Info@razdar.com
شماره مقاله745
آيا اگر كسى در حضور موسيقى دانى حاضر شود، موسيقى دان شود و يا اگر عملِ جراحىِ جراحِ چيره دستى را مشاهده كند جراح شود.
به فرض اگر با روحى تماس حاصل شد، آن عامل يا معمول و يا حاضرين در جلسه به صِرفِ تماس ارتقاء روحى مىيابند؟
آيا ارواح چون از دنياى خاكى رخت بر بسته اند همه مطالب عالَمِ ارواح را دريافته و قادرند هر چيزى را آگاه شده بر زبان رانند؟
آيا ديدن الوان و ظهور قالب مثالى دليل بر حضور روح است؟
آيا روح مجاز است هر چه از وى پرسش شود بيان كند؟
اين ناچيز به دفعات بسيار در اين جلسات حاضر شده به ضرس قاطع مىگويد نفسانيات خود افراد است كه با تمركز، چنين جلوههائى پديدار شده و چون با تجلىِ تمركز ناآشنا مىباشند نسبت به روح مىدهند.
اكنون اگر عامل توانست هر زمان اراده كند با يك روح يا ارواح، به دلخواه خود تماس برقرار سازد چه دگرگونى و ترقى در روحش پديدار مىشود؟
آزمايش اين امر بسيار ساده است مطلبى كه عامل و معمول و حاضرين در جلسه آگاه نيستند پرسش شود، قاعدتاً روح پاسخ دهنده بايد جواب گويد يا از ارواح ديگر پرسش كند اينكه باز نتواند حل سؤال كند چرا؟
سالها پيش كه درباره مهر بابا و عقايدش تحقيق مىكردم يكى از پيروانش به اصرار از من خواستار شد كه با خود مهر بابا مكاتبه كنم و آدرسش را در دسترسم قرار داد. طى نامهاى دوازده پرسش از بابا (مهر بابا صراحتاً مدعى بود كه ذات كبريايى است كه تجسد يافته است) (پيروان مكتب ودائى نيز كريشنا را ذات لاريبى دانسته و كريشنا ارابهران ارجن پهلوان هند بود كه چند هزار همسر داشت و با يك ضربه تير جان سپرد) كردم كه بعضى از پرسشها چند نقطه بود، در جواب نامهاى رسيد كه در اشاعه مرام بابا بكوشم تا در عالم رؤيا جوابها را دريابم. اين مبحث را در كتاب سيرى در تصوف نقل كردهام.
اگر در جلسات ارتباط با ارواح تماس حاصل مىشود چرا در رابطه با درمان بيمارى سرطان پرسش نمىشود.
به زعم علماى روحى غرب، ارواح در كلى و جزئىِ امور دنيا مدخليت دارند. پس به چه علت از ارواح استمداد نمىشود كه بيمارى، فقر، گرسنگى و آلات محيرالعقول جنگ و استثمار از بين افراد بشر رخت بر بندد.
اگر ارواح در كليه امور كره زمين دخالت مستقيم دارند، ذات احديت عنوان خدائى خود را از دست داده و گفته تورات كه گويد (خدا خرامان خرامان در باغ بهشت مىخراميد) مصداق مىيابد. اگر در صدد بر آيم نارسائى انديشه اين نحوه ارتباط با ارواح را كه مورد تصديق علماى غرب و آمريكا است را عرضه بدارم مثنوى هفتاد من كاغذ شود.
اما در باب دستورهاى روحى كه سالك طريق را رهنما باشد، مىگويم كه هر فردى دستور خاصى دارد و يك دستور كلى درست نبوده و نتوان به كتابت آورد بلكه منوط به عنايت خاصه حضرت حق تعالى است. اميد وافر دارد كه در قرون آتى برخلاف آنچه امروز به چشم مىخورد كه اكثر افراد در امور مادى و شهوات نفسانى دست به گريبان هستند به امور روحى رو آرند و به مدارج عاليه نائل آيند.
باشد كه در تغذيه و البسه و قانون اجتماع دگرگونى خاصى پديدار و حكمفرما شود و ظهور كلى شود و صاحبدلان از انتظار بيرون آيند.
كتابى منتشر شده به نام در باره روح چه مىدانيد تأليف مايكل – بى- سابوم ترجمه حسن كاتوزيان، كه نويسنده دكترى است كه سالها درباره مردان و زنانى كه در بيمارستانها بسترى بوده و در حالت بيهوشى يا احتضار بسر مىبردند و بعد از مدت قليلى فوت نموده و اطبا با جديتى وافر در صدد احياى حيات مجدد در جسد بودند، مطالعه كرده است.
پس از مشاهده حيات، دكتر با بيماران مصاحبه نموده و اكثراً اظهار مىداشتند كه در فضاى بالاى جسد قرار گرفته و بعد بعضى از تونل تاريكى عبور كردند و به روشنايى داخل شدند و درد جسم را ديگر حس نكردند و سرورى زايدالوصف به آنان دست مىداد سپس رو به بدن نهاده و جسد علائم حيات را باز يافته است.
اين كتاب نتيجه زحمات و كوشش بسيار يك دكتر است هر چند اشتباهاتى در بر دارد اما به طور كلى مفيد است و موجب مزيد اعتقادات افراد در بقاء روح خواهد بود.
اما اين گونه بيماران كه با ذكر اسامى و مكان و بيمارستان نامشان برده شده، بيمارانى هستند كه براى مدت قليلى روح از جسدشان مفارقت نموده، به زعم اين ناچيز فوت كامل انجام نشده است و در حالت فوق بيهوشى و نزديك به فوتِ كامل بودهاند لذا ايشان را به عنوان اشخاصى كه در گذشتهاند نمىتوان محسوب داشت .
گفتيم كه اولين بار در يكى از قراى نيويورك اتفاق افتاد كه خانوادهاى اصواتى را شنيده به وحشت افتادند، دو دختر خانواده بنا به تمايل و اراده خود علاماتى را ابداع و آن را وسيله ارتباط يا به زعم خود احضارِ روح قرار داده و بعد آن را وسيله نمايش و ارتزاق خود قرار دادند و بدان نازيدند و كم كم سخن اوج گرفته عدهاى به موافقت و برخى به مخالفت برخاستند و به مرور به بلاد و امصار پخش شده و مانيه تيزم و هيپنوتيزم و سپس تلهپاتى و روشن بينى ابزار آن شده و بدان عرض وجود كرده و كم كم اصطلاحاتى ابداع و طول و عرضى پديدار شد.
آيا افراد آن خانواده به علوم روحى آشنا بودند و چگونه به اعتقاد خود به بُعد چهارم راه يافتند، و چه سلوكى انجام دادهاند كه شايسته ارتباط با ارواح شدهاند .
دانشمندان غرب بالاخص مستشرقين، سرچشمه تمدن بشر را يونان تصور كرده و در صددند ثابت نمايند كه پيش قراول مدنيت بودهاند، برخى حتى در امور روحى غرب را مبدأ اين امور قلمداد نمودهاند. پيروان اين مسلك (معرفت الروح تجربتى يا اسپرىتيسم) در تصفيه روح خود چه گامى برداشتهاند كه شايسته ارتباط با ارواح شدهاند. ارتباط با ارواح چگونه معتقدين اين مسلك را بى نياز از دين و مذهب ساخته است. چرا ماوراى عالم شهود را بُعد چهارم نام نهادهاند. در عالم غيب، بُعد مفهومى نداشته و چرا و چگونه اصطلاح بُعد چهارم وضع گرديده است.
آيا در جهان غيب كه باطن عالم طبيعت است ارواح مانند حيوانات به چرا مشغولند كه هر زمان اراده كنيم بنا بر تمايلات ما حاضر شوند و به پاسخ گويى پرسشهاى ما مبادرت ورزند؟
آيا جهان غيب محل تصفيه روح است؟ در صورتى كه رنج و تحمل مصائب با جسد عنصرى امكانپذير است نه با جسد اثيرى (قالب مثالى) كه جسد فلكى نامند و علماى غرب، اسپرى گويند.
علوم روحى غير از آن است كه در كتب نوشته شود يا در مجمعى مورد بحث و فحص قرار گيرد يا مورد تعليم و تعلم باشد و الفباى آن غير از علوم متداوله در جامعه بشرى است. آيا ارواحِ كامله توجهى به دنياى خاكى دارند كه تا توانند يا بخواهند به دلخواه خود با ساكنين كره ارض تماس برقرار سازند؟
در جهان غيب آيا شب و روز يا زمان و مكان حكم فرما است كه در ساعت خاص و در شبها ارتباط با ارواح به دست مىآيد؟
آيا مانيه تيزم و هيپنوتيزم كه علمى از علوم انسانى است مىتوانند وسيله ارتباط با ارواح قرار گيرند؟
چرا ميز يكى از اسباب و وسيلهاى براى احضار روح است؟ آيا ارواح از اشياء فلزى بيم دارند كه ميز بايد فاقد ميخ باشد؟ چرا ميز بايستى حتماً سه يا چهار پايه داشته باشد نه بيشتر؟ چرا الفبا كه مصنوع افراد بشر است در ارتباط با بُعد چهارم مؤثر است؟ چرا ارواح، گنگ سخن مىرانند؟ چرا مانند ايام حيات خود در كره ارض سخن نمىگويند؟ آيا مبتلا به گريپ شدهاند؟
چرا روح كه مجردِ محض است تجسد يافته قابل رؤيت و حتى لمس كردن مىشود و گاهى قالبگيرى از دست يا پاى روح صورت مىگيرد و زمانى مىتوان از روح عكس بردارى نمود. چگونه با تجرد محض اين مسائل امكانپذير مىباشد؟
دانشمندان اين فن اعتقاد راسخ دارند كه كليه رويدادها در كره زمين اعم از زلزله، آتشفشانها، برف، باران، امراض و اتفاقات كلى و جزئى در اثر اراده و القاء ارواح رخ مىدهد.
آيا ارواح بعد از مرگ مسئول دنياى خاكى بوده و افراد انسانى پيروِ جبرِ مطلق مىباشند؟ اگر اكتشافات و اختراعات از ارواح بوده آيا افراد ذى حيات عاطل و باطلاند؟ چرا و به چه دليل و برهان بايد اين تخيلات را پذيرا شويم؟
كسى كه جلسه ارتباط را اداره مىكند عامل و آنكه رابط با ارتباط ارواح است را معمول گويند و معمولها اغلب از بانوان انتخاب مىشوند و اكثر معمولها از اين ممر اعاشه مىكنند و سه نفر يا بيشتر در جلسه حاضر مىشوند و بهترين قسم آن است كه عامل، معمول را به خواب مغناطيسى فرو مىبرد.
حال پرسش مىكنم كه آيا اراده عامل ممكن است مدخليت داشته باشد؟ آيا امكانپذير است كه ناخودآگاه عامل ارادهاش را در معمول دخالت دهد؟ آيا امكان بروز اين دو حالت در معمول وجود دارد يا خير؟ آيا براى هر يك از حاضرين نيز مىتواند چنين حالى رخ دهد؟ آيا ارواح تصفيه نشده نيز كه در حول و حوش دنياى خاكى بسر مىبرند قادرند به حاضرين جلسه القاء كنند و آنها را به اشتباه اندازند؟ وقتى اين امكانپذير است چگونه به صحت عملِ جلسه ارتباط پى بريم؟ چرا اشياء سنگين را نمىشود وسيله ارتباط قرار داد؟ وقتى عاملين به اين عمل قادرند كه ارواح را احضار و با ايشان ارتباط يابند ديگر نيازى به علوم نبوده تمامى نيازمندىها و مجهولات حل خواهد شد؟
قبولى اين فن خود به منزله عدم قبول انبياى بزرگ بوده و مىتوان دريافت كه هدف نهايى، انكار اديان و مذاهب است.
وقتى عدهاى واقف به علم مانيه تيزم و هيپنوتيزم بوده و به توحيد و روح و بقاى آن ابداً اعتقادى ندارند چگونه مىتوان اين علوم را عامل اصلى ارتباط قرار داد؟
گويند روح شعور بوده و خدا شعور كل است، پس خدا را نشناخته و شناساى روح نمىباشند. تجسد ارواح با لباسهايى كه الوان مختلف دارند امكانپذير نيست زيرا عالمِ روح رنگ ندارد.
اكثر مديومهاى ورزيده در حال ترانس كه مشابهتى به مراقبه دارد به ارتعاش اعضاى بدن و حالتى شبيه صرع مبتلا شده و اگر تحت معاينه دقيق اطباى حاذق در آيند آشكار خواهد شد كه روان آنان بيمار و مدتها مىبايست تحت درمان قرار گيرند.
اگر كسى سؤال كند كه چرا در بعضى از اين جلسات به پرسشهايى مانند مفقود شدن وجهى يا سندى پاسخ گفته مىشود. جواب آنست كه در اثر تمارين بسيار در تمركز، جواب مشكل داده مىشود. ناگفته نماند عدهاى اقل قليل از دانشمندان آلوده به اغراض نبوده و به واسطه صفاى باطن و ضميرشان اندكى از حقايق را مكشوف ساخته يا به آنها القاء مىشود.
کتاب اسپری تیسم
نورالدین چهاردهی