Info@razdar.com
شماره مقاله749
اينك كه سخن بدين مقام رسيد اين ذره نادار گويد هر كس كه همت بلند دارد و در صدد باشد در قيد حيات عاريتى دست به كارى زند كه در همين نشئه به جهان غيب راه يابد، گذشته از اينكه مى بايست فرايض مذهبى را به نيكوترين وجهى با ايمان تام و تمام انجام دهد، بايد نقص بدنى نداشته باشد زيرا جسد عنصرى مركوب روح است و علائم و نقايص زير را دارا نباشد:
1- كر نباشد.
2- پيس نباشد.
3- به جذام مبتلا نباشد.
4- فلج نباشد.
5- انگشتان دست و پا زياد و كم نباشد.
6- طول قد و كوتاهى بدن غير عادى نباشد.
7- به صرع مبتلا نشود.
8- يبوست بر بدن طارى نشود و به دستور استاد با ادويه گياهى تقويت قواى رئيسه بدن كند.
9- ورزشهاى ابتدائى مكتب يوگ را بر طبق گفتارى كه در كتاب مكتب يوگ و نشستهاى 84 گانه ذكر شده همه روزه بجا آورد.
10- همه روزه قبل از خواب نيم مثقال و حداكثر يك مثقال هليله سياه را كوبيده، به اندازه لپه نموده، تناول كند و چيزى مانند تمبر هندى بدان مخلوط نسازد و كتب زير را كه از مصنفات كيوان قزوينى است نزد استاد تلمذ نمايد.
1- عرفان نامه
2- شرح رباعيات خيام
3- اختلافيه
4- راز گشا
5- بهين سخن
6- استوار
در سلوك روحى به مشايخ و اقطاب سلاسل تصوف اسلامى دل نبندد، دلائل و برهان خود را در كتاب سلسلههاى صوفيه ايران و سيرى در تصوف اقامه كردهام و رونده راه سلسلههاى تصوف به بيراهه كشيده شده و طرفى نمىبندد و عمر خود را تباه مىسازد.
اما استاد بايد از خود گسسته و به حق پيوسته باشد و در امور دنيوى دست در كار و دل با يار باشد. از عناوين صوفيه اجتناب ورزد، از شهرت گريزان باشد، در گمنامى بسر برد، در فكر جمع آورى مال و منال نباشد، از رياست بيزار و دل بدين امور نبندد. رونده طريق حق و حقيقت همه روزه آب تنى نمايد، رهرو نسيان نداشته باشد، رهرو مىبايست داراى حافظه قوى باشد، از بحث و جدل دورى كند، كسى واقف نشود كه رهرو روحى است، با خود خلوت گزيند.
رهرو در ابتداى سلوك براى شناسائىِ راه به استاد نيازمند است. امكانپذير است كه سالك تحت رهبرى يكى از ارواح شامخه قرار گيرد.
اما چون اين ذره نادار در كليه آثارم به صراحت تامه بيان داشتهام كه دعوى هيچ مقام روحى نداشته و مقامى براى خود قائل نبودهام باز نيز تكرار مىكنم كه هيچ درجهاى از درجات روحى و مرتبهاى از مراتب را جالس نبوده و معتقداتم به اين ناچيز اجازه نمىدهد كه گِرد مريد و مرداى گردم.
تمامى اذكار قلبى هر سلسله را از بدايت تا ارشاد كه در هيچ كتابى ذكر نشده به زبان خامه به روشنى بيان داشتهام و خواص اجراى آن را توضيح دادهام زيرا تصوف به دست ايرانيانى كه به امور ملى دل بسته بودند به عنوان مبارزه ملى با ديانت اسلام و عرب ابداع گرديد. و تصوف از ابتداء امر با فرقه اسماعيليه و فتيان و عياران و اهل حق (على اللهى) و اخوان الصفا وابستگى عميق ناگسستنى داشته و هنوز نيز دارند و عكس چند تن از رهبران اسماعيلى با اقطاب كه در كتابهاى سلسلههاى صوفيه ايران و سيرى در تصوف ارائه شده خود مؤيد قولم مىباشد.
نام كتاب سلسلههاى صوفيه ايران تصوف شرق بود و دو مبحث وحدت وجود و شرح حال كيوان قزوينى را از كتاب اسقاط كردند و تصحيح آن از يدم خارج بود و علت آن بود كه كارگردانندگان آن وهابى بودند و كتاب ابتر شد و به چنين وضع منتشر شد.
سيرى در تصوف در چاپ ثانى به واسطه ناجوانمردى ناشر در مرحله صحافى يك فصلِ مشبع در آن برداشته شد و تصحيح كتاب به دستور ناشر به وسيله دو نفر كه به اصطلاحات ناآشنا بودند انجام گرفت.
اى خواننده روشن روان با دقت و امعان نظر به گفتارم توجه كن و عصبيت را بر كنار نه، اگر پسنديدى از دامها خود را رهائى ده و اگر نپذيرفتى بر ديوار كوب.
عدهاى از فراماسونها موجب شدند ده ناشر را كه با اين ناچيز قرارداد منعقد نمودند با تهديد و ارعاب و اعمال نفوذ و رشوه دادن و تحبيب از انتشار كتبم منصرف سازند و موفق نيز شدند و مبلغى بيش از اندازه قدرت ماليم مقروض شدم تنها راه تأمين معاشم حقوق بازنشستگى است، كتبى كه در باب جمعيت فراماسونرى منتشر شده نارسا است و اين بىمقدار چون آگهى از اين مرام ندارم خود را محق به اظهار نظر و رأى نمىداند و از طرفى دانشمندانى به نام در زمره اين مسلك هستند لذا يك سره نتوان نظر مثبت و به لحاظ اعمال عدهاى معدود نظر منفى ابراز نمود و ناگفته نماند نگارنده سطور نه دوستدار اين مسلك و نه مخالف آن مىباشد.
اگر كسى خرده گيرد كه چرا در بدايت كليه آثارم شرحى از خود به رشته تحرير در آوردهام علت العلل آن است كه خواننده دريابد كه در چه خانوادهاى رشد كرده و چه دشمنىها از بستگان پدرى مشاهده نموده و بعد در ايام خدمت چه اذيتهاى ناجوانمردانه از جانب مسندنشينان طريقت برخورد نمودهام و اينك كه مبادرت به اقدام آثارم كرده با تلفن و نامه مزاحمت برايم فراهم ساختهاند و با كينهتوزى و ستيزه جويى و اتهامات ناروا به ايذاء و اذيت فرزندانم دست زدهاند و دو كتاب بر عليه اين ناچيز منتشر ساختهاند. اقدامى نمانده كه دست به آن نزده باشند.
اين ذره نادار هيچ گونه خصومت نسبت به مسندنشينان نداشته و به ضرورت نامشان را در كتبم ذكر كردهام. و حق التأليف كتبم تاكنون در حدى نبوده تا در بهبود وضع زندگى اين ناچيز مؤثر شود و تنها مايملكم كتابخانهام بود كه براى به دست آوردن كتب، سى سال رنج بردم و به ناچار براى اداء قروض خود دو كاميون كه انباشته از كتابها بود به ثمن بخس فروختم و با اشتغال به مشاغل حساس، گرد اعمالى نگشتم تا ثروت اندوزم و منزل مسكونى اين بىمقدار در گذشته و حال متعلق به همسرم مىباشد حتى بعضى ايام به ضرورت زندگى، همسرم دست به فروش خانه و طلاجات خود زد كه از اين بابت منتپذير همسرم بوده و از مشاراليها كمال امتنان را دارد.
پس در چنين احوال، نشر آثارم نه نفع مادى دارد نه مقام نه شهرت زيرا از دير باز طالب اين گونه امور نبوده، در شبها از نصف شب به بعد شروع به كتابت كرده تا موجب بيدارى افراد اين سرزمين بالاخص نسل جوان شوم، از مرگ هراسى نداشته فقط آرزومند است كه تا مرگ فرا نرسيده نتيجه تحقيقات علمى و عملى خود را عرضه داشته و با آغوش باز پيك حق را در بر گرفته جسد در لحد و روح به مأواى خود طيران كند.
بر سر سخن باز آئيم.
بيشتر جلسات ارتباط با ارواح در خفيه تحت رهبرى پنهانى افراد ماسون است.
اين ناچيز در ابتداى تحقيقِ خود و در سلوك روحى اعتقاد بر حقيقت سه امرِ اساسى 1- توحيد 2- تجرد روح 3- بقاى روح را روحاً دريافت كرده و با استدلال و براهين و اقامه استدلال عقلى نه توان اين سه موضوع را نفى نمود و نه اثبات زيرا ابراز دليل نارسا و الفباى آن ديگر است و مدتها بعد حقانيت ديانت اسلام و مذهب تشيع اثنى عشرى و مكتب روحى را از طريق سلوك روحى دريافتم.
تحقيق در اديان مانند فراگيرى فلسفه، رهرو را به لغزش كشانده و پوينده را به بيراهه مىكشاند، مگر در ابتدا دينى يا مذهبى را با دل و جان پذيرا شده و آن اعتقادات دريافتى خويش را مدل و نمونه قرار داده و ديگر مسالك را با آن بسنجد و اين عمل هنگامى صورت پذيرد كه عنايت خاصه درگاه احديت عزاسمه شامل حالش شود و اين مكتب خاصه است نه ملعبه هر بوالهوسى و بازارى نيست كه براى جلب اذهان ساده پاك نهادان به نمايش عرضه شود.
و بايد دانست كه در عالم شهود، ماده وجود استقلالى ندارد كه در قبال روح خود آرائى كند زيرا ماده، مخلوق روح بوده و حد نازله روح است و بود و هستى از خود ندارد. عالم طبيعت يا شهود يا ناسوت، نمود بى بود است و در خور آن نيست كه يكه تاز ميدان وجود شود.
در ستارگان ديگر و در كرات ديگر كه در منظومههاى ديگر قرار گرفتهاند انسانهائى وجود دارند كه به اقتضاى آن ستاره، جسدى (بدنى) دارند كه در كليات مشابهتى بسيار با اجساد عنصرى ساكنين زمين دارند و در مراتب روحى مقام والاترى از افراد كره ارض را دارا مىباشند و قالب مثالى آنان بعينه قالب مثالى انسانهاى زمين نبوده اما شبيه به آن مىباشد و آن چنان مانند افراد بشر در كره ارض نياز به سلوك و رياضت نداشته و ندارند و خواب و تغذيه ديگر دارند و در سرور و بهجت زايد الوصفى بسر مىبرند و در ارتقاى روح خود مىكوشند و هر زمان كه تصور يا اراده كنند توانند با ارواح تماس برقرار سازند و گويند اين ارواح پس از نيل به درجه تكامل در زمين، در عالم ارواح براى ورود به ستاره والاترى، قالب مثالى را گسسته و قالب مثالى ديگر اختيار كنند، ايشان متصرف در كرات نازله هستند. در عالم غيب و درجات روحى حد يقف وجود ندارد اتصال به ذات احديت براى هيچ مخلوقى امكانپذير نباشد و اين افرادِ عاليه گرد هواجس نفسانى نگردند.
رسالهاى از جانب دانشمندان اتحاد جماهير شوروى به نام پرده از رازها بر كنار مىشود چاپ مسكو انتشار يافت كه بعداً به دو جلد بالغ گرديد. فصل مبسوطى در باره افراد كرات آسمانى و مريخ دارد كه با سفينه فضايى به زمين فرود آمده و اخنوخ پيامبر را با خود برده و وى را تحت تعليمات عاليه در آوردند و صفه بعلبك و انهدام شهر لوط كه به وسيله سه فرشته كه به منزل لوط وارد شدند انجام شده، و در واقع توسط افراد ستاره ديگر بوده و گاهى قصد تصرف زمين را دارند.
اخنوخ همان ادريس نبى و هرمس و يا هرمس الهرامس ناميده مىشود. اين مقوله بدين نحو نبوده و افراد كرات ديگر گرد قتل و غارت و جنگ و جدال نمىباشند و نيازى به تصرف زمين نداشته و ضرورتى ايجاب نمىنمايد كه به كره ارض فرود آيند.
براى عدهاى انگشت شمار امكان ارتباط با ارواح و يا افراد كرات ديگر هست اما نادر افتد. و رونده سلوك روحى در مراقبه تواند پى به وجود مردان روحى در كشورهاى ديگر ببرد و از راه ترانس يا مراقبه با آنان ارتباط برقرار سازد و نيازى به مسافرت ندارد.
كمتر اتفاق افتاده كه در سلوك روحى، فرد قادر باشد با روحى تماس برقرار سازد و پرسشهاى امور دنيوى را مطرح ساخته و پاسخ دريافت كند مگر نادراً مانند آنكه سندى مفقود شود كه دست نيافتن به آن سند موجب تفرقه و نزاع و قتل در افراد خانواده شود، در اين صورت آن روح اشارهاى كند و رفع محظور به عمل آيد زيرا ارواح عاليه در عالم ارواح توجهى به كارهاى دنيا نداشته و در غيب بسر مىبرند و در سلوك روحى، رونده راه را با اشارتى از مهالك بزرگِ طى طريق حفظ كنند و اين نحوه تماس نيازى به عامل و معمول و ميز ارتباط ندارد و روح حامى كه واسطه يك انسان زنده با يك روح در عالم ارواح باشد سنديت ندارد و حضور چند تن در جلسه ارتباط، خود مغاير ارتباط واقعى است.
در جلسات ارتباط بعضى ميز سه پايه را وسيله دانسته كه با تمركز، روحى را مورد خطاب قرار داده و گويند اگر حاضريد ميز بر يك پايه قرار گيرد و بيش از سه بار پايه متقابل به زمين كوبيده شود و با شرايطى كه خود وضع مىنمايند با ارواح ارتباط برقرار مىكنند. بلند شدن ميز و اتكا بر يك پايه و كوبيدن پايه ديگر به سطح اطاق در اثر القاء عامل يا معمول يا حاضرين در جلسه است و با تمارين بسيار ميز به حركت در آمده و هيچگونه دخالت ارواح را به ثبوت نمىرساند و القاءِ همه افرادِ در جلسه است.
حالت ترانس يك وضع خاصى است كه براى يكى از افراد حاضر در جلسه رخ مىدهد، به واسطه اعتقاد و ايمان به صحت ارتباط با ارواح يك رخوتى بر او طارى شده كه مانند نيمه بيهوشى است كه به وسيله عامل آمادگى روحى دست داده و ضمير نهانى وى پاسخگو است نه روحى از عالم ارواح.
سخن كوتاه
رونده راه حق و حقيقت مىبايست لباسش پاك بوده و بدنش آلوده نباشد و هميشه با وضو بوده و در يك مكان پاك بخسبد و در آن اطاق به تنهائى بسر برد و ابراز اين مطلب نكند و به ديگران فخر نفروشد و به نيت راهبرى گام بر ندارد و در صورت امكان سلوكش را از همه پوشيده دارد و در صورت امكان در اطاقى كه طى طريق مىكند حتى طفل شيرخوار نباشد و از تزئين مكان و الصاق عكس دورى كند. لب به مشروبات سكرآور نيالايد و از تدخين هر نوع مكيفى اجتناب ورزد و در بدايت امر بُخور كند و اسپند به كار برد و با قوه تخيل (خيال) از روح استاد استمداد كند يا به يكى از ارواح كامله توجهى تام پيدا كند و از او براى كمك به خود در سير روحى تمنا كند.
در اوايل ضمن اشتغال سلوك، چشمها را بر هم نهد و در تاريكى بسر برد تا به تدريج نيازى به اين اعمال نداشته باشد. در غذا امساك پيشه كند تا به تدريج خوابش طولانى نشود و از اكل گوشت حيوانات كه شرعاً حرام شده مانند خوك و حتى گوشت حيوانات اهلى مانند گوشت گاو و گوساله اجتناب ورزد و گوشت سفيد مانند جوجه و ماهى اشكالى ندارد تا تغذيه خود را به دستور استاد به حبوبات و لبنيات اختصاص دهد و اگر به مطالعه كتاب خو گرفته از خواندن داستانها و يا مطالعه رويدادهاى جنگى و سياسى و عشقى و شهوى احتراز جويد.
در سلوك روحى از رفيق طريق و همدم دورى گزيند. در ابتداء كه به سلوك پرداخته با رؤياها و استماع اصوات دلخوش نشود يا با استنباط شخصى اربعين نگيرد و يا عملى را با تمايل خويش برنامه كار خود قرار ندهد.
در قرون ماضيه سالكينى كه در شريعت اسلام بودند در قرب بيت الله در مكه و يا مزار پاك پيامبر اسلام (ص) و يا قدس مجاور مىشدند و شيعيان، مشهد و مسجد كوفه و نجف و كربلا را محل سلوك خود قرار مىدادند.
گفتار بالا شمهاى بود كه در قبل از سلوك و در بدايت راه شخص مىبايست به كار گيرد و دستورات كلى بود كه براى همه افراد رعايت آن ضرورى مىباشد.
اما هر فردى حالات خاصى دارد كه مىبايست به اقتضاى كيفيت روحى وى استاد دستور مخصوصى دهد و يكى از دلائل بطلان سلاسل صوفيه اين است كه به همه مريدان يك دستور دهند و ديگر توجهى به رويدادهاى روحى مريد ندارند.
کتاب اسپری تیسم
نورالدین چهاردهی