Info@razdar.com
مقاله شماره 750
كاميل فلاماريون دانشمند شهير فرانسه و ستاره شناس معروف در كتاب اسرار مرگ و زندگى ترجمه پزشك پور در صفحه يك نوشته است: يك روح، يك حلقه از مويش را بر روى ميز ارتباط ارواح نهاده است.
[علماى پريسپرى گويند اگر روح به موهاى خود دلبستگى داشته باشد اين مطلب امكانپذير است و اگر عكسى در جلسه ارتباط باشد و روح به آن عكس علاقهمند باشد زودتر حاضر مىشود.
اين ناچيز گويد قالب مثالى جامد محض نبوده تا مو داشته باشد: چ].
فلاماريون گويد عقيده ماديون بر آن است كه آثار روحى و معنوى ، زائيده نسج عصبى (كه اگر عصبى باشد تحت تأثير مغز است) مىباشد.
چون هيچ خاصيتى بدون وجود ماده يافت نمىشود همچون قوه ثقل بدون جسم سنگين.
[ماده ابزار كار است: چ].
ماده چيزى است كه بتوان ديد و لمس كرد و وزن كرد. ماديون روح را خاصيت مغز مىدانند.
[مغز ابزار فكر است: چ].
ماديون گويند تمام موجودات از اجتماعِ ماده بى روح به وجود آمده است و اين وجود پيشرفت كرده، قدرت حياتى و فكرى خواهد يافت.
كره ماه در يك ساعت 107000 كيلومتر در فضا در حركت مىباشد و زمين داراى دوازده حركت است.
[به زعم اين بىمقدار زمين داراى يازده حركت است: چ].
عالم ماده و قوا توأماً وجود دارد.
[اينجا، قوه همان روح است: چ].
در عالم قوهاى است مدرك و غير قابل شناسائى، سطح بدن انسان از طرف هوا تحت فشار 16000 كيلوگرم است كه به واسطه فشار داخلى بدن خنثى مىشود. بدن انسان داراى شش كيلوگرم استخوان، پانزده كيلوگرم آلبومين و فيبرين و 50 كيلوگرم آب است.
اراده، قوه سيالهاى را تمركز داده به سمت معينى مىفرستد. اين قوه از موانع گذشته راه خود را پيدا كرده، در آن نفوذ مىيابد.
كتاب اسرار مرگ نوشته كاميل فلاماريون ترجمه انورشكى در صفحه 121 ستون دوم مىگويد: علماى روحى معتقدند كه با ارواح مربوط مىباشند ولى اين مدعا به اثبات نرسيده است. آيا اين چيزى كه آينده را نشان مىدهد ضمير خود ما است؟ آيا اين قواى روحى است يا چيز ديگر مىباشد، حقيقت را نمىدانيم ولى مسلماً چيزى غير از ماده خاكسترى و سفيد در وجود انسانى وجود دارد.
فلاماريون سى جلد كتاب در باره مرگ و شگفتىهاى آن نوشته است و سه جسم قائل است: جسم، جسم فلكى، روح.
جسم فلكى سيال، رقيق و ظريف است و روح با جسم فلكى و با جسد ارتباط دارد. سياره (كابلا) هفتاد سال نورى با زمين فاصله دارد و فاصله سياره كابلا تا زمين 681 تريليون و 568 ميليارد كيلومتر است. مخلوقات سيارات ديگر نيازى به دستگاه گوارش و گردش خون مانند ما ندارند و نيروى الكتريسته را از فضاى پيرامون سياره خود جذب مىكنند.
چشم انسان امواج نورى كمتر از 458 تريليون در ثانيه را نمىتواند درك كند و امواج بالاتر از 727 تريليون در ثانيه از حد توانائى ديد ما خارج است.
گوش صداهاى كمتر از 40 نوسان در ثانيه و بالاتر از 360 نوسان در ثانيه را استماع نمىنمايد.
اگر از پاريس ساعت 12 ظهر تلگرافى مخابره كنى، ساعت شش و 55 دقيقه همان روز به واشنگتن مىرسد زيرا همان لحظه در واشنگتن ساعت پنج و 55 دقيقه بامداد است، پس تلگرام تو پنج ساعت زودتر به مقصد مىرسد.
[اين نظريه اشتباه محض است: چ].
سياره كوچكى به نام (ويپ رژ) به گرد خورشيد مىچرخد، گياه و حيوان شبيه زمين در آن موجود است.
[اين گفتار در حقيقت مصداق ندارد: چ].
عالم ارواح از موج رقيق بسيار ظريف اتر كه از نور لطيفتر است و سرعت سير آن با سرعت سير نيروى جاذبه برابر است، پر شده است.
[اينك عقايد علماى اسپرىتيسم را به اجمال بيان مىدارد: چ].
در كتاب تمدن قديم تأليف فوستل دوكولانژ فرانسوى ترجمه نصرالله فلسفى مىنويسد: مردم يونان و ايتالى هرگز به تناسخ معتقد نبودهاند.
در صفحه 2 مىنويسد: از مراسم تدفين اموات پيشينيان آشكار است كه چون مردهاى را به خاك مىسپردهاند گمان مىكردند كه چيزى زنده با وى دفن مىشود.
در صفحه 3 نوشتهاند: هميشه اشيائى مانند البسه و ظروف و آلات حرب و غيره را چون مورد احتياج مردگان مىپنداشتند با آنان به خاك مىسپردند، بر گور مرده شراب مىريختند تا تشنگى او را فرو نشاند و خوردنىها مىنهادند تا از رنج گرسنگى بياسايد.
اسبان و غلامان مرده را سر مىبريدند به گمان آنكه چون آنان را با مرده در خاك كنند مانند ايام حيات به خدمت او خواهند پرداخت.
در صفحه چهار چنين گفته است: روح وابسته تن بود و زمانى در آرامگاه خاكى خويشتن متمكن و از حياتى ديگر بهرهمند مىشد كه تن را به خاك سپارد. روحى كه گور معين نداشت سرگردان و بىمكان بود پس به آزار مردگان مىپرداخت و ايشان را امراض گوناگون مىفرستاد و به تباه كردن كشت و زرع آنان بر مىخاست و در هياكل سهمناك مردم را مىترسانيد تا جسدش را دفن كنند و او را از سرگردانى برهانند.
اعتقاد به ديو و پرى نيز از همين جا ناشى شده است. ملل قديم همگى معتقد بودهاند كه هر گاه جسمى مدفون نشود روح او شقى، و هرگاه مدفون گردد سعيد خواهد بود.
در صفحه 5 گفته است: به آداب و قواعد ديگرى ايمان داشتند كه بدان وسيله ممكن بود روح مردگان را احضار و موقتاً از گور به در آورد.
در صفحه 6 نوشته است: پيشينيان را در باره اقامتگاه مردگان عقيده بر آن بود كه در زير زمين مكانى بسيار وسيع موجود است كه ارواح از اجسام خويش دورى جسته، در آن مكان با يكديگر بسر مىبرند و به پاداش يا كيفر اعمال دنيائى خود مىرسند، از اين جا معلوم مىشود كه مردم در ابتداى رواج آداب تدفين به دوزخ و بهشت معتقد نبودهاند.
در صفحه 9 نوشتهاند: آئين پرستش اموات پيدا شد و هر چند اصول آيين مزبور دير نپاييد ولى مناسك و آداب آن تا سلطه دين مسيح باقى ماند.
در حاشيه صفحه 10 گفته است: قبر را پيشينيان پرستشگاه مىخواندهاند. پس از ظهور عقيده تناسخ و دينِ برهما نيز پرستش ارواح نياكان هم چنان پايدار و رايج مانده است.
در صفحه 11 نوشته شده است: پرستش مردگان در هندوستان هم مانند روح در يونان مرسوم بود.
در صفحه 14 گفته است: مرگ نخستين معماى حيات بود كه بشر را به معماهاى ديگر رهبرى كرد و فكر او را از مرئى به نامرئى متوجه ساخته از فانى به جاويد و از انسانى به خدائى سوق داد.
در صفحه 17 نوشتهاند: پرستش آتشِ مقدس، منحصر به يونان و ايتاليا نبوده است، چنانكه برهمنان را نيز در خانه آتشگاهى است كه روز و شب مىسوزد.
در صفحه 20 گفته است: برهمنان آتش مقدس را از تمام خدايان برتر مىشمردهاند. اگر پرستش آتش مقدس را با ستايش مردگان مقايسه كنيم بين آن دو رابطهاى بس نزديك خواهيم يافت.
در صفحه 21 متذكر شده است: آتش مقدس به گمان آنان وجودى روحانى بود كه علاوه بر رخشندگى و حرارت، اراده و فكر نيز داشت و چون آدميان داراى جان و تن بود.
در صفحه 22 مىگويد: آتشگاه خانگى، نخست علامتى از پرستش مردگان و يا آرامگاه جاويد يك تن از اجداد بوده كه آتش را به افتخار او مىافروختهاند و آن را مظهر ارواح مرده و وسيله بقاء حيات وى مىپنداشتهاند.
در صفحه 23 گفته است: در مذهب قديم بشر، هر خدائى به خانوادهاى اختصاص داشت و هر خانوادهاى را مذهبى مخصوص خويش بود.
[توضيحاً عرضه مىدارد علت العلل پيدايش اعتقادات ذكر شده بالا علاقه و علقه افراد به پدران و بزرگان خود بود، و مانند دوران فراعنه مصر مىانديشيدند كه هر فرعون پس از مرگ نيز در جهان ديگر حاكم و فرمانروا است و هنود اجساد زنان را با جسد شويشان مىسوزاندند تا در آن جهان هم جليس شوهر گردند. و پريسپرى و طول و عرض آن يك سبب اساسى دلبستگى به افراد خانواده و رؤساى قبيله و يك عائله بود و احتمال اشتباه به خود ندادن موجب مشربهاى پر عرض و طول گرديد: چ].
در كتاب خدا و انسان تأليف موريس مترلينگ مىنويسد: ارواح از چند روز تا چند سال برايشان وقت لازم است تا بتوانند خود را با دنياى بىجسم وفق دهند و احساس خستگى نكنند و ميل به خوردن و نوشيدن نداشته باشند و فقط زندگى را استنشاق كنند، و هوا را سرد و گرم نيابند.
پيرمرد به صورت جوان 25 ساله در مىآيد و كودكى كه فوت كرده به حد جوانى مىرسد.
ارواح حاضر شده بالاتر و عالىتر از افكار احضار كننده نمىباشند. نيروى جاذبه جز با تأثير متقابل دو جرم مادى بر يكديگر به وجود نمىآيد.
خلأ مطلق، قادر به انتقال هيچ نيروئى نيست. محيط بين اجرام آسمانى را عنصرى مادى به نام جاذبه پر كرده است. سرعت جاذبه از نور بيشتر است.
[علماى اسپرىتيسم گويند در عالم ارواح هر چه به شعور روح برسد، به صورت حقيقى در مىآيد. كودك يا جوان فوت شده اگر قوه ذهنى قوى داشته و عامل كارهاى نيك باشد دوره گذشته خود را در كره خاكى به ياد مىآورد و بالعكس اگر مرتكب اعمال زشت شود در تروبل[1] بسر خواهد برد.
در حالت عصبانيت اگر ديگرى موجب ناراحتى او شده و عملى در اين حال انجام دهد بخشوده مىشود اما اگر بى علت و سببى ناراحت شده و عصبانى گردد و به انجام كار زشتى دست زند هيچ گاه بخشوده نخواهد شد.
احضار روح درست نبوده و جمله ارتباط با ارواح صحيح مىباشد و بالاتر از اين مرحله حضور ارواح در جلسه است: چ].
موريس مترلينگ در همين كتاب كه با ترجمه مجيد كاغذچى انجام گرفته است در صفحه 57 چنين مىنويسد: ماده يا هستى به هر فرم و حالتى اعم از بخار، سنگ، آب، هوا، گاز و غيره چيزى جز ماده نيست و طبق قانون هستى ماده از بين نمىرود و به شكلهاى ديگر تغيير مىيابد.
جهان ابدى است و هيچ چيز به طور مطلق از بين نمىرود فقط تغيير ماهيت مىدهد، با انفجار و تفكيك اتمها، اورانيومها، سرب و آهن ماده از بين نمىرود و مبدل به حرارت و برق مىشود.
پروفسور (جرج لوبوشه) گويد ماده نيز داراى حركت بوده و نمىتواند حركت نداشته باشد.
ماده از الكترون و پروتون و فوتون و نوترون و نوترويتون و غيره كه آخرين حد تجزيه ماده (نوشرينوس) است، تشكيل شده است.
در كتاب روانشناسى تأليف ك. پلاتونف ترجمه رزم آزما در صفحه 37 نوشته است: در سنه 1875 ميلادى انجمن فيزيك وابسته به دانشگاه سن پترزبورگ به مطالعه پرداخته، جز (مندليف) يازده دانشمند ديگر اعلام كردند كه پديدههاى مربوط به ارواح به علت حركات ناخودآگاه يا اشتباه ضميرى مىباشد و احضار ارواح جز موهومات چيز ديگرى نيست.
يك فيزيكدان آمريكايى به نام (رابرت وود) به كمك اشعه ماوراء بنفش تقلبات جلسات احضار روح را برملا كرد.
[توضيحاً بيان مىدارد اشعه ماوراء بنفش ربطى به عالم ارواح ندارد: چ].
ويليام كروكس فيزيكدان شهير انگليسى در همان سنوات موفق به اختراع آمپولى شد كه به نام آمپول كروكس ناميده شد.
گوستاو لوبون دانشمند مشهور فرانسوى بنا به قول دوست دانشمندم آقاى حسين ثقفى اعزاز سى كتاب در اثبات ماده تدوين نمود و به معاضدت و راهنمائىهاى مجدانه دانشمند بزرگ ويليام كروكس به حقيقت روح و بقاى آن پى برد و سى و يكمين اثر خود را برخلاف گذشته در اثبات وجود روح تأليف كرد.
[اين ناچيز عقايد مخالفين علم الروح را نيز ذكر كرده است: چ].
كتاب عالم پس از مرگ تأليف لئون دنيس فرانسوى ترجمه محمد بصيرى چاپ ثانى با مقدمه دكتر عطاءالله شهاب پور.
[دكتر شهابپور از ياران غار حشمتالسلطان دولتشاهى بود و در معاضدت وى از مؤسسين (وحدت نوين جهانى) بود كه ضمناً براى تأييد نظريات ابداعى خود و جلب افراد، متمسك به اسپرىتيسم مىشدند. در اين باب در كتاب (سيرى در تصوف) چاپ ثانى فصلى اختصاص به عقايد اين مشرب دادهام.
مترجم، گفتار نويسنده فرانسوى را با آيات قرآن تطبيق داده است در صورتى كه لئون دنيس به قرآن اعتقادى نداشته و مترجم بنا به مَثَل مشهور از پاپ مسيحىتر شده، مترجم ضمن اينكه در يكى از سلاسل صوفيه گام بر مىداشته، خلاف اعتقادات صوفيه دست به ترجمه اين كتاب زده و با نظر اعتقادى بدان نگريسته و براى اثبات و قبولاندن افكار نويسنده به آيات قرآنى استناد جسته است. نه تصوف و نه اسلام هيچ يك با اين علم مطابقت نداشته بلكه مغاير آن مىباشند: چ].
[اينك مىبايست به طور ايجاز در چند سطر نظريه خود را درباره وحدت نوين جهانى بيان دارم:
قبلاً در اين مورد در كتاب سيرى در تصوف چاپ ثانى شرحى نوشته بودم. اكنون دولتشاهى در گذشته است و يكى از تلامذه مكتب او آقاى مسعود رياضى جلساتى در منزلش بر پا مىدارد كه با وضع فعلى وى اين ناچيز سكوت پيشه ساختم و اميدوارم حق تعالى كمك و هدايتِ خود را به او عنايت فرمايد.
دولتشاهى به جبر محض معتقد بود و اراده را ابزار جبر مىدانست و روح را مانند بنزين ماشين دانسته كه ساعت به ساعت تغيير مىيابد. ايشان براى نظريات خود دليلى بيان نداشتهاند: چ].
در كتاب فوقالذكر آمده: صانع به خودى خود موجود بوده و دستگاه خلقت نه بدايت داشته و نه به انتهاء خواهد رسيد. هيچ چيز محو و معدوم نخواهد شد. براى ماده سه حالت شناخته شده جامد، مايع، بخار.
كروكس دانشمند فيزيكدان انگليسى در آزمايشگاه خود در لولههاى آزمايش، خلأ ايجاد كرد و حالت چهارم ماده را كه حالت تشعشع باشد كشف كرد.
در موقع تجزيه و تفكيك، اتم در فضاى خالى با سرعت و شدت به جنبش در آمده و حركت سريع تشعشع پيدا كرده، حوادث جوى به همين نحو پديد مىآيند حتى اشعه مجهول (ريون ايكس) ماده در حالت مطابقت، غليظ و متراكم مىشود و در حالت تشعشع، وزن مخصوص، هيأت سنگينى و رنگ را از دست مىدهد.
ماده در اوان تكوين، جوهر سيال و اِتِر بىنهايت نرم و قابل كشش بوده، بر اثر پيوند و تركيب، اختلاط و امتزاج بىشمار مبدل به جرم و جسم شده و آن جوهر در آغاز نامرئى و بىوزن و لمس بوده و در نتيجه تحولات داراى وزن و ثقالت گرديده، به اجسام سخت و سنگين تبديل شده و جرم كره زمين از آن تشكيل شده است. اما پس از تغيير و تحولات عاقبت متلاشى شده به حالت بدوى و ابتدائى خود كه همان حالت جوهرى و سيال است عود خواهد كرد.
تمامى اجرام فلكى و دنياهاى بزرگ و كوچك از آفتاب نظم گرفته است. در پديدههاى مادى در اصل يك مايع (اتر) و يك نيرو و قدرت محركه خواهيم يافت كه الكتريسيته، نور، حرارت از صور و انواع مختلفه آنهابه شمار مىروند.
عدهاى از افراد به وسيله خواب مغناطيسى به خواب مىروند. هر گاه ضمير آنها پاك و روشن باشد يا روشن بينى داشته باشند نيروى تازهاى در آنها ظهور نموده، قوه ادراك و استنباط آنها قوىتر مىگردد كه بدون چشم از فواصل دور مىتوانند اشياء و اشخاص را ببينند و روحيه تازهاى يافته در فكر و انديشه ديگران رسوخ نموده، افكار آنان را بفهمند.
در اواسط قرن نوزدهم براى نخستين بار احضار ارواح در آمريكا رواج يافت.
ارواح مىتوانند به زبان غير مادرى خود تكلم كنند و حقايق مكتوم را فاش سازند.
[بنا به اعتقاد علماى اين فن آنچه مصلحت طبيعت است يا مصلحت شعور كلى است فاش مىشود: چ].
در كتاب كرانههاى عالم اثيرى (زندگى پس از مرگ) اثر جيمس ارشه فندلامى انگليسى كه توسط احمد فهمى ابوالخير مصرى به عربى ترجمه شده و كاظمى خلخالى به فارسى برگردانده است.
[اين چنين كتبى كه از دو زبان، اول از انگليسى به عربى و سپس به فارسى ترجمه شود مسلماً از نظريات نويسنده اولى دور خواهد بود، بالاخص از حقيقت اسپرىتيسم به دور است و جلساتى كه در ايران در عصر ما برپا مىشود از حقيقت اين مشرب به دورند با اين وصف چون در صدد برآمده كه كليه كتبى كه در اين زمينه منتشر شده است مورد بحث قرار دهد، لذا مندرجات كتاب را مورد بررسى قرار مىدهد: چ].
در آزمايش ماده و ذرات اتم يك نوع مادهاى كه خاصيت چهارم ماده است به دست آمده است.
جامد، مايع، بخار، سيال جوهرى و اثير همان سيال جوهرى است، كه اثير عمومى جهان را احاطه كرده است.
منش آدمى، رفتار و كردار و معلوماتى كه در ضمير ناخودآگاه متمركز مىشوند، هنگام مرگ، روح با آن شخصيت به عالم ارواح منتقل مىشود و به زندگى خود ادامه مىدهد. منظور از جسم اثيرى شبح روح يا جسم فلكى است كه از سيال جوهرى ماده است و شكل بندى بدن ما از آن ماده سيال مىباشد كه از بين نمىرود و روح به وسيله آن ماده سيال حلول مىكند.
[قالب اثيرى يا فلكى يا قالب مثالى، مخلوق روح و حد فاصل روح مجرد و جسد عنصرى است، از ماده لطيفتر است و از ديوار حائل مىگذرد و از حضور خود اخص خواص را در عالم رؤيا يا در عالم بيدارى آگاه مىسازد. و بُعد مسافت براى وى مفهومى ندارد و تصرف روح در قالب مثالى و جسد، حلول نيست و قالب مثالى نيز مرگ دارد: چ].
مرگ جز خارج شدن جسم اثيرى از بدن است زيرا عوالم ارواح جزئى از اين جهان بزرگ است و از هر طرف به ما احاطه دارد.
[اين نظريه لغزش مؤلف يا مترجم است زيرا عوالم ارواح در باطن عالم هستى است نه در بخشى از آن و نه در خارج آن است. اما روح انسانهاى كامل به نسبت درجات خود به اين دنيا سلطه دارند: چ].
نويسنده در دنباله گفتار خود اضافه كرده است: عالم ارواح، مادى هم هست. ماده آن جهان رقت و لطافتش طورى است كه حواس ما قادر به درك آن نيست.
[اين سخن به تمامه مردود است و ماده به عالم روح كه عالم تجرد است راه ندارد: چ].
جسم اثيرى، شبح، روح يا جسم فلكى و سيال جوهرى كه حالت چهارم ماده است و روح به وسيله آن ماده سيال حلول مىكند و روح، با اضافه كردن مقدارى از (اكتوپلاسم) خارج شده از بدن مديوم به آن ماده سيال است كه موقتاً آن ماده را قابل رؤيت مىنمايد. ماده سيال مانند امواج نامرئى در درون بدن مانند آب در داخل اسفنج قرار دارد. مديوم را واسطه نيز نامند. در تاريكى بهتر با ارواح ارتباط برقرار مىشود زيرا ارتعاشات امواج نورى مانع از اين مىشود كه ماده اكتوپلاسم كه سفت است به حالتى در آيد كه در جَو حركت كند. هر گاه جو مملو از امواج الكتريسته باشد به طور قطع نتايج ارتباط و ظهور ضعيف مىگردد.
در شبهاى مهتابى كه جو حامل رطوبت زياد نباشد نتايج كاملتر مىباشد. ماده از تعداد زيادى الكترونها و پروتونها تركيب شده و از يك عده ذرات ناشناخته و بسيار ريزتر از ذرات اتم كه نمىدانيم چيست، تركيب يافته است.
روح همان جسم اثيرى است. در جهان اثيرى خبرى از تغيير و تبديل نمىباشد.
عقل فوق اثيرى است و پس از مرگ تمام اعمال روح اثيرى به وسيله آن كنترل مىشود.
[اينكه گفته شده روح همان جسم اثيرى است، اشتباه محض است. روح به وسيله اسپرى در جهان خاكى حيات را ادامه مىدهد و روح خالق اسپرى است و روح مجرد است. عقل حاكم بر روح نبوده بلكه افزار روح است. اينكه ارتباط حتماً در تاريكى باشد، براى مبتديان است، زيرا در تاريكى كمتر تشتت فكرى دست مىدهد: چ].
در منظومه اتم در عين كوچكى مسافات بين الكترون يا پروتون آنها مانند فاصله ستارهها است كه به دور خورشيد مىچرخند.
بحث روحى حركت اجسام در بيهوشى مديوم و جلاء بصرى، مشاهده اشيائى كه با چشمان عادى ديده نمىشود و صداهاى غير عادى كه با گوش مسموع نمىشود، تله پاتى (القائات روحى)، تلقين كردن چيزى از طريق روح و يا زندهها به ديگرى، صداهايى كه از دهان مديوم خارج نمىشود، روح كه به وسيله مديوم سخن مىگويد خودش صداهاى خود را نمىشنود. مجموع جهان هستى از يك ماده كه داراى درجات مختلف و ارتعاشات مواد غليظ و رقيق است به وجود آمدهاست.
[دليل بر اثبات اين نظريه چيست و مادةالمواد عالم هستى اگر آن ماده است، چگونه مادهاى است و در چه زمان و مكان كه اقتضاى وجودى ماده است، پديد آمده است: چ].
آنچه كه در روى زمين احساس مىكنيم ارتعاشات بسيار محدود است كه آن را ماده فيزيكى مىناميم. ماده اثيرى به زمين ما احاطه دارد.
از نخستين مرحله انعقاد نطفه و جنين بودن آن، ذرات آن جسم اثيرى به دور هم جمع مىشوند و با ذرات فيزيكى كه حركتش كند است، جنين را مىپوشاند، هر دو جسم ما را تشكيل مىدهند.
جسم اثيرى همان جاذبهاى است كه مواد فيزيكى را و خود را با آن مىپوشاند.
[اين نظريه اشتباه است، نمىدانيم نويسنده انگليسى يا عربى يا ايرانى كدام يك اين سخنان را به زبان خامه جارى ساختهاند: چ].
عقل در جهان ارواح در ماده اثيرى بيشتر اثر مىكند. عالم اثيرى، عالم عقلى است.
[عقل مجرد است و خود عامل و معمول نيست بلكه چراغ راه روح مىباشد: چ].
مجموع جهان ارواح و عالم ما هشت عالم مىشود.
[جهان مادى در رديف عالم ارواح محسوب نمىشود: چ].
در جلسات احضار ارواح، ماده (اكتوپلاسم) كه از مديوم و حاضرين در جلسه به وسيله ارواح گرفته شده و ارواح مىتوانند با استفاده از آن ماده براى خود دست فيزيكى ساخته تا به نظر ما ديده شوند.
فضا مكان خالى نيست بلكه محتوى مادهاى است به نام اثير. عكاسى از ماوراء الطبيعه به وسيله عدسىهاى مفصل و قوى صورت مىگيرد كه در جلسات پريسپرى به كار برده مىشود.
در كتاب پديدههاى شگفتانگيز در هوا و زمين تأليف ولاديمير مزتسف ترجمه دكتر عبدالكريم قريب، در صفحه 154 نوشته است: در مغز آدم در حال خواب گاهى همه زندگى او مانند سينما دوباره مرور مىشود. مدتها انسان تصور مىكرد كه در خواب حتى با روح مردگان حرف مىزند و مسافرت انجام مىدهد.
در صفحه 155 نوشته است: روان چيزى جز محصول فعاليت مادى مغز ما نيست. وجدان و فكر ما، همه كار مغز است. هنگامى كه مغز خراب شود انسان از فعاليت باز مىماند و احساس از ميان مىرود و فعاليت فكرى پايان مىپذيرد.
[مغز ابزار فعاليت روح است. عقل راهنما و مشاور روح است. وقتى هر فردى به نيروى عقل در مراتب روحى ارتقا يافت جاذبه ارواح عاليه، رونده چالاكِ سلوك را به وادى عشق مىكشانَد، هم چنان كه سلولهاى مغز محل بروزات عقلى روح است، در اين مقام عشق تجلى مىكند. عشق مخالف عقل نبوده بلكه فوق عقل است و در ابتدا محل عشق همين قلب صنوبرى است و سپس به طور عملى بايد دريافت و نقل رسا به اداى حاق مطلب نيست: چ].
در صفحه 158 مىنويسد: خواب استراحت ياختههاى پى پوسته مغزى ما است.
در صفحه 161 نوشتهاند: دو نوع خواب وجود دارد: خواب كند و آهسته و خواب تند و بقيه جزو خواب كند است. شخص در خواب تند خواب را به ياد دارد.
در صفحه 179 گفته است: خوابهاى دراز مدت جزء بيمارى مغز است كه خواب مرگى ناميده مىشود.
در صفحه 181 نوشته شده: خواب گَردى نيز گونهاى بيمارى است.
در صفحه 189 گفته است: افرادى كه دستگاه پى آنها ضعيف و رنجور شده باشد به ويژه براى تلقين مساعدترند.
در صفحه 204 گويد: پيشواى جادوگران را در سيبرى شامان مىنامند.
در صفحه 205 چنين گويد: هيپنوز يا خواب مصنوعى واژه يونانى به معنى خواب و هيپنوتيزه به معنى آدم خوابيده است.
در صفحه 210 مىنويسد: مغز واقعاً كارها، عادتها و ويژگىهاى وضع همه دورههاى پيشين زندگى را ثبت مىكند.
در صفحه 212 گويد: تاريخ اشباح نيز مانند خود جهان كهنه و قديمى است.
و نيز در صفحه 212 گويد: آشفته انديشى در نتيجه تلقين به خود به وجود مىآيد.
در صفحه 215 نوشته است: در مغز شخص خواب رفته به طور غير ارادى و بدون دخالت ضميرش ناگهان تصويرهايى كه سابقاً بر روى ياختههاى مغزش اثر گذاشته بودند، پديدار مىگردند.
در صفحه 217 مىنويسد: اغلب توهمها بر اثر تلقين و تلقين به خود ايجاد مىشوند كه شيطان و جن مىتوانستند خود را نشان دهند.
در صفحه 218 مىنويسد: شخصى ناگهان از خواب بيدار مىشود ولى عمل رؤيا هم چنان ادامه دارد و در اطاق خود آشكارا تصويرى را كه در خواب ديده، باز مىبيند.
كسى را مىخواهند در يك آينه نشان دهند، او را در مكانى تاريك جلوى يك شبح و يك آينه مىنشانند، اين شخص بايد نخست چشمان خود را از آينه برگرداند و فكر خود را براى آنچه مايل است ببيند، آماده و مهيا سازد و به طور ثابت به آينه بنگرد، كم كم ضمير خود را گم كرده و به حالتى شبيه خواب فرو مىرود. روان، فعاليت ضمير باطنى ما نيست. مغز ما در ضمير باطنى مانند صندوقچهاى مىباشد.
[مترجم محترم اين كتاب دوست پر مهر و فاضل ارجمند استاد عبدالكريم قريب رئيس سابق دانشكده اراك مىباشند. ايشان مردى شايسته و متواضع و در حدى هستند كه حق بر آن است كه ديگر نويسندگان اين سرزمين پاك به ايشان تأسى جويند: چ].
[در مورد آينه كه در سطور بالا ذكر شد عرضه مىدارد اين ناچيز در كتاب سيرى در تصوف چاپ ثانى در فصلى در باب (پرده از روى رازها برداشته مىشود) مقدارى از حقه بازى و كلاشىها را كه بعضى افراد، تحت عنوان اينكه صوفى مىباشند به اخاذى و فريب ساده لوحان مىپردازند، فاش ساختهام.
اما در مورد آينه در كتاب هزار و يك شب نيز نقل شده و اين عمل به سه صورت در ايران انجام مىگيرد:
1 – پشت ناخنهاى شست دستها كه در (سيرى در تصوف) شرح دادهام.
2 – ظرفى پر آب كرده به عمق آب مىنگرند.
3 – آينه كه باز مانند ظرف آب به يك نحوه مىباشد.
و عده قليلى از روى همين عملكرد، معمول را وادار كرده به ديوار بنگرد. عاملِ عمل از جهتى مانند عاملين جلسه ارتباط با ارواح اقدام كرده با اين تفاوت كه در جلسه روحى با ارواح به زعم خود تماس برقرار كرده، اما آب و آينه و شست دست و ديوار در مورد افراد زنده است و بيشتر براى كشف اموال مسروقه و شناسائى سارق يا دريافت نيت عاشق و معشوق انجام مىگيرد.
يا طفل خردسالى را نشانده به او تلقين مىكنند و براى جلب قلوب متقاضى، لبها را حركت داده كه وانمود كنند ادعيه مىخوانند، لذا طفل تحت تأثير عامل قرار گرفته و هر چه خواست عامل است بر زبان جارى مىسازد: چ].
تكثر عوالم مسكونى اثر كاميل فلاماريون ترجمه اعلم الدوله كه منضم به دو كتاب كليد سعادت و كتاب نُه حكايت است، در صفحه 178 مىنويسد: عوالم روحى خارج از اين عالم جسمانى و بيرون از اين دنياى لايتناهى نمىباشد بلكه عوالم روحى در تمام قطعات همين فضاى بى پايان گسترده شده و در همين عالمى كه ما بعضى از قطعات آن را مىبينيم واقع شده و به قدرى لطيف است كه موجودات آنها عموماً با چشم متعارفى ديده نمىشوند.
در هنگام مردن، اسپرى يعنى روح با بدن لطيف خود از جسد پوستى و گوشتى و استخوانى جدا گرديده به عالم روحى مىرود و از قيد تن كه مانند زنجير به او بسته شده آزاد مىگردد.
فلاماريون گويد در تمامى جهان دو قوه در عنصر است يكى قوه و ديگرى ماده مىباشد.
كُره آفتاب به تمامه داراى يك درجه حرارت بسيار شديدى است. هر جسمى كه سختتر از آن نباشد به حالت ميعان در آن وجود دارد. دو اصل عمده حيات يكى نور و آن ديگر حيات است. آفتاب 1280000 دفعه بزرگتر از زمين و 324000 دفعه سنگينتر از زمين است. آفتاب از تمامى اقمار و سيارات 700 مرتبه سنگينتر مىباشد و آفتاب در 25 روز دور خود مىچرخد.
عطارد به آفتاب نزديكتر بوده و فاصله آن با آفتاب 14300009 فرسخ است. سال زهره 224 روز و كسرى است و فاصله آن با آفتاب 26750009 فرسخ است. شبانه روز آن 23 ساعت و 27 دقيقه است و 719 مرتبه از زمين بزرگتر مىباشد. زهره نيز مانند عطارد پوشيده از ابر است.
فاصله مريخ با آفتاب 56350000 فرسخ است. فاصله مشترى تا آفتاب 192000000 ميليون فرسخ است. اورانوس 730 ميليون فرسخ با آفتاب فاصله دارد و 69 برابر زمين است. فاصله نپتون با آفتاب 1100000000 ميليون فرسخ است و مدار بيضى آن هفت ميليارد فرسخ است.
سبب عمده تغيير درجه حرارت در آنها به واسطه تفاوت بُعد و قُرب آنها با خورشيد است و كُره هوا اسباب انتشار نور شده است.
قطر كُره آفتاب 340000 فرسخ است و مساحت سطح آن 385123000000 فرسخ مربع است.
[ذكر علم هيئت و بزرگى و عظمت كهكشانها، هر فرد ذى شعورى را وا مىدارد كه به وحدانيت حق آشنا گشته و دريابد كه خداى بزرگ بيش از حدى است كه در ضمير خود تصور مىكرد و از خودخواهى و اظهار انانيت اجتناب خواهد نمود و به زبان حال اين نغمه مىسرايد: ندانم چهاى هر چه هستى تويى: چ].
[علماى معرفة الروح گويند بعد از مرگ، ذهن باقى مانده و روشنتر مىگردد. هر شخصى قبل از عود به دنياى خاكى با مصلحت و صوابديدِ ارواحِ حامى و قبول كردنِ خود كه در كجا و چه خانوادهاى تولد يابد، به دنياى خاكى مىآيد و هماره از طرف ارواح حامى كه به افكار وى القاء مىكنند به راه راست كشانده مىشود. و هنگامى كه هنوز در دنيا تولد نيافته قوهاى بالقوه در باطن وى موجود بوده كه به تدريج رشد مىكند و آن قوه به فعليت در مىآيد. قوه و ماده ذى شعور بوده و نور و حيات ذرات اتمى هستند و تمامى اتمها داراى شعور مىباشند: چ].
ترجمه كتاب كليد سعادت به وسيله اعلم الدوله و اعتصام الدوله انجام گرفت.
در صفحه 11 نوشتهاند: ارواحى كه با عالم جسمانى مراوده داشته، ذهنيات آنها به هيچ وجه با ذهنياتى كه قبل از مردن داشتهاند تغيير نكرده و در همان حدود باقى ماندهاند.
در صفحه 17 ذكر نمودهاند: قبل از تولد، روح بچه نوزاد، زندگانى خود را در عالم جسمانى به طيب خاطر انتخاب كرده است و در اعمال شخصى خود كاملاً مختار و بلامانع است.
[انسان مختار كامل نبوده و به عقيده پيروان تناسخ، در عود خود، به تناسب اعمال دوران قبلى سرنوشتش تعيين شده و باز در اراده و انجام كارى مطلق العنان نخواهد بود: چ].
كتاب (كليد سعادت) به انضمام كتاب نه حكايت ترجمه دوست محمد خان معيرى (اعتصام الدوله) در يك مجلد است.
و كتاب حل معماى حيات از لئون دنيس با ترجمه ميرزا محمود خان وحيد سعد است كه اعلم الدوله در تراجم اين گونه كتب كه پيروان انجمن روحى بودهاند يارى داده است.
در كتاب حل معماى حيات لئون دنيس نوشته است: عنصرى كه بدن را با روح اتصال داده و اوامر انديشه را به اعضاء بدن مىرساند، پريسپرى است كه از ماده بسيار لطيفى تشكيل شده است. وى اضافه مىكند كه زندگانىهاى عديده او حد و حصر نداشته، موقتاً به ماده جسمانى تعلق گرفته و در هر دوره از زندگانى جسمانى، بدن عاريتى او بوده و روح به توسط او تصفيه شده و به ترقى روحى خود ادامه مىدهد.
اكتوپلاسم قالب مثالى زمان حيات وجود دارد، هر چه روح تواناتر شود به همان اندازه اكتوپلاسم به بدن نزديكتر شده و احاطه آن به بدن عنصرى بيشتر از پيش است.
روح در سر هاله همان اكتوپلاسم است.
شعور همان (انتى ليژانس) مىباشد. بعد از مرگ اسپرى (روح) پريسپرى شده است. جسم اكتوپلاسم و شعور در عالم جسمانى است.
(انكرناسيون) عود ارواح است كه در علم معرفت الروح اساس و پايه مطلب است. جسم اثيرى به جاى جسم فيزيكى مىباشد. احتمال دارد در كواكب و ستارگان ارواحى باشند و اتمهاى هر ستاره داراى شعور مىباشد.
عامل موقتاً فورى و انى از مقدارى از اكتوپلاسم خود و بدن مديوم و از ابدان حاضرين در جلسه استفاده مىكند. شبها چون سكوت است براى تمركز افراد حاضرينِ در جلسه ارتباط مفيد مىباشد اما لزومى ندارد كه ارتباط در شب انجام گيرد زيرا براى ارتباط شب و روز مفهومى ندارد.
بُعد چهارم نه در داخل عالم است نه در خارج آن، بُعد چهارم در همه جا موجود مىباشد. در رؤيا زمان و مكان وجود ندارد.
پرسشها در جلسه ارتباط مىبايست درست بوده و رنجش و تأثر ارواح فراهم نشود.
در كتاب عود ارواح كه ظاهراً ترجمه رفيع الملك بوده اما در باطن امر به وسيله اعلم الدوله ترجمه شده است آمده: اظهارات روح در ضمير باطنش بوده كه توان به دست آورد. مدت ده هزار سال گذشته نيز در ضمير باطن نگهدارى شده است. عامل و مديومهاى ناآزموده گفتارشان سنديت ندارد. گفتار عامل و مديوم ناآزموده اثرات كره ارض است، هر چه در عالم رؤيا يا در حالت بيدارى مشاهده كرده است، و وقتى به ثبوت رسيد قابل قبول است.
بورنيكل مكالمات جلسات ارتباط با ارواح را پس از بررسى كامل براى (گابريل دلان) ارسال داشت و او در مجله معرفت الروحى به طبع رسانيد. روشن بينى و هيپنوتيزم از كره زمين و از مديوم به دست آمده نه اينكه خارج از بُعد سوم است. روشن بينى و هيپنوتيزم بايستى از بعد چهارم باشد تا بتوان به آن اعتماد نمود. شركت كننده در جلسه ارتباط مىبايست هشيار، دور انديش باشد و زود مطلبى را درك كند، معتقد به علم روح باشد و نفرت و بغض نسبت به ديگر شركت كنندهها نداشته باشد و حضار با يكديگر هم آهنگ باشند.
علماى اين علم و فن در غرب و آمريكا، در آثار خود حكايات بسيار مبنى بر اينكه روحِ طفل يا جوانى در خواب مغناطيسى بيان مىكند كه در عود قبلى در كجا و به چه نام زيسته و چه وقت و چگونه در گذشته است و در كجا و چه وقت مدفون شده است آوردهاند، كه اعضاى جلسه ارتباط، بدان شهر يا دهى كه محل سكونتِ قبلىِ آن روح بوده مسافرت كرده يا با شهردارى و اداره آمارِ محل، مكاتبه نموده و صحت اظهارات را بررسى كرده و پس از ثبوت امر، به چاپ رسانده تا بدين وسيله اثبات معرفت الروح به دست آيد.
در كتاب نيروهاى مرموز در اهرام مصر تأليف بيل شول ادپتپست ترجمه بشير بختى در صفحه 6 نوشته است: در درون اجسام هرمى شكل، گوشت و انواع غذاها براى مدت طولانى بدون فساد باقى مىمانند و تيغهاى كُندِ صورت تراشى تيزتر مىشوند. (پى راميد به زبان فرانسه يعنى هرم).
در صفحه 39 نوشته است: دنيا يكپارچه روح است و ماده صورت متراكم آن است با آنكه سراسر ماده است روح چهره رقيق شده ماده است.
[استاد بزرگوارم (كيوان قزوينى) فرمايد ماده حد نازله روح است. اين ناچيز گويد ماده همان روح است كه در حد نازله خود تجسد يافته و به شكل ماده جلوه گر شده و افراد را به اشتباه انداخته كه ماده و روح را در مقابل هم نهاده و دو چيز تصور كردهاند: چ] .
در صفحه 42 گويد :طبيعت كيهانى، اين انرژى ناشناخته همه موجودات زنده و از جمله گياهان را دربر مىگيرد.
دنيا يعنى كُرات لايتناهى جزء بُعد چهارم است و ابعاد سه بُعدى را محاط است. ما بُعد چهارم را مشاهده نمىكنيم اما افرادِ بُعد چهارمى هر وقت اراده كنند ما را خواهند ديد. شعور كل حاكم بر بُعد چهارم مىباشد و همه جا بوده و جدا جدا نمىباشد.
اصطلاح دوقلو و همزاد غلط است. قالب مثالى را به زبان فرانسه اكتوپلاسم گويند و بعد از مرگ اكتوپلاسم را پريسپرى نامند. در بُعد چهارم، پريسپرى غشاء فشرده شده روح است كه روح اصلى را دربر گرفته و عامل به عمل است. شعور پريسپرى از شعور اكتوپلاسم روشنتر و دراكهاش قوىتر است.
[اتمها زنده بوده و داراى شعورند و در محور خاصى در حركتند: چ].
اسپری تیسم
نورالدین چهاردهی
[1] . تروبل = پريشانى.