Info@razdar.com
مقاله شماره 99
فرق خاكسار موجوده ایران دو تن از بزرگان صوفیه هند را به اسامى شیخ فرید شكرگنج و لعل شهباز قلندر را پیرو مشرب خاكسار دانسته و هر دو تن را در سلسله نسب مشایخ خود معرفى مى كنند در صورتى كه این دو اعمال و گفتار و عقایدشان هیچ گونه مشابهتى با مسلك خاكسار ندارند لذا ابتداء بشرح حال شیخ فرید شكر گنج به اختصار مى پردازد چون گرو (مرشد) نانك در كتاب خود قسمتى از بیانات شكرگنج و كبیر را نقل كرده است لذا مذهب سیك كه در ایران بخصوص در تهران پیروانى دارد و مسجد و مدرسهاى دارند رساله اى درباره شكرگنج تدوین و منتشر ساخته اند كه تلخیص مقال در این جا ذكر مى شود بابافرید فرزند جمال الدین كه خواهر زاده سلطان محمود غزنوى بود در سنه 580 ه.ق در ده كهنوال از ناحیه ملتان پا بعرصه وجود نهاد پس از كسب علوم اسلامى از ملتان به قندهار سفر كرد و سپس به بغداد عزیمت نمود و در آن مكان شیخ شهاب الدین سهروردى و عطار و سعدى و حموى و زكریا ملتانى را ملاقات كرد و بعد به دهلى مراجعت نمود و دست ارادت به خواجه قطب الدین بختیار كاكى داد و در سنه 634 ه.ق درگذشت و شكر گنج بجاى وى نشست فرید روزه سه روزه گرفت.
فرید با دختر سلطان غیاث الدین بلبن شاه دهلى ازدواج كرد و داراى شش نفر اولاد ذكور و دو دختر است و خواجه نظام الدین اولیا دامادش بود و پسر بزرگ فرید بدرالدین سلیمان بجاى پدر بر مسند ارشاد جالس گردید فرید به زبان پنجابى شعر مى سرود .
بعضى گویند در سنه 660 و برخى 664 و عدهاى تاریخ فوت فرید را 690 هـ .ق مى دانند.
طرز سلوك فرید و نحوه ارشاد او هیچ گونه مشابهتى با نحوه مشى خاكسار ندارد.
و خاكسار در هند مغایرت كامل با درویشان ایران دارند در ایران درویش خاكسار در هنگامى كه مى بایست بمقام ارشاد نائل گردد مى باید در سلسله اهل حق مشرف شوند اما در هند گرد این كار نمىگردند و عده اى خاص از خاكسارى ها به على اللهیان ملحق مى شوند سلوك را پیشه مى سازند اما در هند خاكسارى ها تقلید یوگى ها را در مى آورند.
در ایران خاكسار در قید و بند گفتار و اصطلاحات خاص بوده و مقید به ابزار درویشى كشكول و تسبیح و تبرزین مىباشند و ذكر خفى و ریاضت ندارند و از علم بى بهره و از عرفان آگهى ندارند و سیاست سلاطین صفویه از آنان بهره جستهاند.
لعل شهباز قلندر
در سند از طرف دولت (كمیته یادبود شهباز) از تاریخ 16 تا 20 شعبان همه ساله جشن قلندر بر پا مى دارند .
لعل شهباز از اهل مروندى بود از توابع تبریز بود كه در مروند متولد شد كه بعضى این مكان را از حومه هرات مىدانند اسم قلندر سید عثمان فرزند سید ابراهیم كبیرالدین بود و نسب قلندر به سادات فاطمى مى رسید و القاب قلندر و شمس الدین و لعل شهباز داشت و سیف اللسان و مهدى نیز از القاب او بود در سنه 538 ه.ق متولد گردید در جوانى مرید شیخ جمال مجرد شد شیخ جمال را نیز خاكسارى هاى ایران در زمره بزرگان خود محسوب مى دارند قلندر به زبان فارسى و عربى واقف بود و به ایران و عراق و سوریه و عربستان سفر كرد.
مدتى در ملتان سكونت گزید و در سنه 645 هـ .ق كه سنش یكصد و یازده سال بود بشهر سیهون كه مركز سند بود رسید و در بیست و یكم شعبان 647 ه.ق درگذشت.
قلندر در معیت زكریاى ملتانى و شكر گنج و سید جلال بخارى به اربعین مى نشست .
قلندر به وحدت وجود سخت معتقد بود.
زكریاى ملتانى به لعل شهباز لقب قلندر و لعل شهباز بداد به علم عرفان و تصوف وقوف كامل داشت .
قلندر در اشعار خود عثمان مروندى و گاهى شهباز و زمانى قلندر تخلص مىكرد به تركى نیز اشعارى دارد.
آرامگاه او كه طواف صاحب دلان است در شهر سیهون قرار گرفته است و این ناچیز عكسى از بارگاه مزار او در كتاب خانه خود دارد اینك اشعارى از این سالك مجذوب نقل مى گردد درباره خود فرموده است .
من عثمان مروندى كه یار خواجه منصورم
من آن درم كه بحر جلال الله بود هستیم
به كوه طور با موسى كلیم الله بود هستیم
و باز سروده است :
عاشقان را در دو عالم جز خدا محبوب نیست
پیش مجنون هیچ كس جز نقش لیلى كى بود
و درباره شریعت و طریقت فرموده است :
شریعت كشتى باشد طریقت بادبان او
حقیقت لنگرى باشد كه راه فقر دشوار است
درباب عشق چنین سروده است :
كمند عشق در گردن صدا مسرور و خوش آید
خم و خمار و خمر آن هم از آن مخمور خوش آید
و در وادى جذبه و عشق الهى فرمودهاند:
شدم بدنام در عشقش بیا اى یار من اكنون
نمىترسم ز رسوائى سر بازار مىرقصم
در مورد سماع درویشى گفته است :
ز عشق دوست هر ساعت درون نار مى رقصم
گهى در خاك مى غلطم گهى بر خار مى رقصم
درباره مكان لامكان بیان داشته اند:
من مرغ لامكانم جز لامكان ندانم
بر تخت قدسیانم مست الست هستم
و در موضوع این كه سالك مهر بر لب نهاده سكوت پیشه كند اشارتى كردند:
گر خدا را دوست دارى خامشى باید گزید
با هزاران سوز و سازى خامشى باید گزید
در حالات زاهد و سالك چنین نظر داده اند :
زاهد ز مى گریزد عابد ز مى ستیزد
سر مست مى پرستم مست الست هستم
در كلمه مستى اسرار حق سروده اند:
مست بلند باید عشاق مست مى را
مرد خسیس همت در عاشقان نگنجد
رسیدم به دریائى كه موجش آدمى خوار است
نه كشتى اندر آن نه ملاحى عجب كار است
مراد قلندر درویشى را گویند كه اعمالى را انجام دهد كه نظر اشخاص به آنان جلب نشود و حتى تظاهر به خلاف كنند نه آنكه گرد مناهى گردند این نحوه رفتار را ملامتى مسلك نامند و بطور كلى قلندر فردى است كه قید نام و نشان نباشد و در جمع مریدان نكوشد تا به آسودگى خاطر به دل پردازد و غیر از حق و حقیقت قبله اى انتخاب نكند .
مرید مراد را قبله خود شناسد و مراد از پراكندگى مریدان بهراس اندر افتد كه در معنى جمع مریدان قبله واقعى شیخ طریقت است .
تو خواه از سخنم پند گیر یا ملال
کتاب سیری درتصوف
اثر نورالدین چهاردهی