Info@razdar.com
شماره مقاله: 118
تا كنون عرفا و صوفیه براى درك مفاهیم سخنان خود رساله یا كتابى تدوین كرده اند كه این شروح با هم مغایر بوده و بطور كلى نتوان بدان كلیت داد مانند شاه نعمةالله رساله اى در این باب نوشته كه در هند چاپ گردید و صفى على شاه بحرالحقایق را نوشت و در تفسیر قرآن نیز اصطلاحاتى وضع كرده كه براى فهم آثارش مفید است .
بعنوان مثال حافظ در غزلهاى خود بسیار ساقى بكار برده است در یك غزل ساقى استاد طریقت و در غزل دیگر معشوق مجازى و در یك غزل ساقى كسى است كه مى میدهد.
یا در مثنوى در ابتداى كتاب از نى انسان كامل مراد است و نى هفت بند یعنى هفت مرحله طریقت را طى كرده یا صد میدان یا پنج حضرت هر یك مفهوم علیحده دارد.
براى اولین بار این ناچیز كلمات و جملاتى كه تغییرناپذیر است بیان كرده و اكنون در چاپ ثانى بر آن مىافزاید چراغ الله – یعنى پول بدرویش دهند.
هم قدم – دو نفر كه در یك زمان نزد استاد به تصوف داخل شوند دست ارادت داد – نزد استاد به درویشى پذیرفته گردید .
ذكر نفى و اثبات – ذكر تهلیلى – ذكر رفت و روب – ذكر حمایلى – ذكر اره كلمه لااله الاالله میباشد.
ذكر ذات – كلمه الله است .
نشست – 84 قسم است یعنى یكى از این 84 قسم را انجام داده و بذكر قلبى بپردازد.
كرسى نامه – سلسله نسب طریقتى قطب .
قطاركش – سر سلسله را گویند.
ذكر دو ضرب تا شش ضرب – یعنى ذكر قلبى را دو بار یا سه بار یا شش بار انجام داده بعد نفس را بیرون دهد.
1- قطب سر سلسله را گویند.
2- استاد طریقت – شیخ یا قطب سلسله را نامند.
3- اشراق شد – تجلیات غیبى بر دل مرید تجلى كند.
4- اغسال خمسه – طالب تصوف براهنمائى پیر دلیل بحمام رفته پنج غسل بشرح زیر غسل توبه – اسلام – جمعه – زیارت و حاجت را بجا آورد.
5- آداب تشرف – قوانینى كه مبتدى جهت ورود بفرقه تصوف با راهنمائى و نظارت پیر دلیل انجام دهد.
6- اسم طریقت نام درویشى كه بمشایخ عطا میگردد و در سلسله طاووسیه (گنابادیها) بفردى كه حق نماز دارد لقب درویشى نیز داده میشود مانند منور على و بمشایخ بزرگ كه دیگجوش دادهاند و اقطاب كلمه شاه افزوده میگردد مثل منصورعلیشاه كه لقب طریقتى كیوان قزوینى بود.
7- اگر پرسند از كدام دوده یا سلسله هستى پاسخ دهد از سلسله صفى علیشاه یا گوید نعمة اللهى صفى علیشاهى هستم .
8- اگر گویند فلان باتحاد معتقد است مراد آنست كه روح یكى از بزرگان سلف صوفیه داخل جسد یك صوفى گردیده و این دو روح توأماً در جسد عامل میباشند.
9- برادر طریق – كسى كه با صوفى دیگر پیرو یك سلسله باشند.
10- تشرف بفقر پیدا كرده است – یعنى فلانى اعمال ورود بدرویشى را انجام داده است .
11- تجدید نمود – اگر قطب سلسله فوت كرد كلیه مریدان وى حتى مشایخ مجاز از طرف وى بایستى نزد جانشین وى مجدداً تشریفات ورود بفقر را بجا آورند و در بعضى فرق این عمل سادهتر انجام میگیرد و این عمل را بیعت ثانونى نیز گویند.
12- تصوف – اعمال و قوانین و مراسم خاصه كه متضمن ذكر و فكر نیز باشد و باطن شریعت نیز نامند.
13- پنج وصله فقر – هنگام ورود به تصوف غیر از اغسال خمسه پنج وصله كه عبارت از پارچه – نبات – سكه – انگشتر – جوز را نیز فراهم ساخته و بشیخ طریقت كه از وى دستگیرى میكند تسلیم كند.
14- پیر طریقت – شیخ كه طالب تصوف را بمریدى میپذیرد.
15- پدر – قطب و شیخ طریقت .
16- پیر دلیل – كسى كه بدستور شیخ یا قطب مبتدى را براى ورود بفقر راهنمائى كند و بر صوفیان عادى برترى و مزیت دارد.
17- پیر صحبت – مرشدى كه مسائل عرفانى یا مشكلات مسائل فقرى را براى صوفیه بیان كند.
18- پیر ارشادت كیست – یعنى كدام شیخ ترا بمریدى پذیرفت .
19- پیر عشق – مرشدى كه اسرار غامضه تصوف را حل كند و مرید را در حال جذبه معین باشد مانند مشتاق علیشاه (در جوانى تارزن كریمخان زند بود) پیر عشق مظفرعلیشاه كرمانى بود.
20- حق استخاره دارد – در تصوف كلیه اعمال شرعى و طریقتى باید با اجازه شیخ طریقت انجام گیرد اولین مرتبه ترقى در تصوف حق استخاره است كه مجاز است براى خود و دیگران استخاره كند.
21- حق نماز دارد – بكسى كه حق نماز دارد مجاز است امام جماعت صوفیه گردد و بطالبین فقر ذكر یونسیه داده تا آماده ورود بفقر گردد و بعد از حق نماز بمقام ارشاد نائل آید.
22- جمالى – اغذیه حیوانى است .
23- جلالى- آنچه از حیوانات بدست آید مانند شیر – پنیر – ماست .
24- حق دیگجوش دارد – در سلاسل خاكسار و اهل حق مبتدى باید بدستور مرشد دیگجوش دهد اما در بعضى سلاسل از مراشدى كه همپایه قطب میباشند دیگجوش گرفته میشود و قطب بر چنین شیخى معنا هیچگونه برترى و مزیتى ندارد جز آنكه امور آن سلسله تحت نظر مستقیم قطب است .
25- جذبه – سالك در اثر سلوك و انجام ذكر و فكر از حال عادى خارج گشته و جذبه حق او را از عوالم مادى خارج مىسازد.
26- خانقاه – محل اجتماع صوفیه براى برگزارى مراسم و آداب طریقت .
27- دست ارادت داد – یعنى در زمره مریدان یكى از مشایخ گردید و این عمل را دستگیرى نیز مىنامند سر سپرده نیز گویند .
28- درویش – صوفى
29- ذكر جلى – ذكرى كه بزبان گفته شود.
30 ذكر قلبى – ذكر قلبى یكى از اسماءالله را با قلم خیال بر صفحه دل ترسیم كند.
31- ذكر و فكر دارد – یعنى فلان صوفى ذكر قلبى دارد و در هنگام اجراى ذكر قلبى صورت مرشد را در نظر مجسم كند كه این عمل ثانوى را فكر نامند.
32- ذكر خفى – همان ذكر قلبى است .
33- ذكر انفسى – حد فاصل ذكر جلى و قلبى است و اغلب بجاى قلب یكى از اسماء الله را در ناى گلو با صداى خفیف كه بر زبان ادا میگردد انجام دهد.
34- سیلى طریقت خورد – اگر درویشى دلسرد گردد و پیشآمد ناگوارى براى او رخ دهد گویند از باطن پیر سیلى طریقت خورده است.
35- سلسله – شعبهاى از طریقت را نامند مانند كوثرعلیشاهى.
36- سر سپرد – وارد تصوف گردید.
37- سر بكى دادهاى – مرید چه شخصى هستى .
38- سبیلش مهر است پشت لب را نچیند و شارب بگذارد كه براى خاكسار و اهل حق از واجباتست و براى صوفیه مستحب و براى شیخ و قطب واجب و ضرورى است .
39- سالك مجذوب – صوفى كه در حین سلوك جذبه حق در رسد و سالك مجذوب حق ارشاد دارد نه مجذوب سالك .
40- سر سلسله – قطب را گویند.
41- سلام درویشى – اغلب یا على است .
42- شریعت – احكام شرعى را شریعت گویند.
43- شیخ سیار – مرشدى كه بدستور قطب براى دستگیرى (ورود مبتدیان را به تصوف دستگیرى گویند) طالبان درویشى به نقاط مختلف مسافرت كنند و در یك مكان بیش از شش ماه اقامت نكند.
44- عرفان – علم تصوف .
45- عشریه داد – یك دهم از عایدات ماهانه خود را به نماینده قطب یا خود قطب بپردازد.
46- صفا نمودن – دست درویشى دادن .
47- صوفى – كسى كه وارد مسلك تصوف شده باشد.
48- صد و بیست و یك – این عدد و گاهى صد و ده را بعنوان تبرك بالاى نامه نویسند و پشت پاكت عدد 2468 را كه بدوح نامند بكتابت آورند و گویند نامه سریع و دست نخورده بمقصد میرسد.
49- طریقت – راه و رسم تصوف.
50- طالب – كسى كه خواستار ورود بفقر گردد.
51- ظهور تجلى – نورى از انوار غیبى بر دل سالك تابد.
52- فتح باب – صورت مرشد بر دل مرید تجلى كند و جالس بر دل گردد.
53- فطریه داد یعنى فطریه خود و تحت تكفل خود را به نماینده قطب یا خود قطب بپردازد. و غیر از فطریه و عشریه نذر اگر دارد میتواند بشیخ بپردازد اما فطریه و عشریه حق خود قطب سلسله است .
54- فقر – تصوف
55- فقیر – صوفى
56- فرزند كیستى – مرید كدام شیخ طریقت یا مرید كدامین قطب هستى .
57- قطب – سر سلسله و رئیس مشایخ .
58- قطب الااقطاب – وجود خارجى ندارد و بعنوان احترام همان قطب را بدین عنوان خطاب كنند یا بتعبیر دیگر تو قطبى و بر اقطاب دیگر سلاسل برتر و والاترى .
59- كسوت – در سلاسل خاكسار مقام سوم درویشى را كسوت نامند اما معنى آن آنست كه پیراهن بلند سفید در بر كنند یا بطور اعم پالتوئى از پشم سفید یا سیاه در تمام فصول سال در بر كنند كه گویند فلان صوفى در تمامى ایام در كسوت بسر میبرد و در ایام سلف مرادى كه جبه یا پیراهن خود را از تن خارج ساخته و بمرید میپوشانید نشانه اجازه ارشاد آن صوفى بود و گاهى بمعنى جانشین تلقى میگردید كه اینگونه آداب دیگر معمول نیست.
60- مرید – فردى كه بشاگردى تصوفى یك پیر طریقت در آید.
61- مجذوب سالك – سالكى كه در بدایت طریقت وى حال جذبه او را در ریابد و پس از افاقه از جذبه بسلوك پردازد و اگر بعد از جذبه سلوك نكند مجذوب سالك نباشد و درویشى كه سلوك نكند گویند فلانى تارك است.
62- مجلس نیاز – قطب و گاهى بعضى از مشایخ مجاز به بر پا داشتن مجلس نیاز است كه مراد بعضى از مریدان را دعوت كند بحمام رفته كمربندى بر كمر بسته سر برهنه نباشد و دستمالى با نبات همراه برد و وظایف پیردلیل بسیار صعب و كمتر شیخى بدرستى بقوانین این مجلس آگاه است .
63- مراقبه – سر بر زانوى فكرت نهادن و سر بجیب تفكر فرو بردن و بذكر خفى پرداختن است .
64- ناظم جلسه – در سلاسل ذهبیه ناظم مادون پیر طریقت و در سلسله طاووسیه هم پایه ناظم كسى است كه حق نماز دارد و در خاكسار در مقام كسوت مىباشد .
65- ولایت نامه – فرمانى كه قطب سلسله براى جانشین خود نویسد و ویرا بعد از خود به قطبیت منصوب كند.
66- وارد – آنچه از عالم غیب بر دل صوفى نزول كند.
67- واردات غیبى – مطالبى از عوالم غیبى بر سالك منكشف گردد و او را به حقایقى آگهى بخشند .
68- وصله درویشى – كشكول و تبر زین و پوست و تسبیح هزار دانه را گویند.
69- فرمان ولایت نامه – نامهاى كه قطب كسى را بجانشینى خود منصوب كند یا فردى را به مقام ارشاد برگزیند.
70- قوال – فردى كه داستان سرائى كند.
71- اختیار یا بابا یا خواجه – به مراشد سلسله عجم از سلسله خاكسار اطلاق میگردد.
72- نیازداد – وجهى به پیر طریقت دهد.
73- روزه سكوت – بدستور استاد براى مدت معینى سخن نگوید.
74- حبس نفس – در هنگام ذكر قلبى نفس را حبس كند.
75- جم خانه – خانقاه على اللهى است .
76- تكیه -لنگر – زاویه – مصطبه – خانقاه خاكسار است.
77- خرقه تهى كرد – یعنى فوت كرد .
78- ذكر سرالسر- كلمه العلى است .
79- قطب الااقطاب – قطبى است كه بر اقطاب سلف برترى دارد.
80- شیخ المشایخ – معاون قطب كه بر مشایخ دیگر برترى دارد.
81- صورت فكریه – صورت مرشد را در قلب خود مشاهده كند.
82- مشاهده – انوار غیبى را با چشم ظاهر به بیند.
83- مكاشفه – انوار غیبى را با چشم قلب به بیند.
84- زاویه – مدرسه – رباط – خانقاه – از خانگاه پهلوى از ایام مانویان سابقه دارد و خانقاه را عبرة للناظرین گویند و در نزدیكى قبرستان مىساختند و خانقاه داراى مطبخ و حمام و جماعت خانه براى ذكر و متوضا و محل وضو بود و داراى سقا و فراش و خادم و موذن بود و داراى دو قسم درویش بودند درویشان مقیم كه همیشه در خانقاه سكونت داشته و مریدان مسافر كه در یك مقام توقف نداشتند.
85- ولیعهد – جانشین قطب را گویند .
86- ربوده شد – دل به پیر طریقت داد.
87- منجذب شد – مجذوب پیر ارشاد شد.
88- دل سپرد و یا گوید دل به یار داد و یا گفته شود دل در گرو طره یار داد – مرید مرشد شد و مجذوب او شد.
89- توحید خانه – اطاق مستدیر شكل كه مكان اجتماع مریدان و محل ذكر و جاى جلسات صوفیان مىباشد.
90- مثال نازل – قبل از تعلق جان به بدن است .
91- مثال صاعد- پس از مرگ مرید است كه حكما مبادى عالیه و علل مجرده و اشباح نوریه نامند.
92- مغ – پیر ارشاد
39- مغبچه – فرزند طریقت است كه مرشد را پدر نامند .
94- میكده – خانقاه .
95- مى- مریدى كه بعالم غیب راه یابد.
96- پیر مغان – قطب
97- زنار – آداب طریقت
98- حضرت آقا – مراد قطب است .
پطروشفسكى در كتاب اسلام و ایران متعرض شده كه صوفیان نزد پیر خود مانند مسیحیان اعتراف به گناه كنند این سخن ناوارد است .
99- شراب – حب ولایت است.
100- عشق و تجلى زنبیلى و كافورى – ظهور انوار غیبى كه بمرید وارد شود و شراب زنجبیلى مقام عین الیقین و ظهور در حق الیقین مىباشد.
101- فتح باب شد – مرید به عالم غیب راه یافته است .
پوست تخت – جاى اجلاس مرشد و قطب است .
102- سبیل او مهر است – هر على اللهى و مشایخ و قطب باید تمامى پشت لب سبلت گذاشته و شارب را نزند و براى دیگر صوفیه مستحب است نه واجب. على اللهى مجاز نیست سبیل نگذارد.
103- داراى پوست تخت است – یعنى در مقام ارشاد است .
105- روزه وصال – مدت معینى روزه گیرد و افطار نكند مانند مانویان .
کتاب سیری در تصوف
اثر نورالدین چهاردهی