكافى نموده، علاج آن را پيدا نمايد.
در صفحه 66 گويد: در نظريه فرويد مشكل تناسلى انگيزه اساسى فعاليت روحى مى باشد.
[توضيحاً بيان مىدارد امور شهوى اساس كار نبوده اما ذى مدخل است. در تربيت روحى قواى سالك تهييج شده ناراحتش مىسازد، استاد مى بايست به تناسب قواى بدنى و روحى مبتدى او را از اين مهالك حفظ فرمايد نه مانند مشايخ و اقطاب كه به همه مريدان يك اسم از اسماء را تلقين نمايند و خود اين امر برهانى بر بطلان سلاسل صوفيه است: چ].
بعضى از شاگردان فرويد حس تناسلى را اولين حركت روحى و يا به عبارت ديگر سرچشمه تمام نيروى روانى مى دانند.
[اين نظريه كليت ندارد و اگر فرد افراط در اين امر كند، نظريه فرويد صحيح خواهد بود: چ] .
در صفحه 79 نوشته است: در مكتب فرويد، رؤيا و جنون نوعى برگشت به تفكر انسان اوليه است.
نيچه مىگفت انسان در عالم خواب نيز فكر مىكند.
در صفحه 80 مى نويسد: شوپنهاور نوشته وقتى كه اراده از نفوذ افكار زشت و نامطبوع عقل جلوگيرى كند نتيجه آن جنون خواهد بود.
[اين نظريه نادرست بوده زيرا هر فردى كه بتواند با اراده از هواجس نفسانى اجتناب كند قوه عاقله قاهر مىشود نه جنون: چ].
در صفحه 81 مىنويسد: فرضيه بزرگ و مشهور فرويد آن است كه غريزه تناسلى محرك اصلى و اساسى تمام تجليات و تظاهرات فعاليتهاى روحى ما مىباشد.
[اين نظريه افراطى است، قوانين هر كشور و دستورات دينى و ايمان و اعتقادات مذهبى و تربيت خانوادگى و ملكات اخلاقى هر جامعه و تفكر و انديشه عقلانى، مهار محكمى بر اجراى اعمال ناپسند انحرافى شهوى است و ازدواج عاملى است بر جلوگيرى از كردارهاى توحش و بربريت: چ].
در صفحه 82 نوشته: فرويد گويد عشق عبارت است از يك هوس و اشتياق تند و زورمند كه حس تناسلى نمونهاى از آن مىباشد.
[دانشمند انگليسى اگر چنين گفتهاى را بر زبان يا خامه جارى ساخته است، مفهوم عشق را هضم ننموده زيرا عشق بهترين و بزرگترين مربى جامعه است. عشق، عاشق را از بدىها و ناپاكىها باز داشته، روح را تلطيف مىسازد. اگر جوانى هر قدر بوالهوس باشد به دخترى عشق ورزد و بعد به زناشوئى انجامد، باز عشق از بين نرفته او را به ترقى روحى سوق مىدهد: چ].
[مولوى نيز گفته است:
عاشقان را مذهب و آئين جداست يا به زعم اين بى مقدار عشق به خدا را نتوان توصيف كرد. عاشق از ماديات گسسته و به سوى حق و حقيقت گام بر مىدارد.
گويند روزى ابوسعيد ابوالخير در مسجد نيشابور به منبر نشست، در آن دوران رسم بود هر گاه شيئى از كسى مفقود مىشد، جارچى در ميادين و مساجد با صداى رسا آنچه مفقود شده بود مىگفت تا اگر فردى آن شئ مفقوده را يافته به صاحبش رسانَد.
ابوسعيد در منبر داد سخن مىداد و ده هزار تن مستمع بودند، جارچى داخل مسجد شد و گفت اى مردم خرى از فلان كس گمشده، ابوسعيد جارچى را مخاطب ساخته گفت در مسجد بنشين تا خرِ گمشده را به دستت داده و روانهات سازم. سپس فيلسوف بزرگ ابوسعيد در عشق و مراتب و اثرات آن داد سخن داد و بعد در اوج سخن مستمعين را مخاطب نموده فرمود آيا ميان شما كسى يافت مىشود كه عشق را در نيافته و عاشق نشده باشد، همگى آزاد مردان مُهر سكوت بر لب نهاده و تداعى معانى شده حالتى براى هر يك روى داد «حالتى رفت كه محراب به فرياد آمد». ناگهان پيرمردى سكوت را شكسته برخاست و با شادى و تفاخر اظهار داشت تاكنون عشق به قلبم راه نيافته است. ابوسعيد به جارچى گفت خر را يافتم، افسار بر اين پيرمرد نه: چ].
پاسكال گفت هدفِ رسيدن به سعادت علت العلل تمام اعمال بشر است گرچه آدمكشى و خودكشى باشد، هر چه در عالم مىبينيم شهوت است، شهوت محسوسات كه با حواس پنجگانه درك مىشود و يا شهوت تملك.
لئون دوده گويد كه شهوت از هر نوع باشد از حس تناسلى سرچشمه مىگيرد.
[نظريه پاسكال مبنى بر هدف، كليت ندارد زيرا اكثر مردم بدون هدف به زندگى ادامه مىدهند و سعادت براى همه افراد بشر شناخته نشده و خواص نيز در مفهوم سعادت اتفاق نظر ندارند و در مورد شهوت قبلاً پاسخ داده شده و شرح زندگى بزرگان جهان خلاف نظريه شهوت است: چ].
در صفحه 86 نوشته است: فرويد گويد از اوان كودكى علايم كوچك غريزه تناسلى در بچه بروز مىكند كه فرويد آن را عشق تناسلى كودكى مىنامد، تحريك مناطقى از بدن مانند دهان، مقعد، مجراى ادرار، پوست زير بغل و پشت و سينه كه احساس خوشى در كودك نموده و اين مرحله را عشق شهوت به نفس مىنامد و پستانك مكيدن احساس خوشى و راحتى به كودك داده و مانع احساس درد مىشود، همين احساسات در يكى از مناطق شهوت زا مستقر شده و موجب انحراف عشقى مىگردد.
در صفحه 89 نوشته است: شاهزاده ساد به جنون و آزار ديگران مبتلا شد و نام او كلمه ساديسم را ايجاد كرد. آزار دوستى كه مرد يا زن باشد و ديگران وى را بزنند تا لذت برند. زاهدى با غل و زنجير ميان سنگهاى ناهموار زير آفتاب سوزان تزكيه نفس مىكند يا روى بستر ميخ مىخوابد كه نويسنده اين كار را ساديسم مىنامد.
[به نظر اين ناچيز گويا فرويد نظريه خود را مطمح نظر قرار داده و بعد در صدد اثبات آن برآمده است، اين گونه سخنان درك رموز روحى افراد بشر نبوده زيرا در كره ارض مصداقش در كليه ادوار و در تمامى نقاط بر اين مبنا نهاده نشده و در اغلب مردم خلاف آن مشهود است.
نويسنده كه افكار فرويد را با حافظ مورد سنجش قرار داده راه خطا پيموده و اين ناچيز بيش از پنجاه كتاب و رساله درباره حافظ برخورد كردهام كه هر يك به سليقه و مذاق خود، حافظ را معرفى كردهاند.
هر كسى از ظن خود شد يار من
وز درون من نجُست اسرار من
شناسايى هر يك از مردان تاريخ الفباى خاص دارد و اگر بدين منوال پيش رود حداكثر تا ده يا بيست سال ديگر مولانا و سعدى و حافظ و سنايى و عطار را درك نخواهند نمود و بر خلاف سخنان اين مردان، به زعم خود مطالبى عنوان خواهند نمود: چ].
در كتاب هفته شماره 31 در صفحه 190 تحت عنوان فرويد پيامبر روانشناسى جديد نوشته شده است: «فرويد گويد من عقيده زيادى در باره عظمت و شرافت بشر ندارم، حس مىكنم كه نيروهاى غير منطقى در طبيعت بشر نيرومندتر از آنند كه قواى منطقى فرصتى براى غلبه بر آنها به دست آورند. شايد اقليت كوچكى از مردم بتوانند بر سبيل عقل و منطق زندگى كنند اما اكثريت با خرافهها و خيالاتشان بيشتر راحتند تا با حقايق. براى چاره جويى در برابر مشكلات زندگى، چاره جوئىها بر سه گونه مىباشند:
1 – مشغوليات جالب.
2 – حظ نفس و خوشىهاى واقعى كه از اين بيچارگىها مىكاهد.
3 – مواد مخدر و مسكر كه فراموشى را به ما ارزانى مىدارد.
پيروزى عقل بشر بر نفس و غرايز او بعيد به نظر مىرسد، اما دليل بر غير ممكن بودن نمىتواند باشد، هنوز به آتيه انسانيت اميدى مىتوان بست. رؤيا يك بيمارى ذهنى است با تمام بىربطىها و اغفالها و فريبهاى آن.
مردى مثل من نمىتواند بدون يك بازيچه زندگى كند، براى من شهوتى لازم است كه فرمانرواى وجودم باشد و تمام نيروى مرا به خود مصروف كند.
دكتر زيگموند فرويد در 6 مه 1856 ميلادى در شهر فرايبورك از ايالات موراوى كشور چكسلواكى متولد شد، در چهار سالگى به وين آمد و در وين پايتخت اتريش بسر برد، وى يهودى بود. »
[فرويد همراه دخترش (آنا) به انگلستان پناهنده شد و جسدش را بر طبق وصيت او سوزاندند، همين امر دال بر آن است كه به ديانت يهود اعتقادى نداشته است. انسان اگر با مشغولياتى پسنديده چون سفر و مطالعه كتب، آرامش به دست نياورد بلكه بخواهد به خود بقبولاند كه آرامش يافته است تا چه رسد به اطفاء غرايز جنسى و ارتكاب به قمار كه هر دو عمل فكر را مختل ساخته و پريشانى و وحشت و يأس بر او چيره مىشود: چ].
[با استفاده از مواد مخدر و مسكر، چنين تصورى دست مىدهد كه خوشى و لذت واقعى را كشف كرده است، اما مانند فرد حشيشى، زمانى كه از خمودت و سكر باز آيد آن چنان در چاه ويل توهمات دست به گريبان شده كه رهائى از آن سخت و غير عادى است: چ].
[براى عدهاى پيروزى عقل بر نفس و مهار نفس از بيم قوانين جاريه كشور است و براى بعضى آداب و رسوم خانوادگى و محلى و اجتماعى و براى برخى ايمان به اعتقادات مذهبى، و اقل قليل ضمن اعتقاد به خدا و دين، عقل را شعار خود ساخته و رويه خلاف عقل را دون مقام بشرى خود مىدانند: چ].
فرويد پايهگذار مكتب جديدى به نام (پسكاناليز) روانكاوى در دنيا مىباشد و پسكاناليز جز سر و كار داشتن با خود آگاهى يا (انكونسيانس) چيز ديگرى نيست.
فرويد گفته است: اگر اسرار ناراحت درونى خود را كه ناخوشايند مىباشد به ياد آورده و به زبان آوريم انرژى متراكم مغز ما آزاد و ناخوشى روحى و روانى رفع مىشود.
در صفحه 115 نوشته است: داد زدن، فرياد كشيدن، لگد زدن همه عواملى هستند كه ايجاد تمركز مىكنند. فرويد همكار (بروئر) بود مشتركاً كتابى در باب هيسترى منتشر كردند.
فرويد دريافت كه همه هيپنوتيزم نمىشوند و تلقين نامحدود است. فرويد اعتقاد داشت روانكاوى از لحاظ درك ضمير ناآگاه كه مركز اميال سركوفته است مؤثر است.
شاركو در پاريس اقامت داشت و استاد فرويد بود. شاركو با خواب كردن (هيپنوتيزم كردن) اشخاص سالم، حالت لمس و فلج را در دستها و پاهاى خواب شده، به وجود مىآورد. وى ثابت كرد كه حالت هيسترى علت عضوى ندارد بلكه روحى و داخلى است.
کتاب اسپری تیسم
نورالدین چهاردهی