Info@razdar.com
شماره مقاله731
اينك شمه اى از آراء و عقايد علماى معرفت الروحى را براى مزيد استحضار خوانندگان ارجمند بيان مى دارد تا به تدريج در صفحات اين اثر به كنه دريافت هاى دانشمندان غرب پى برند.
تله پاتى (تله به معنى دور است و تله فون استماع سخنان از راه دور است) و تله پاتى به معناى لغوى از دور حس كردن است.
ترتيزه چيزهايى در باب روح حس كند. تلر به مفهوم روشن است . تلروايانس به معنى از دور حس كردن است.
در تله پاتى شخص واقعهاى را كه حتمىالاجراء است و در همان زمان در فاصله اى دور كه آن شخص در مكان وقوع حادثه حضور ندارد احساس مى كند كه حتى با ابزار مادى نيز درك آن غير ممكن مى باشد.
تله پاتى يعنى دور حسى، تله به معناى دور كه طرف را به سمت عامل سوق مىدهد. ضمير باطنى خود آگاه را ضمير يا (كونسيانس) ناميدهاند. ناخودآگاه ضمير باطنى را (سوكونسيانس) گويند. و به عبارتى ديگر فردى به فكر شخصى تمركز دهد و افكار او را دريافت كند يا طرفين فكر خود را به همديگر انتقال دهند.
حضور ارواح در جلسات ارتباط با ارواح به واسطه تقاضا و تمناى مديوم است و آمادگى و ايمان به عامل بستگى دارد.
درجات روحى را اكثر پروفسورها هفت گانه مىدانند و آن ارتباط مستقيم با الوانهاى هفتگانه خورشيد دارد مانند قوس و قزح و بيش از هفت لون كه متأثر از خورشيد است، لون[1] هشتمى كشف نشده است.
تمامى اين الوان از ذوب فلزات خورشيد ايجاد مىشود و كليه آنها داراى اتم بوده و از نظر علوم معرفتالروحى، اتمهاى موجود در كُره خورشيد داراى شعور مىباشند و به طريق اولى، ارواح جدا شده از اجسام خاكى خود داراى همان خاصيت مىباشند و به وسيله اكتوپلاسم و روح و شعور در بُعد چهارم به حيات روحى خود ادامه مىدهند و اگر روح به مرحله هفتم نائل شد ديگر نياز به عود به كره خاكى ندارد و هر كس در مرتبه خود عالى يا پست مىباشد و در بُعد چهارم بالا و پايين وجود خارجى ندارد.
كروكس دانشمند شهير انگليسى گويد هر اتمى داراى شعور بوده و هر چيزى به اندازه خود شعور دارد و اتصال غير مرئى به شعور كل دارد.
[اينان خداوند را شعور كل مىدانند: چ].
قالب مثالى داراى اكتوپلاسم و شعور بوده و در بُعد چهارم اثرات مادى دارد.
روح در بُعد چهارم بعد از عود به كره خاكى داراى ماده و اتم و شعور مىباشد. روحِ مترقى در بُعد چهارم آگاه است به اينكه بار ديگر به دنيا عودت خواهد كرد.
روح پريسپرى و روح ماده در تمامى جسد است و مركز آن مغز انسان است.
اكتوپلاسم (قالب مثالى، غشاء اطراف روح) را روح آم گويند. اكتوپلاسم نگهبان يا غشاء دور بدن، زمانى كه روح از بدن خارج مىشود به پريسپرى تبديل مىشوند.
[بنابر اين هنگامى كه در عالم جسمانى مىباشيم جسمى داريم كه آم ناميده شده و غشاء جسمانى كه اكتوپلاسم مىنامند، اما در بُعد چهارم به ترتيب اسپرى و پريسپرى مىشوند: چ].
پريسپرى در مقام اكتوپلاسم جاى گرفته و اسپرى در مقام آم است.
اين اسامى و اصطلاحات را علماى روحى نامگذارى كردهاند شايد در علم ارواح و حقيقت عالم ارواح به نحو ديگرى شناخته و معرفى شوند.
اعمال يوگ اعمال بدنى است و منظور نظر پاتنجلى بنيانگذار اين مكتب، صرفاً اين اعمال و ورزشهاى جسمى نيست بلكه هر نشست مركوب يوگى است كه به اقتضاى آن نشست سكوت پيشه كند، غذا و خواب را به تدريج كم نموده، حبس نَفَس و تمركز نمايد و هيچ گونه ارتباطى با علم الروح ندارد.
[حالت هيپنوتيزى و مشاهدات روحى با هم يكى نبوده بلكه بايد گفته شود كه متغاير و متباين هم مىباشند: چ].
تلقين به نفس خود را اوتوژوكسيون مىنامند و القاء به نفس نيز گويند.
در كتاب ژوزف بالسامو به قلم الكساندر دوما ترجمه ذبيح الله منصورى در سه جلد.
[الكساندر دوما، ژوزف بالسامو را استاد اين فنون و عامل انقلاب فرانسه مىداند: چ].
در اين كتاب دوما از قول بالسامو نوشته است كه وى مدعى شد سى و پنج بار به دنيا آمده و تمامى اين دوران را به خاطر دارد.
در كتاب عالم ارواح تلخيص و ترجمه از كتاب (الارواح) تأليف طنطاوى از حبيب الله آموزگار نوشته شده است: هر وقت روح بخواهد ميز را حركت دهد به وسيله امتزاج سيال عمومى با سيال خصوصى كه به حكم اراده او از وسيط (مديوم) خارج مىشود، حيات مصنوعى به جسم جامد داده آن را جذب كرده، جسم را به جنبش مىآورد و جسم اگر سنگين باشد از ساير ارواح كمك مىگيرد.
در جلسه احضار ارواح افرادى كه حضور دارند اگر تعدادشان فرد باشد بر زوج ارجحيت دارند.
[تعداد افراد چه زوج و چه فرد باشند در ارتباط مدخليتى ندارد اما اگر تعداد نفرات كمتر باشند بهتر مىتوانند آمادگى يابند: چ].
در كتاب اسرار طلسم و سحر و جادو تأليف آرتر. اس. گريگو ترجمه پرويز نجفيانى در صفحه 101 نوشته شده: شمنهاى اسكيمو هر وقت اراده كنند مىتوانند ارواح را احضار كنند. ايشان چراغها را خاموش كرده و شروع مىكنند با طبل آواز مىخوانند و چادر مملو از موجودات نامرئى مىشود و در آن هنگام غرش طبل به اوج خود مىرسد و چادر به شدت تكان مىخورد و صداى طبل اوجش كم مىشود و بعد ساكت مىگردد و شمنها در حالت نيمه بيهوشى روى كف چادر قرار مىگيرند.
[شمنها از كجا متوجه موجودات نامرئى مىشوند و چگونه حضور ارواح را درك مىكنند. حالِ شمنها ممكن است با اكل بعضى ادويه يا خواندن افسونها كه اثر وضعى دارند منقلب شود و براى فريب مردم اين اعمال عادى را احضار روح قلمداد كنند: چ].
در كتاب اصول مقدماتى فلسفه تأليف ژرژ پليت سر در صفحه 20 نوشته است: فكر همان تصورى است كه ما از اشياء داريم، بعضى از اين تصورات كه معمولاً از احساسات ما حاصل مىشود، متعلق به اشياء مادى است. چه رابطهاى بين خواستن و توانستن وجود دارد، خواستن همان روح و فكر است. توانستن آن چيزى است كه شدنى و ممكن است يعنى ماده و وجود. فكر خالق هستى است يا به عبارت ديگر روح ماده را به وجود مىآورد. بركلى اسقف انگليسى در قرن هيجدهم گويد ماده وجود ندارد.
در صفحه 28 گفته است: ديدور فيلسوف مادى در قرن 18 در پاريس بسر مىبرد و قبل از ماركس و انگلس بزرگترين متفكر مادى شمرده مىشد.
بركلى گويد محسوسات چيزى جز تصوراتى كه در ذهن داريم نيست، پس اشيائى كه به مدد حواس ادراك مىكنيم چيزى جز تصورات نيستند و تصورات نيز نمىتوانند در خارج از ذهن موجود باشند.
تصورات ما خالق اشياء است. اشياء انعكاس فكر ما هستند. محسوسات ما حاصل اشياء نيست بلكه حاصل فكر ما است.
در صفحه 43 نوشته است: ايده آليستها گويند روح خالق ماده است. ماده در خارج از ذهن وجود ندارد و لذا چيزى جز يك پندار نيست. تصورات ما موجد اشياء است و ماترياليستها ضد اين نظر را دارند.
اسباب تمام تظاهرات طبيعى و حياتى در جهان، عبارت از تَمَوُجات و ارتعاشات از قبيل نور، حرارت، قواى مغناطيسى، برق و غيره است كه به نسبت علل مولده سرعتِ سِير و بلند و كوتاهى هر يك مختلف مىشود.
حالت پنجم ماده مديوم ارواح بدون كمك سيال حياتى كه از بدن زنده قرض مىگيرند نمىتوانند در عالم جسمانى ما ظاهر شده، منشاء اثر بشوند.
قوه مديوم نبطه دارد يعنى خصوصيتى كه در مديوم است. مديومِ معالج به وسيله نگاه كردن، به معالجه امراض اقدام مى كند. مديوم نبطه قادر است جابجا نمودن اشياء در فضا و تجسم روح و هديه آوردن از طرف ارواح را انجام دهد.
مديوم نبطه كه داراى شعور به وسيله كتابت باشد.
مديوم شنوا صداى ارواح را شنيده و ممكن است تحت تسلط ارواح خبيثه قرار گيرد.
مديوم گويا سخنان ارواح را در حال ترانس[2] مىفهمد. مديوم در حال غشوه بدون آنكه پريسپرى از بدنش جدا شود به وسيله رشته باريكى به بدنش متصل و ارواح ضمير و ذهن مديوم را به اراده خود جذب مىكنند.
مديوم بينا مشاهده ارواح در حال بيدارى است، اگر چشم مديوم را ببندند باز حس مىكند.
كومترى يا روشن حسى: اگر شيئى يا عكسى از روح به دست مديوم دهند به وسيله آن شيئى يا عكس با روح تماس برقرار مىكند. كليه ارواحِ حاضر در جلسه ارتباط، روح را مشاهده كرده و حتى اياب و ذهاب ارواح را رؤيت مىكنند.
مديوم نويسنده كه با ارواح از طريق كتابت مربوط مىگردد، بدون اراده دستش به حركت آمده و كلماتى ترسيم مىكند.
مديوم نويسنده فطرى با خيال، با ارواح مربوط و دستش بلا اراده حركت مىكند و مطالبى مىنويسد و كلمات به او القاء مىشود.
مديوم نويسنده نيمه مكانيكى (مديومها به طور مكانيكى در نوشتن بدون اراده هستند و در مديومهاى فطرى، اراده مديوم مداخله دارد ليكن در مديومهاى نيمه مكانيكى اين دو حالت قوا تا كار مىكند، دست بلا اراده حركت مىكند و كلماتى كه روى كاغذ ترسيم مىشود در خاطره مديوم نقش مىبندد.
اينك ترجمه گفتار (لوم برزو) طبيب و استاد دانشگاه تورن در ايتاليا ذيلاً نقل مىشود: ارواح داراى بدن سيال بسيار بسيار لطيفى بوده و در صورت داشتن مديوم خوب تقريباً تمام اعمال اشخاص زنده را مىتوانند انجام دهند.
در مرگهاى ناگهانى خصوصاً اشخاص جوان، پس از مرگ، حركات و اعمال عادى زندگانى جسمانى خويش را در آن عالم تا چندى تكرار مىكنند. ارواح در محلهاى وقوع حادثه، آمد و شد داشته، سبب غوغا و هياهو و باعث حركت اشياء مىشوند و بيشتر اين قبيل تظاهرات بدون حضور مديوم معين انجام مىگيرد.
ارواح از قواى جسمانى مديومهاى دور دست، بدون التفات خود آنها استفاده نموده، در و پنجرههاى خيلى سنگين را باز كرده و مىبندند و سنگهاى وزين را پرتاب مىكنند، قواى آنها زود تحليل رفته شدت عملياتشان كم مىشود و به نظر مىرسد كه حالت نزع و بيهوشى نيز سبب بروز اين نوع اعمال مىشود. خوبى و بدى ارتباط مربوط به حالت و استعداد مديوم است.
[اگر روح خبيث باشد قادر نيست كه بر روح نيك نفسِ مديوم مسلط گردد: چ].
وسايل متوفى از قبيل انگشتر، دستكش و غيره را چون با سياله روح مرده اشباع شده اگر به مديوم دهند، روح صاحب شىء متوجه به سيال شده با مديوم مربوط مىگردد.
[در جادوگرى نيز جادوگر، مو، لباس، بالاخص لباس زيرين طرف متقاضى را گرفته به كار مىگيرد: چ].
عالم جسمانى ما براى ارواح تاريك بوده فقط به وسيله مديوم مىتوانند تا درجهاى ملتفت به وضعيات ما شوند.
ارتباط با اشخاصى كه تازه به عالم روحى روى آوردهاند حتى ارتباط با باشعورترين آنها نامفهوم و غير صحيح است.
ارتباط منوط به درجه تكامل روح و استعداد مديوم است. بانوان خانواده فوكس ضربات به ديوار را جهت ارتباط با ارواح اختراع كردند.
[اگر مديوم در اين وسيله با اراده يا ناخودآگاه دخالت كند اين عمل ارتباط صحيح نبوده و آن را (آنى ميسم) يعنى حيوانى، مىنامند: چ].
(ميلوپ) دانشمند معرفة الروح گويد در پانزده جلسه روحى زا، 215 موضوع و 125 مطلب بدون ترديد صحيح بوده و فقط شانزده تا از آنها بر خلاف حقيقت بود و چهل و هفت تا مشكوك بود. و از 927 واقعات كوچك، 717 تاى آن حقيقت داشت و چهل و سه تا خلاف واقع و 167 مشكوك بود.
ارتباط در درجه اول به وسيله عامل و ديگر در حال جذبه و خلسه كه به وسيله عامل روحى در اتاق تاريك بر روى مديوم انجام مىگيرد، صورت مىپذيرد. مديوم در حال جذبه و خلسه احساسات خويش را از دست داده، يك ابر رقيق نورانى در زمين يا بالاى سر و شكم او ظاهر شده كم كم ابر غليظ مىشود و بالاخره شبه تشكل يك نفر انسانى را به خود مىگيرد. شبح مزبور غالباً از مديوم و اطاق دور شده، در حضور حضار راه مىرود و دستهاى خويش را حركت مىدهد و صحبت مىكند.
ويليام كروكس و پروفسور ريشه حرارت بدن و ضربان قلب و تنفس روح تجسم يافته را مطابق حرارت و ضربان قلب و تنفس يك آدم سالم مشاهده، امتحان و تصديق كردهاند كه تمامى مواد تشكيلات بدن شبح از بدن جسمانى مديوم گرفته مىشود.
اگر ضربهاى بر شبح وارد آيد به واسطه رشته ارتباط بدن روحى با بدن جسمانى، همان نقطه درد مىگيرد كه گوئى به مديوم ضربه وارد شده نه به شبح.
ارواح در هنگام تجسم با پارچه دولا و سهلا و چهارلاى سفيد خيلى لطيف كه از لباس مديوم عاريه گرفته خود را پوشانيده و سپس در مقابل ما ظاهر مىشوند.
[اين گفتار مؤلف محترم كه روح در هنگام ارتباط يا تجسد از اكتوپلاسم مديوم و عامل و ديگر افراد حاضر در جلسه تشكل يافته قابل قبول است اما ارتباطى به لباس مديوم و ديگران ندارد و اين گفتار حقيقتى در بر ندارد: چ].
شبح مردگان در روشنائى مانند موم در حرارت منحل مىشود، اين پارچه براى اين است كه در روشنائى مانع از انحلال تشكيلات بدن سيال بشود و از اين جهت است كه روزها به ندرت ارواح را مىتوان ديد.
[اينكه روح از پرده يا اشياء اطاق استفاده كرده و بعد ظاهر مىشود درست نمىباشد. اگر روحى عود كرده و در دنيا ظاهر شده است نتوان با وى تماس گرفت.
در موقع تجسد روح، از حجم و وزن مديوم كسر نمىشود و در اوقاتى كه روح ظاهر شده از بدن و ساقِ پاهاى مديوم كسر نمىشود: چ].
کتاب اسپری تیسم
نورالدین چهاردهی
[1] . لون = رنگ.
[2] . ترانس = خلسه. م.رضا