Info@razdar.com
مقاله شماره81
حاج زین العابدین شیروانى مستعلیشاه جانشین مجذوبعلیشاه در 1253 ھ. وفات یافت و پس از او میرزا كوچك حاج زین العابدین رحمت علیشاه جانشین شد و در 1278 ھ. ق وفات یافت و پس از او حاج آقا محمد كاظم تنباكو فروش اصفهانى ملقب بسعادتعلیشاه كه از طرف محمد شاه قاجار لقب طاووس گرفت و بهمین لحاظ گنابادیها را طاووسیه نیز گویند وى در سن هفتاد سالگى در سنه 1293 ھ. وفات یافت و در مقبره سراجالملك كه از مریدانش بود جنب امامزاده حمزه در شهر رى مدفون گردید و پس از او حاج ملاسلطانمحمد گنابادى لقب طریقت سلطانعلیشاه كه از طایفه بیجاره و در بیدخت سكونت داشت جانشین گردید ملاسلطان فرزند حیدر محمد در شب سه شنبه 28 جمادى الاول سنه هزار و دویست و پنجاه و یك در بیدخت متولد گردید و در شب شنبه بیست و ششم ربیع الاول هنگام سحر در سنه 1327 ھ.ق در باغچه متصل بخانه بوسیله عبدالله و عبدالكریم و جعفر و مهدى نامان بتحریك حاج ابوتراب خفه گشته و در بیدخت مدفون گردید در كتاب نابغه علم و عرفان بقلم تابنده گنابادى در صفحه 18 باتهام بابیگرى از ترس درب حجره را در تهران باز گذارده پیاده بدون آنكه اثاثیهاى با خود همراه برد بصوب سبزوار رفته و در جرگه شاگردان حاج ملاهادى سبزوارى درآمد و در سبزوار سعادتعلیشاه را ملاقات نموده و بعد دست ارادت باو داده و سپس بجانشینى او برگزیده شد از تالیفات او تذهیبالتهذیب و سعادت نامه و تفسیر بیانالسعادة و مجمعالسعادات و ولایت نامه و بشارةالمومنین و تنبیه النائمین و شرح كلمات باباطاهر بفارسى و ایضاح شرح عربى بر كلمات قصار باباطاهر و مكاتیب ملاسلطان كه در نابغه علم و عرفان نوشته شده كه در جلد سوم ذریعه آقا شیخ آقا بزرگ تهرانى نوشته شده ولى هنوز بطبع نرسانده است در كتاب نابغه صفحه 171 آورده شده در جلد سوم ذریعه آقا شیخ آقا بزرگ تهرانى نوشته شده تفسیر بیانالسعادة از ملاسلطان نیست وجوه الاعراب از تفسیر شیخ على مهمانتى كوكنى نراتنى است و سید غلامعلى آزاد الفاظ آنرا در سبحةالمرجان آورده است و در صفحه 169 نابغه آورده شده شیخ محمد باقر گازارى در كتابش بنام اكفاة المكائد و اصلاح المفاسد در صفحه 59 بیان داشته این تفسیر را مولف دیگرى است و ملاسلطان بنام خود كرده است افرادى كه از طرف ملاسلطان بمقام ارشاد رسیدند آقا میرزا محمد صادق نمازى فیض على و حاج ملامحمد جعفر برزكى محبوبعلى و حاج شیخ عبدالله حائرى رحمت على و میرزا على آقا دومین فرزند مست على شاه از طرف ناصرالدینشاه لقب صدرالعرفا گرفته و لقب طریقت حسامالدین على بوده است بعد از ملاسلطان ملاعلى نورعلیشاه فرزندش و ملاعلى بیلندى ادعاى جانشینى نمودند اما فرزند ملا سلطان ملاعلى نورعلیشاه درتاریخ هفدهم ربیعالثانى سنه یكهزار و دویست و هشتاد و چهار ه.ق در بیدخت متولد گردید و در سحر پانزدهم ربیعالاول یكهزار و سیصد و سى و هفت قمرى مسموم گردید و در جوار قبر سعادتعلیشاه در شهر رى مدفون گردید و پس از او شیخ محمد حسن بیچاره صالح علیشاه جانشین پدر گردید مشایخ نورعلیشاه آقاى حائرى بلقب رحمت علیشاه مفتخر گردید و شیخ محسن سروستانى لقب طریقت صابر على و حاج شیخ عباسعلى قزوینى منصور على و حاج شیخ عمادالدین هدایت على میرزا ابوطالب سمنانى ملقب به محبوبعلى بودند آقا شیخ محمد حسن بیچاره صالح علیشاه در تاریخ روز چهارشنبه هشتم ذیحجه یكهزار و سیصد و هشت قمرى متولد گردید و در روز یازدهم ربیعالثانى یكهزار و سیصد و بیست و نه قمرى از طرف پدر بلقب صالح علیشاه و جانشینى پدر منصوب گشت و در روز پنجشنبه نهم ربیعالثانى سنه یكهزار و سیصد و هشتاد و شش قمرى در بیدخت درگذشت و در جوار قبر جدش ملاسلطان مدفون گردید ملاسلطان بعد از فوت همسر اولش كه از آن یك دختر و پسر كه نورعلیشاه ثانى باشد همسر دیگرى اختیار نمود كه از عیال دومش ده اولاد داشت كه كوچكترین آنها آقا میرزا محمد باقر سلطانى است كه در روز دوشنبه بیست و دوم شعبان 1315 قمرى متولد گردیده و بعد از فوت ملاعلى نورعلیشاه ثانى در آن زمان داعیه قطبیت صالح علیشاه ادعا قطبیت نمود و اظهار مینمود اگر قطبیت بارث میرسد من اولاد ملاسلطان هستم و از برادر زاده خود نیز با سوادترم صالح علیشاه با او مماشات مینمود چند بار تمكین نمود و گاهى سر بمخالفت بر میداشت اكنون نیز رفتارش بدین منوال میباشد مشایخ صالح علیشاه حاج شیخ عبدالله حائرى رحمت علیشاه و حاج ملا عباسعلى گنابادى منصور علیشاه و شیخ محسن سروستانى صابر على و حاج شیخ عمادالدین هدایت على و میرزا ابوطالب سمنانى محبوبعلى و امام جمعه اصطهباناتى فیض على و شیخ اسدالله گلپایگانى ناصر على و شیخ محمد فانى سمنانى ظفر على و سید هبةالله جذبى صابر على و سید محمد شریعت همت على و شیخ عبدالله صوفى املشى عزت على و آقاى محمد راستین رونق على بودهاند بعد از فوت صالح علیشاه آقاى حاج سلطانحسین تابنده گنابادى رضا علیشاه در روز سه شنبه بیست و هشتم ذیحجه سال یكهزار و سیصد و سى و دو هجرى قمرى متولد گردید لیسانس مدرسه معقول و منقول واقع در مدرسه سپهسالار و لیسانس دانش سراى عالى گردید و چندى در اصفهان تلمذ نمود یكى از برادران تابنده مرحوم آقا هادى ملقب به رحمت الله كه در 1340 ق متولد و در 1369 فوت و در دانشكده حقوق بتحصیل اشتغال و مخالف پدر بود و در باره مرگ او در این مورد شایعهاى میباشد كه در گناباد و بخشهاى تابعه جویمند در اذهان جارى میباشد یكى از برادران آقاى تابنده آقاى دكتر نورعلى آزاده است كه روز جمعه هفدهم ربیع الثانى 1346 ق متولد دكترا در حقوق و از قضات دادگسترى است بعد از فوت صالح علیشاه بر سر جانشینى پدر با آقاى تابنده بمخالفت برخاست و در صدد برآمد كه سید هبةالله جذبى را جانشین صالح علیشاه معرفى نماید و یكبرگ آگهى بنابجانشینى صالح علیشاه بنام جذبى بین اهالى بیدخت و قراء دیگر پخش نمود ولى جذبى نپذیرفت و افرادى فیمابین دو برادر سازش داده و دكتر آزاده تمكین ظاهرى از آقاى تابنده مینماید ولى میان ورثه در مورد ماترك با آقاى تابنده اختلافى سخت در میان است كه هنوز فیصله نیافته است مشایخ آقاى تابنده رضا على شاه تا كنون به شرح زیر است سید هبةالله جذبى صابر على و سید محمد شریعت همت على و شیخ عبدالله صوفى عزت على و محمد راستین رونق على و محمد جواد آموزگار ظفر على یكى از فرزندان آقاى رضا علیشاه بنام على میباشد كه در روز سه شنبه هفتم ذیحجه سال 1346 ق متولد گردیده كه بنابر قواعدى كه در این سلسله معمول میباشد و ذكر آن در صفحات آتى خواهد آمد جانشین پدر منصوب میگردد از زمان فوت ملاسلطان كه در سنه 1327 ق رخ داد نورعلیشاه ثانى و بعد صالح علیشاه جهت احداث مقبره ملاسلطان بعناوین مختلف از مریدان وجوهى دریافت میداشتند تا پس از چهل و پنجسال در تاریخ بیست و هفتم شوال یكهزار و سیصد و هفتاد و یك قمرى جشن پایان مرقد ملاسلطان را با حضور صالح علیشاه بر پا گردید و سید جذبى خطابهاى ایراد كرد تا این سخن و تا بدین مقام اكثر مطالب از كتاب نابغه علم و عرفان در قرن چهاردهم شرح حال مرحوم حاج ملاسلطانمحمد گنابادى سلطانعلیشاه بقلم آقاى حاج سلطانحسین گنابادى در سنه 1333 شمسى در 502 صفحه در هیجده فصل چاپ شده نقل گردیده است سلسله نسب ارشاد در این سلسله باین ترتیب حاج سلطانحسین تابنده رضا علیشاه جانشین حاج شیخ محمد حسن صالح علیشاه او جانشین حاج ملاعلى نورعلیشاه و او جانشین حاج سلطان محمد سلطانعلیشاه و او جانشین حاج محمد كاظم سعادتعلیشاه و او جانشین میرزا كوچك زینالعابدین رحمت علیشاه و او خلیفه حاج زینالعابدین شیروانى مست علیشاه و او خلیفه حاج ملامحمد جعفر قراگوزلو همدانى مجذوب علیشاه و او خلیفه زینالدین حسین علیشاه اصفهانى و او خلیفه نورعلیشاه اصفهانى است آقاى تابنده در صفحه 60 كتاب نابغه مرقوم داشتهاند جنید و سرى و معروف از ائمه زمان خود اجازه داشتند نهایت امر آنكه تربیت و سلوك آنان توسط مشایخ بوده است.
كتاب صالحیه تالیف نورعلیشاه ثانى چاپ دوم با مقدمه آقاى تابنده كه شرح حال صالح علیشاه را مندرج ساخته است و خود كتاب در 355 صفحه است آقاى تابنده مرقوم داشتهاند كه دو نفر از اجداد خانوادهشان از ملازمین حضرت رضا ع بوده و از طرف آن حضرت ملقب بلقب بیچاره گردیدهاند مرحوم حاجملاعلى نورعلیشاه ثانى دو سال از سنش میگذشت كه مادرش بمرض وبا درگذشت و نزد پدر بتحصیل پرداخته و در سن بلوغ نزد والد خود مشرف بفقر گردیده و براى تحصیل بمشهد عزیمت و پس از چند ماه توقف در مشهد بدون كسب اجازه پدر در حدود 1300 قمرى براى تحقیق در امر دین بتركستان رفته و افغانستان و هندوستان و كشمیر و حجاز و عراق و یمن و تركیه و مصر و شام را سیاحت نمود و در ذیحجه 1305 ق بمكه رفته از دور پدر را مشاهده نموده بدون ملاقات با والد محترم خود بسیاحت ادامه داده تا به بینالنهرین آمده و لباس علماى كشمیر در بر داشت سلطانعلیشاه نامهاى به آقاى شیخ عبدالله حائرى فرزند كوچك آقاشیخ زینالعابدین كه مریدشان بوده نوشت كه در پیدا نمودن فرزند وى جستجو نماید (آقاى حائرى بعدها از طرف نورعلیشاه ثانى به لقب رحمت علیشاه نائل گردید) آقاى حائرى خدمتگزار خود حاج على خادم را دستور داد كه ایشان را بیابند و او در بازار كربلا به حاج ملاعلى گنابادى برخورد نموده باز مدتى در آن سامان بسر برد تا بدستور پدر بگناباد عزیمت و این سفر هفت سال طول كشید و در سال 1307 ق بگناباد مراجعت نموده تاهل اختیار كرد و اولین فرزند پدر آقاى ملاحسن است و ملاعلى بدستور پدر چند اربعین بریاضت پرداخت و در تاریخ 14 رمضان 1315 قمرى بمقام ارشاد و جانشینى پدر و بلقب نورعلیشاه ملقب گردید در سال 1317 بمشهد عزیمت و در سال 1318 بدستور پدر بمكه مشرف شد بعد از پدر بمسند ارشاد نشست و ده سال مقام قطبیت را عهده دار بود سالار خان بلوچ اذیت فراوان باو نمود در جنگ بینالملل اول روسهاى تزارى او را متهم بهمكارى آلمانیها نمودند و او را بتربت حیدریه برده و كنسول روس او را خلاصى بخشید و زمانى اهل محل قصد جانش را نمودند لذا شبانه پنهانى بتهران عزیمت نمودند و بعد به اراك رفته و سپس بكاشان عزیمت و ماشاءالله خان پسر نایب حسین كه ظاهراً اظهار ارادت مینمود با قهوه ایشان را مسموم نمود و ملاعلى بصوب تهران عزیمت و در كهریزك فوت نمود و در جوار مقبره سعادت علیشاه مدفون گردید سن ایشان 57 سال بود و پس از او حاج شیخ محمد حسن بیچاره بیدختى صالح علیشاه بر مسند پدر جالس گردید و با عم خود كه سناً از او كوچكتر بود مسمى به حاج محمد باقر سلطانى بدستور پدر براى ادامه تحصیل باصفهان حركت ضمناً مشغول ریاضت نیز بوده است پس از یكسال توقف بتهران آمده و در اواخر سال 1328 ق در معیت پدر بگنبد حركت نمود و در 20 شعبان 1328 ه.ق از طریقت پدر بمقام اقامه نماز جماعت فقراء ماذون گردید و در یازدهم ربیعالثانى 1329 بمقام ارشاد و لقب صالح علیشاه مفتخر گردید و در 26 شعبان 1329 بامر پدر ازدواج نمود و در رمضان 1330 ق بجانشینى پدر منصوب گردید و در همان ماه بامر پدر بمكه رفته و بعد در مراجعت براى زیارت اعتاب مقدسه به عراق آمد و در شعبان 1331 ه.ق بگناباد مراجعت نمود و این سفر یازده ماه طول كشید و در اواخر ایام حیات پدر مخالفین در صدد برآمدند مزار جدش را ویران سازند یكسال پس از درگذشت پدر بعراق مسافرت نموده كه عدهاى قصد اذیت و ایذاء ایشان را داشتند كه عدهاى از علما و مراجع تقلید مانع شدند و آقاى تابنده در این باب مرقوم داشتند « و ناراحتى و زحمت را متحمل شده شكایتى ننمود» این سفر هفت ماه طول كشید و چند سالى در تهران اقامت نمود و بعد بگناباد مراجعت نمود و در سال 1351 ه.ق بعراق رفته در برگشت خوزستان و اصفهان و كرمان و شیراز را دیده و بعد بگناباد آمد در سال 1356 ه.ق براى معالجه بتهران آمد و در اوایل سال 1358 ه.ق بگناباد برگشت و در سال 1373 ه.ق در معیت آقاى تابنده رضاعلیشاه و دكتر آزاده فرزند دیگرش با چند تن از مریدان براى معالجه به ژنو عزیمت و در یكى از بیمارستانهاى آن شهر بسترى گردید و پس از سه چهار روز بسترى شدن تحت عمل جراحى قرار گرفت و سپس به ایران مراجعت نمود.
در این مبحث كه سخن بدینجا رسید نكتهاى از جهت تذكر ضرورى بنظر رسید این ناچیز مبناى سخنم در مطاوى آثارم نفى و اثبات كسى نبود بلكه روشن ساختن خبایاى مكتبها بود اخیراً فردى رسالهاى بر رد سخنانم و رساله تاریخى (شیخ صفى و تبارش) منتشر ساخته و بهتاكى پرداخته و مامور وصول عشریه و فطریه و نذور میباشد و از این ممر ثروتى اندوخته است لذا درخور پاسخ نیست و چون حضرت تابنده بزعم خود در صدد افشاگرى برآمده است لذا در رساله (من و دین) نامههاى والدش به استاد بزرگوارم و نامههاى حضرت ایشان را ارائه خواهم داد تا خواننده به اسرار پشت پرده واقف گردد اخیراً به وسیله تلفن موجب ناراحتى خانوادهام را فراهم ساختهاند این ناچیز در مهنامه وحید رسالهاى از كیوان قزوینى منتشر ساخت و لذا محق نبودهام كه درباب مرقومه این بزرگمرد توبه كنم افراد بصیر و بى نظر مقیم اهواز به بعضى از اسرار كه آگهى دارند از ذكر نامشان خوددارى مىكند و از طرفى توضیح این امور بر خلاف مشى مندرجات كتاب است لذا خوددارى مىكند .
یكى از مراشد صوفیه كه مدعى قطبیت در مكتب اویسى بوده با ارسال نامهاى تهدیدم كرده در صورتیكه اواخر ایام حیات خود را مىگذراند.
مقام ارشاد و قطبیت كه مقام (ولایت كلیه) را مدعیند كجا و تهمت و افترا و دشمنىهاى ناجوانمردانه كجا و چرا صوفیه به مندرجات كتبم توجه نمىنمایند و درباره این نادار به افترا مىپردازند لذا از این مبحث لب فرو بسته و بدنباله مبحث رو مىآوردم .
صالح علیشاه در كاخ از توابع جویمند (گناباد) حال مزاجى او بوخامت گرائیده به بیدخت عزیمت و پس از چند روز كه در بستر بسر برد در گذشت.
صالح علیشاه در مزار سلطانى در جوار مقبره جدش مدفون گردید .و ماده تاریخش ،همایون میهمان بزم دادار ولى كبریا صالح على شاه وى هفت فرزند ذكور و یك دختر داشت 1- میرزا فضل الله ملقب به سلطان حسین تابنده رضا علیشاه
2- دكتر محب الله آزاده 3- دكتر نورعلى تابنده 4- دكتر نعمةالله تابنده 5- مهندس نصرالله تابنده 6- مهندس شكرالله تابنده 7- محمود آقا تابنده مرحوم صالح علیشاه عصرها در مزار سلطانى در حجره مشیرالسلطنة به تفسیر بیانالسعادة میپرداخت و گاهى هم درس فقه یا حكمت یا منطق باضافه تفسیر بیان میداشت و شبهاى جمعه كتاب صالحیه را تدریس میكرد و بكشاورزى و احداث قنوات و باغ میپرداخت.
آب انبارى جنب منزلش در بیدخت ساخت و قناتى بنام صالح و حمامى در بیدخت بر پا نمود و باغ مركباتى بنام صالح آباد و حمامى در بیدخت بر پا نمود صالح على شاه رساله كوچكى بنام پند صالح تالیف نمود كه بعد با وسیله مرحوم آقا شیخ مهدى مجتهد سلیمانى وفاعلى از مشایخ ایشان در تهران تفسیر گردید و بچاپ رسید آقاى تابنده در مورد پند صالح مرقوم داشتهاند من نمىگویم كه آن عالیجناب هست پیغمبر ولى دارد كتاب و مكاتیبى از او باقیمانده كه وسیله آقاى جذبى بنام نامههاى صالح بطبع رسیده است آقاى تابنده از قول مرحوم والدش (صالح علیشاه) مرقوم فرمودهاند كه جد ایشان نورعلیشاه ثانى كتاب صالحیه را بنابه خواهش فرزندش آقا شیخ محمد حسن بیچاره كه در آن زمان در اصفهان بتحصیل اشتغال داشت طى یك هفته زمان اقامت در (شهررى) بسال 1328 ق بدون مراجعه بكتب دیگرى دست بتالیف آن برده است و اضافه مینمایند «شرح حال ابوسعید ابوالخیر و رباعیات و شرح مزار و صحنهاى مرقد شاه نعمتالله بقلم حاج شیخ عباسعلى كیوان بضمیمه چاپ شده است شرح حال نورعلیشاه و صالح علیشاه بیشتر از مقاله آقاى تابنده در مقدمه چاپ دوم صالحیه اقتباس گردیده است آقاى صالح علیشاه تالیفات مرحوم والدش را بر پنجاه جلد شماره كرده و نورعلیشاه را داراى حافظه قوى و خطى خوش و به تند نویسى توصیف فرمودهاند یكى از تالیفات ملاسلطان كتاب بشارةالمومنین است چاپ دوم با مقدمهاى از جذبى در 268 صفحه و كتاب در نوزده موضوع است در باب نهم صفحه 191 اتصال روحانى میانه بایع و مشترى حاصل شود كه صورتى از رسول (ص) یا امام یا شیخ مجاز از آنها از طریق باطن متصل بدل بایع شود و همان است قائم آل محمد در عالم صغیر كه شك میكند بایع و دیگران در تولد آن و غائبست از نظر خود بایع و دیگران و همانست كه وقت ظهور او زمین دل بایع روشن و گرگ و میش در وجود او آب خورند ملاسلطان در باب ولایت و اوصاف شیعه و ذكر مطالبى بیان فرمود ذكر جلى را منكر و مهدویت نوعى قائل است و فتح باب را ظهور امام زمان میداند (فتح باب یعنى سالك بملكوت وارد شده و صورت مرشد را بصورت ملكوتى در قلب مشاهده كند كه ظهور امام زمان است).
كتاب توضیح شرح فارسى بر كلمات بابا طاهر عریان و شرح عربى بنام ایضاح توضیح چاپ دوم با مقدمه آقاى جذبى و نوشته شرح فارسى بمباشرت كیوان قزوینى بوده د 180 صفحه است در كتابخانه آستانقدس رضوى كتابى خطى در 108 صفحه بشماره 742 منسوب بعینالقضات همدانى شارح كلمات قصار باباطاهر به عربى موجود است پس از مقابله معلوم گردید كه ملاسلطان مطالب را از این نسخه خطى اخذ نموده و با قلم خود برشته تحریر درآورده است اینك فرمانى كه نورعلیشاه ثانى بچاپ رسانیده و مابین فقرا تقسیم نموده است .
«هوالحى القیوم سواد توقیع رفیع حضرت مولى الموالى نورعلیشاه ثانى قدسالله سرهالعزیز كه بعنوان اعلان بتمام فقراى نعمةاللهى سلطانعلى شاهى شرف صدور یافته یازدهم شهر ربیع الثانى 1332 بسمالله الرحمنالرحیم بر حسب رضاالله و خوشنودى انبیا و اولیا و نیكان آگاه جمیع برادران ایمانى و اخلاء روحانى را اخطار مینمایم كه یكدیگر را اعلام نمایند و بمطالب ذیل اطلاع دهند اول هر كس از مومنین و پیروان طریقت امیرالمومنین و سالكان راه یقین كه رضاى این فقیر و سایر بزرگان دین را طالب است باید اهتمام فرماید در حفظ ظواهر نوامیس الهیه مواظبت نماید بر آداب و تكالیف شریعت كه در واقع حق مومن است هر كس مقربتر است اوامر را مطیعتر است حفظ معنى بصورت و حفظ باطن و مغز بظاهر و پوست میشود زین راهروان باشید نه شین دوم بد گفتن برئیس قومى اگر چه كفار باشند و سخن زشت و سب آنها بظاهر حرام و منافى كلام ملك علام است سوم اگر اهل كتاب كه یهود و نصارى و مجوسند مزاوله مسكرات مایعه و خوك داشته باشند بالتبع بحیثیت عدم حمل بر صحت نجس میشوند و با آنها باین صفت مواكله و مخالطه روا نیست بخلاف مسلم غیر عامل چهارم هر كس سر سپرده و بایمان گرویده سالى یكبار بجهت تجدید فطرت ایمان و یادداشت سر خود كه سپرده در غره شوال یك صاع از خوراك غالب شخصى خود یا قیمت آن باید اخراج نماید و چنانكه در زمان حضرت رسول (ص) در مسجد بحضور آن حضرت میآوردند نه به بیتالمال باید بشخص بزرگ وقت و اعلم زمان فقط برسانند بواسطه یابى واسطه كه با اهلش برسانند و بجز كسى كه نان چند شبه ندارد احدى معاف نیست و موافق اخبار و فتاوى احتیاط شرعى نیز همین است پنجم هر كس حاج است و بطواف خانه و حضور رسیده و ولیمه داده در عید قربان قربانى حضور نماید ششم خرید و فروش انسان در این زمان منافى تدین و مخالف تمدن است و عبید و اماء رسمى كه هست تماماً آزاد و چون سایر عباد بلادند هفتم جمیع كسانى كه تلقین یافته و سالك دل گشتهاند در هر شب و روز فاتحه نیكان كه بجاى خطبه بنام سلطان وقت است بخوانند دانا و عامى شریكند هشتم نقار فقرا و دراویش با یكدیگر و نزاع آنها باعث سخط حق است جاناً و مالا براى هر دو طرف و باعث اذیت این فقیر و زحمت حضرت رسالت ص است نهم شب و روز جمعه تا ظهر هیچ كار بقصد دنیا درویش نباید بكند فقط براى عبادت و ذكر و زیارت و خدمت و الفت و اجتماعات بالمواضعه غیر والسلام على من اتبعالهدى كتبه عبدالفقیر المحتاج الى الرحمة لله والتمسك بذیل اولیائه مرتضى عبدالرسولى چاپ تابان» اكنون براى نمونه فرمان ارشاد اجازهاى كه اخیراً از طرف آقاى سلطانحسین تابنده كه آقاى محمد جواد آموزگار كرمانى را اجازه دستگیرى داده و به لقب ظفر على ملقب ساختهاند ذكر میشود «بسماله الرحمنالرحیم و به ثقتى و رجائى و علیه توكلى و هو حسبى الحمدلله الذى هدانالله یان و مالنا لنهدى لولا ان هداناالله والصلوة والسلام على الهادى الى الدینالقویم والصراط المستقیم الخاتم لماسبق والفاتح لما لعلق الخلق والعلن الحق بالحق المقصود الموید ابى القاسم محمد بن عبدالله و صل آله و اصحابه مصابیح الهدى و نجوم الدجى ولاسیما على نقطه باء بسمله الوجود و عینالشاهد والمشهود اصل عوالم الملك و الملكوت و مقصدالكل منالناسوت و الجبروت مطلوب كل طالب مولانا و مقتدانا على بن ابیطالب و على اولاده والائمة الاحد عشر صلواتالله علیهم اجمعین و بعد چون پس از رحلت و صعود روح مقدس حضرت والد جسمانى و روحانى قطب العارفین و صالح المومنین آیة الله فىالارضین المولى المومن مولاناالحاج شیخ محمد حسن صالح علیشاه قدس سرهالعزیز فقیر سراپا تقصیر سلطانحسین تابنده مفتخر بلقب رضا علیشاه از طرف قرینالشرف آن حضرت مامور خدمت فقراء و سلاك و راهنمائى طالبین طریقه حقه علیه نعمةاللهیه میباشم و طبق وظیفه كه محول فرموده اند باید در حدود امكان وسائل تسهیل تربیت و هدایت را براى راهروان و جویندگان فراهم نموده و اگر كسى شایستگى این امر داشته باشد مامور هدایت طالبین و تربیت سالكین نمایم لذا در این تاریخ برادر مكرم آقاى محمد جواد آموزگار كرمانى را كه سالها در سلوك قدم زده و نفس را ریاضت داده و بترتیب و تكمیل آن طبق دستور مشغول بوده و علماًو عملا لیاقت و شایستگى پیدا نمودهاند و مورد لطف حضرت پیر بزرگوار نیز بوده و از طرف آن حضرت در اقامه نماز جماعت مجاز و بعداً نیز از طرف فقیر براى تجدید عهد فقراء مأذون گردیدند مأذون نمودم كه هر جا طالب صادقى بیابند تعلیم اوراد و اذكار لسانیه نموده و اگر استعداد و شایستگى قبول ایمان داشت تلقین توبه و انابه و ذكر و فكر بر حسب مراتب استعداد طبق دستورات شفاهى كه داده شده باو نمایند و كمافىالسابق اقامه جماعت براى فقرا نموده و در تربیت فقرا و سالكین راه كوشا باشند و هدایت طالبین و تربیت سالكین را فوز عظیم دانسته بر دنیا و آخرت مقدم شمرند و آنجناب را در طریقت بلقب ظفر على ملقب نمودم امیدوارم ایشان با رجوع این خدمت عنایت خدائى را محض تفضل دانسته و بر بندگى و عجز و انكسار خود بیفزایند و در تربیت و نصیحت طالبین و سالكین بكوشند و آنان را مراقبت آداب شرع مطهر و جمع بین ظاهر و باطن دستور دهند و در محاورت با خودى و بیگانه به قول لین و خفض جناح رفتار نمایند و مشایخ مأدونین سابقین را در موقع اجتماع برخود مقدم دارند البته برادران و طالبین نیز این امر را مغتنم دانسته دست و زبان ایشانرا دست و زبان فقیر دانند و بایشان اقتداء نموده اطاعت نمایند و از مصاحبت و خدمت ایشان بهرهمند شوند و كسانى هم كه تجدید عهد ننمودهاند بتوسط ایشان تجدید نمایند والسلام على من اتبع الهدى بتاریخ دهم جمادى الاولى 1388 مطابق 14 مرداد 1347 شمسى واناالاقل سلطانحسین تابنده محل امضاء و مهر كه منقوش گردیده سلطان حسین تابنده».
طالب كه مورد قبول قرار گرفت بوسیله پیر دلیل بحمام فرستاده شده پنج غسل بایستى انجام دهد 1- غسل تسلیم 2- غسل توبه 3- غسل جمعه 4- غسل زیارت 5- غسل حاجت بعد پنج وصله تهیه كرده 1- پارچه سفید قرب سه متر 2- یك سكه نقره 3- انگشتر 4- جوز یكدانه 5- نبات از یك كیلو به بالا با حضور پیر دلیل یا تنها باطاق خلوتى رفته استاد طریقت رو بقبله نشسته مرید و پیر دلیل كلاه و جوراب و كراوات و كت و شلوار را از خود دور ساخته با پیراهن و زیر شلوارى سر و پا برهنه ایستاده دگمههاى پیراهن را گشوده پیر دلیل تمام وصلهها را در پارچه ریخته و بدست راست گرفته و با دست چپ مچ دست راست طالب را گرفته رو بقبله رو بمراد مینهد سجده نموده و كف دستها رو بآسمان قرار میگیرد دو مرتبه بر سجده رفته با شتاب و هر مرتبه یك قدم جلو گذارده و مىبایست سه مرتبه سجده رود بعد پیر دلیل پارچه بسته را بمراد داده با او صفا مىكند و بعد دست طالب را كشیده بدست مراد میگذارد و مراد پس از پند و اندرز كلى راجع به بیعت ولوى صحبت كرده این بیعت را اتصال بحضرت رضا و على (ع) میرساند و بعد ذكر انفسى یا قلبى تلقین مینماید و بعد بهر یك نباتى داده و مریدان دیگر پشت درب ایستاده بترتیب وارد شده با استاد طریقت صفا نموده نبات میگیرند و بمرید تازه رسیده تهنیت میگویند و با او صفا مینمایند چون افراد این سلسله با سلاسل دیگر صفا نمىنمایند و این نبات رإ؛شش ظظ نبایستى بغیر از فقیر خود سلسله بدهند و به افراد خانوادهاش اگر درویش نباشد نبایستى نبات داد و خوردن نبات را براى روشنى قلب و شفاى بیمارى مجرب دانند بعد طالب كه وارد فقر شد عنوان مرید و سالك بخود میگیرد و پس از چند روز تعقیبات نماز باو داده میشود كه غیر از اذكار قلبى در نمازهاى یومیه بموقع اجرا گذارد اینك آن دستورات ذكر میشود «انشاءالله المعین هو 121 بعد از نماز صبح آیةالكرسى و تسبیح حضرت فاطمه و یكمرتبه صلوات صغیره (اللهم صل على محمد و آل محمد )و یكمرتبه جبرئیلیه (لافتى الاعلى لاسیف الاذوالفقار) علویه اجمالیه یكمرتبه (یاعلى یا ایلیا یا باحسن یا باتراب) یكمرتبه علویه تفضیلیه (نادعلیا مظهرالعجائب نجده عو نالك فى النوائب كل هم و غم سینجلى بولایتك یاعلى و 110 مرتبه یاعلى را تكرار نماید و یك مرتبه صلوات كبیر اللهم صل علىالمصطفى محمد و المرتضى على و البتول فاطمه و السبطین الامامین الحسن و الحسین وصل على زین العباد على والباقر والصادق جعفر و الكاظم موسى والرضا على والتقى محمد والنقى على و الزكى العسكرى الحسن صل على محمد المهدى صاحب الامر و العصر والزمان و خلیفةالرحمان امامالانس والجان .
و هفت مرتبه آیةالنصرة (رب ادخلنى مدخل صدق و اخرجنى مخرج صدق و اجعل لى من لدنك سلطاناً نصیراً) و یكمرتبه فاتحة الاولیاء (از جهة ترویح ارواح مطهره مقدسه انبیاء و اولیاء خصوصاً خاتم الانبیاء ائمه هدى و فاطمهالزهرا سلامالله علیهم اجمعین و جمیع مشایخ ائمه اثنى عشر بخصوص شیخ وقت ما آقاى رضا علیشاه سلامالله علیه و از جهت ظهور و خروج حضرت صاحبالامر و الزمان و خلیفةالرحمان عجلالله فرجه و از جهت ازدیاد قوت ظاهر و باطن جمیع راهنمایان دین و از جهة ذكر دوام و فكر مدام جمیع اهل سلوك لاسیمإ؛شش ظظ سلسله نعمةاللهیه به حرمةالسورةالمباركة الفاتحه یك حمد و سه سوره اخلاص بخواند) و بعد بسجده رفته بعدد طاق 3 یا 5 یا 7 مرتبه یا هر چه حال اقتضا كند بگوید یا مسببالاسباب یا مفتحالقلوب والابصار بخواند بعد از نماز ظهر آیةالكرسى و تسبیح حضرت فاطمه بعد از نماز عصر آیةالكرسى بعد از نماز مغرب آیةالكرسى و تسبیح حضرت فاطمة بعد از نماز عشاء آیةالكرسى و تسبیح حضرت فاطمه و 70 مرتبه جبرئیلیه و 7 مرتبه آیة النصرة و یكمرتبه فاتحةالاولیا و دو ركعت نماز وتیره نشسته و سجده زیارت و در مواقع خواب رو به قبله محتضروار بخواند و اوراد نماز صبح را از اول صلوات صغیر تا آخر صلوات كبیر بخواند بعد سینه را بقلم قدرت بنقش یاعلى از راست به چپ ممهور نموده و در حین نقشه كشیدن شهادات ثلاث بخواند بطوریكه كشیدن نقشه و خواندن شهادة با هم شروع و ختم شود بعد پیشانیرا بهمین طریق منقش نموده صلوات كبیره بخواند كه اول و آخر نقشه كشیدن و خواندن صلوات با هم شروع و ختم شود در موقع مشاهده نور شمع و چراغ بگوید (الله جل جلاله الهنا و محمد صلى الله علیه و آله نبینا على صلوات الله و سلامه علیه امامنا والاسلام دیننا و القرآن كتابنا و الكعبة قبلتنا و المومنون اخوتنا) در موقع پوشیدن لباس بگوید ولا تلبسوالحق بالباطل و تكتموالحق وانتم تعلمون در وقت كلاه بسر گذاشتن و كمر بستن لافتى الاعلى را بگوید در اوراد نماز صبح پس از صلوات كبیر هفتاد مرتبه جبرئیلیه و 22 مرتبه آیةالقدرة (قلاللهم مالك الملك توتىالملك من تشاء و تنزعالملك فمن تشاء و تعزمن تشا و تذل من تشاء بیدك الخیرانك على كل شیئى قدیر تولجاللیل فىالنهار و تولجالنهار فىاللیل و تخرجالحى منالمیت و تخرجالمیت منالحى و تزریق من تشاء بغیر حساب» این دستور چاپى است و بهمه یكسان داده میشود و ذكر قلبى او هر چند درجه ترقى كند این دستورات را بایستى عمل نماید .
آقاى صالح علیشاه فقط یك كتاب تالیف نموده بنام پند صالح كه چاپ گردیده و بعد آقاى شیخ مهدى مجتهد سلیمانى وفا علیشاه این كتاب را تفسیر نموده در 112 صفحه اهم مباحث كتمان سر ولایت و طریقت راجع بقلب است نه جوارح و بسته بسر است نه سر و سینه بسینه رسیده و در كتب نوشته نشده و اصول آن بلفظ درنیاید بلكه آنچه گفته و نوشته شود پنهانتر گردد و چون اثر در امر و فرمان شخص ولى است عمل بر نوشته نتیجه نبخشد و اسرار دیانت را باید محفوظ داشت (شرح آقاى مجتهد سلیمانى) اگر در مجلس اغیار كه مورد اعتبار و اعتنایند باشند با بزرگ مجلس مصافحه نكند بلكه منتظر اشاره و اجازه شوند كه باعث حسادت نشوند» دیگر مباحث نماز و دعا و امر بمعروف و نهى از منكر و مستحبات و طهارت احترام محترمین و استخاره و نظافت حرص و مكر و خدعه است رویهم جزء مباحث اخلاقى است .
سالنامه كشور ایران مسئول میرزا زمانى سال 1338 خورشیدى در 360 صفحه از صفحه 105 الى 108 مقاله آقاى تابنده در موضوع تصوف نوشته شده و عكس ایشان گراور شده است آقاى تابنده فرماید انبیاء و اولیاء هم عموماً بتوسط مربى و استاد خود بمقام شهود و عرفان رسیده و هر چه پیدا كردهاند بتوسط استاد بوده است و انبیاء و اولیاء هم بدون راهنما بمقصد نرسیدهاند چنانكه عیسى براى تعمید نزد یحیى رفت .
از صفحه 120 الى 126 مطالبى درباره گنابادیها دارد و عده آنان را چهل هزار نفر ذكر نموده و مینویسد دخالت در هر یك از امور مذهبى را بدون اجازه از صاحب اجازه كه اجازه آن بوسائط متصل بیكى از ائمه معصومین شود مرشد باید با اجازه شفاهى یا كتبى بدون قطع و فصل متصل بامام گردد كتاب نورالابصار شرح حال نورعلیشاه اول بقلم اسدالله ایزد گشسب در 166 صفحه ایزدگشسب از مشایخ گنابادیها در اصفهان بوده است بحرالعلوم را از مریدان نورعلیشاه معرفى نموده است این كتاب در تدوینش از طرائق و مجمعالفصحا و ریاضالسیاحة و بستان استفاده نموده است .
كتاب ذوالفقار در حرمت كشیدن تریاك تالیف ملاعلى نور علیشاه ثانى در 124 صفحه است در صفحه 104 مینویسد كشیدن تریاك بچندین جهت شدیدتر از باده است پس لعنت خدا باد بر تریاك و تریاكى «در صورتیكه اغلب زمینهاى زراعتى خانواده ملا سلطان در زیر كشت تریاك بود آقاى داوود كریمى منش رودسرى كه اكنون بوكالت دادگسترى اشتغال دارند زمانى باز پرس مشهد بوده و پروندهاى از آقاى صالح علیشاه باتهام حمل تریاك داشته قرار مجرمیت ایشان را صادر و بلافاصله تلگرافى از مشهد منتقل میگردند .
رساله لایحه لیله هفدهم ربیعالثانى 1332 ه بقلم آقا شیخ عبدالله حائرى رحمت علیشاه از مشایخ معروف این سلسله در تهران است شب 15 ماه مبارك شبى است كه نورعلیشاه بشیخى رسیده بر فقراء لازم است جشن گیرند و احیاء امر ولایت نامند و مینویسد وقت منصب بخشیدن ارشاد كه كاشف تولد ثانوى است مبارك دانسته جشن گیرند.
كتاب ایضاح شرح كلمات عربى باباطاهر عریان تالیف ملاسلطان در 208 صفحه و 8 صفحه مقدمه بقلم آقا شیخ عبدالله مازندرانى این شرح مطلبش اقتباس از شرح منسوب به عین القضات اقتباس گردیده است.
فلسفه فلوطین تالیف تابنده گنابادى در 82 صفحه با دو صفحه مقدمه از دكتر شفق این رساله پایان تحصیلى تابنده در دانش سراى عالى در رشته فلسفى است این كتاب در شرح تاریخ تطور فلسفه یونان و اسكندریه و سپس شرح مختصرى از تصوف اسلامى است ولى فاقد مباحث فلسفى و عرفانى و سلوكى است و مطالب آن از سیر حكمت فروغى اقتباس گردیده است و سپس بتعریف ملاسلطان و ملاعلى پرداخته است .
كتاب تنبیهالنائمین تالیف ملاسلطان در 47 صفحه بانضمام خواب مغناطیسى از تابنده از صفحه 48 الى 92 در یك مجلد بچاپ رسیده است ملاسلطان اثبات خواب را مینماید خواننده ارجمند توجه پیدا كند كه چون سالكین این طریق بمقامات مكاشفه و مشاهده نائل نمیگردند لذا آنان را بخواب خوشدل و امیدوار میسازند آقاى تابنده در حاشیه صفحه 49 نوشته حاج میرزا معصوم نایبالصدر در كتاب طرائق خود را خلیفه عمش حاج آقا محمد منور علیشاه میداند در اواخر مرید ملاسلطا و بعد نورعلى شاه و صالح علیشاه گردید آقاى تابنده در مورد خواب مغناطیسى رساله مینویسد بدون آنكه قادر باشد كسى را بخواب مغناطیسى برد فقط كلماتى بیان نموده است یكى از كتب مهمه ازلیها تنبیهالنائمین است رساله رسائل خواجه عبدالله انصارى با مقدمه وحید بكوشش آقاى تابنده چاپ مجله ارمغان است رساله خواجه را بطبع رسانده شرح حال خواجه عبدالله بقلم تابنده است مشتمل بر 180 صفحه وحید در مقدمه مینویسد رساله هفت حصار از خواجه عبداله نبوده در عصر صفویه نوشته شده تا نسبت تشیع بدو دهند مانند بعضى اشعار كه بحافظ و سنائى نسبت داده شده است .
كتاب مجمعالسعادات تالیف ملاسلطان در 525 صفحه در دوازده باب است باب اول در معرفت عقل باب دوم در علم باب سیم در بیان وجوب بالذات باب چهارم در بیان وجوب بودن خلفاى الهى در میانه خلق باب پنجم در ایمان و كفر باب ششم در میان معامله با خداى شانه باب هفتم در معاملات باب هشتم در میان مناكحات باب نهم در خوردن و آشامیدن باب دهم در آداب جامه و عمامه و كفش پوشیدن باب یازدهم در بیان انبیاء و اوصیاء و علما و مومنین باب دوازدهم در بیان مكاتبات و مراسلات خاتمه در بیان استخاره در صفحه 214 میفرماید اما ولایت چون مقصود از او دلالت كردن بسوى خدا است از طریق قلب در صفحه 336 مینویسد منظور از تقلید و پیروى و انقیاد در تحت احكام رسالت آن اتصال معنوى و استكمال آن بود در صفحه 416 بدانكه نماز كه در جمله شرایع برقرار بود اصل همه آن نمازها ولایت ولى امر بوده زیرا كه آن ولایت مابه التوجه الىالله است و بسبب او است فتح باب قلب و بواسطه او است دخول در عبادات از باب آنها چرا كه باب عبادت بلكه باب همه اشیاء او است.
صفحه 519 استخاره یك طریق بقلب رجوع كردن دوم خواب دیدن سیم استخاره كردن است ولایت نامه بقلم ملاسلطان در 342 صفحه در دوازده باب و خاتمه است.
در صفحه 3 ولایت در عرف خاص استعمال میشود به بیعت خاصه ولویه در صفحه 198 فصل ششم در بیان فكر مصطح صوفیه است بنظر آوردن صورت مرشد بتامل یا بدون تامل باشد .
صفحه 340 فایده اسلام كه بیعت عامه باشد اجر اخروى بر آن تربت نخواهد شد و اولیا علیهمالسلام بندگان خدا را بواسطه بیعت خاصه ولویه راهنمائى نمایند .
سعادت نامه اولین تالیف ملاسلطان است در 204 صفحه با یك مقدمه و دوازده فصل و یك خاتمه در صفحه 9 فرماید مراد از صورت مرشد صورت عقل باشد كه مرشد باطنى قلب است در صفحه 156 چنانچه در زمان ظهور هیاكل بشرى ایشان در اطراف عالم خلق را دعوت مینمودند باید در زمان غیبت نیز در میان خلق باشند و بدعوت خاصه ولایتى خلق را دعوت نمایند تا حجت تمام و دعوت انجام گیرد در صفحه 163 مرید اراده حضور نماید چنین داند كه بخدمت پادشاه مقتدرى میرود در صفحه 164 چون بدرب خانه شیخ رسد آواز نزند و مهما امكن در نكوبد بلكه انتظار برد و مهما امكن مواجهه نشیند و اگر میسر نشد البته پشت سر ننشیند با غیر نجوى نكند و سخن نگوید صدا بلند نكند و سئوال زیاد نكند چون بیرون رود پشت بجانب شیخ نگرداند.
رساله محمدیه در آداب شریعت بقلم ملاعلى گنابادى در مورد نكاح و طلاق و عده و رضا ع نوشته شده است در صفحه 4 میفرماید لهذا هر عمل را بامر مكلف حى باید بجا آورد و توقف بر گذشته كار واقفىها است پس نمیتوان گفت كفافاً كتابالله و سنة نبیه در صفحه 6 بیعتاس اسلام بود حضرت رسول (ص) اول دعوت امر به بیعت مینمودند و بدون آن مسلم نمیشمردند .
صفحه 63 بعد از رفع راس از ركوع سمعالله لمن حمده بگوید و اگر علاوه نماید الحمدالله ربالعالمین اهلالجبروت والكبریا والعظمة در صفحه 67 نماز جمعه واجب است و موكد اما در زمانى كه خلیفه خدائى خطبه باسم خود بخواند با اجماع هفت نفر كه یكى از آنها امام است قبل از شروع و باید اول ظهر امام یا ماموم از جانب او خطبه بخواند در صفحه 84 در عبادت مالى مینویسد مثل رشوه كه بعلما میدهند باسم مال امام در صفحه 96 در خمس بدانكه در آیه فرمود كه آنچه غنیمت و فائده میبرند پنج یك آن اول باید وضع شود كه حق خدا و رسول است یا به خلیفه و نایب او میرسد در صفحه 97 اگر عشر تمام عایدى را شخص بدون استثناء اخراج نماید برابر میشود در اغلب دارایان كه زكوة و خمس بر آنها متعلق است .
كتاب بشارةالمومنین تالیف ملاسلطان در 352 صفحه در یك مقدمه و دوازده باب و یك خاتمه در صفحه 43 كسانیكه حضرت قائم در عالم آنها ظهور كرده در دنیا در عالم آنها گرگ و میش با هم آب میخورند در صفحه 237 چون عبدالله نصیر نظرش بلند شد و آن بزرگوار را در میان نمیدید بلكه خدا را میدید و بس حضرت باو اذن شیخوخت دادند و دعوت هم میكردند و سلسله او جارى بود تا بحال نیز جاریست لكن آنها چون سایر سلاسل از اعتدال تجاوز كرده بصورت شریعت مطهره را بكلى ترك نموده مباهى شدهاند والا بطریق حق جارى بود سلسله آنها و على را كه خدا میگفتند باین نحو كه شیعه میگویند میگفتند كه مظهر جمله صفات ربوبى على بود.
كتاب توضیح شرح فارسى بر كلمات قصار بابا طاهر عریان تالیف ملاسلطان گنابادى با 28 صفحه با مقدمه جذبى چاپ دوم و كتاب مشتمل بر 180 صفحه در مقدمه كتاب در صفحه 6 مینویسد «شرح فارسى آن نیز در سال 1333 قمرى بمباشرت حاج شیخ عباسعلى واعظ قزوینى با ضمائمى بطبع رسانیده ولى نسخه آن اكنون نایاب و در دسترس طالبان نبود لذا امر بتجدید طبع بافتخار این بنده ضعیف صادر گردید».
كتاب رهبران طریقت و عرفان تالیف حاج میرزا محمد باقر سلطانى گنابادى (عموى صالح علیشاه كه چندین بار داعیه ارشاد نمود) در 255 صفحه تحت عنوان ماذونین از طرف آن جناب (مراد ملاعلى نورعلیشاه ثانى است) در صفحه 251 مینویسد (1- حاج شیخ عباسعلى قزوینى منصور على كه بعداً وساوس شیطانى و هواجس نفسانى او را از راه دور از سلسله فقر مهجور كرد زحماتش بعلت علاقه زیاد بمادیات نابود و خودش از مقام خود مخلوع گردید» در صفحه 254 تحت عنوان مشایخ صالح علیشاه (2- حاج شیخ عباسعلى قزوینى منصور على كه وى نیز از مشایخ نورعلیشاه و در ابتدا هم خدمت جناب صالح علیشاه تجدید كرده و از طرف ایشان هم شیخ مجاز بود ولى در اواخر دچار وساوس شیطانى شده از مقام خود خلع و براه خودسرى شتافت» در این كتاب تابنده را بعنوان قطبیت معرفى ننموده است.
كتاب نظر مذهبى باعلامیه حقوق بشر نگارش سلطانحسین تابنده در 96 صفحه نویسنده سعى كرده متن اعلامیه حقوق بشر را باقران مطابقه كند غافل از اینكه متن اعلامیه نتیجه افكار سیاستمداران دنیا است و قرآن كلام خدا و مطالب آن نفسالامرى است و گفتار افراد عادى هر قدر بینا باشند نمیتواند متن واقع باشد و این مقایسه از طرف كسى كه داعیه قطبیت دارد بسیار مستبعد است در صفحه 76 مینویسد (جد امجد جناب حاج ملاسلطان محمد نیز تعدد زوجات را حتىالامكان اجازه نمیدادند).
كتاب صالحیه چاپ دوم تالیف ملاعلى گنابادى و نوزده صفحه مقدمه بقلم تابنده و كتاب مشتمل بر 355 صفحه در مقدمه كتاب صفحه 18 سطر نهم آقاى تابنده مرقوم داشتند (پس از آن شرح حال ابوسعیدابوالخیر و مكتوبى از حضرت سلطانعلیشاه و رباعیات شیخ ابوسعید و بعداً شرح مزار و صحنهاى مرقد حضرت شاه نعمةالله بقلم حاج شیخ عباسعلى كیوان بضمیمه چاپ شده است) در مقدمه كتاب شرح حال نورعلیشاه نوشته و ملحقات كه بقلم كیوان قزوینى بوده است در چاپ ثانى حذف گردیده است .
سفر نامه از گناباد بژنو بقلم تابنده گنابادى كه بواسطه بیمارى پروستات صالح علیشاه بژنو نوشته شرح مسافرت و جریان معالجه پدر خود را برشته تحریر درآورده است در صفحه 235 این كتاب در پاسخ پرسش كسى كه از وى درباره تصوف سئوال نموده بود پاسخ داد «گفتم تصوف همان تئوزوفى است كه بمعنى خداشناسى است» آقاى تابنده مرتكب اشتباه گردیده زیرا تئوزوفى اخلاق حسنه را در بر دارد نه اینكه هویت خود را بفعلیت آوردن باشد .
التفتیش تالیف سید ابوالفضل علامه برقعى در 225 صفحه بر رد سلاسل تصوف بالاخص گنابادیها تدوین یافته است در صفحه 65 در مطلب سیم ذكر كتبى كه رد صوفیه نوشته شده (66 – استوارنامه از منصورعلیشاه مشهور به كیوان قزوینى) و در صفحه 66 مینویسد (76 – كتاب راز گشا رد بر صوفیه مولى عباس على كیوان قزوینى واعظ و مخفى نماند مولف این كتاب مدتى داخل صوفیان و 17 سال قطب ایشان گردیده و چون بدعتها و كفریات ایشانرا دیده توبه كرده و مشت ایشانرا باز كرده) كتاب تفتیش بر طبق اخبار و احادیث صوفیه را رد نموده و از كتب كیوان استنباط نموده كه بكلى مخالف اساس تصوف است در صورتیكه مزید و مراد مورد تائید كیوان نبوده است .
حاج نایبالصدر شیرازى مولف طرائقالحقایق داخل بابیه شده بعد وارد مشروطه خواهان شد محمد علیمیرزا شاه قاجار زمانى كه مجلس را بتوپ بست حاج نایبالصدر از ترس در حرم شاهزاده عبدالعظیم در شهر رى متحصن گشت و پس از مدت مدیدى بوساطت عدهاى از گنابادیها بمشهد تبعید گشت و بعنوان صوفى بودن در مشهد نتوانست بسر برد لذا بریاست اوقاف گناباد منصوب گردید و در سلك مریدان ملاسلطان درآمد و در قصبه یك كیلومترى جویمند سكونت نمود و به تالیف طرائق پرداخت و كتابى دیگر نیز تالیف نموده كه بطبع نرسیده است آدم مسرفى در خرج بود و به تدخین تریاك سخت اعتیاد داشت در طرائق از ملاسلطان تمجید نموده و نسبت به ملاعلى نورعلیشاه خوش بین نبوده و سراجالملك را شایسته جانشینى ملاسلطان میدانست املاك موقوفه زیادى را بخانواده ملاسلطان برگذار نمود در اواخر خود داعیه ارشاد داشت و بزبان محلى خراسانى اشعارى بر علیه ملاسلطان سروده است و آقاى حاج معین الاشراف سعیدى داماد ملاعلى نورعلیشاه ثانى را بمعاونت اوقاف برگزید كه عین حكم در این مقام ذكر میشود و اصل سند در كتابخانه شخصى این ناچیز مضبوط است.
«وزارت معارف و اوقاف امانت اوقاف گناباد هو چون جناب مستطاب آقاى حاج معینالاشراف دام افضاله بر امور اوقاف گناباد اسبق و براى ترتیب اداره موافق قانون اسبق الیق لهذا اینجانب از جناب معزى الیه خواهشمند است اقدام در انجام تشكیل ادارى بعنوان معاونت نمود و آنچه مقتضى بدانند در پیشرفت اوامر وزارت جلیله متبوعه تقاعد ننمایند و بخواست الهى در جمع اسناد و سواد از اصل رقبات و محاسبات عایدات و مصارف رسیدگى نمایند كه كماقرره لواقف تخلف نشود و از متولیات صورت جمع و خرج را گرفته و اینجانب هم بعونالله بعد از چهاردهم حمل روانه خواهد شد تحریراً فى 9 شهر جمادى الاخره 21 حوت حاج نایب الصدر شیرازى معصومعلى».
در مورد فوت صالح علیشاه قصاید زیادى سروده شده از آنجمله عباس بابا على متخلص بعشقى اصفهانى نوشته ماده تاریخ رحلت قطبالاقطاب و ملجاءالاوتاد الواصل با الله هادىالشریعة والطریقة قبلة العارفین آیة الله فىالارضین الحاج محمد حسن ملقب به صالح علیشاه یكتائى خدائى افلاك حق ستائى ارواح انس و جانش یكسر مطیع جانش چون مصطفى مزكا چون مرتضى معلا چون عقل كل محمد ص مطلق شد از مقید
آقاى جنتى سروده :
همو اكسیر بر كف بهر مس داشت
براى مرده چون عیسى نفس داشت
ز فقدانش دل و جان در تالف
چو یعقوبى كه گم كرده است یوسف
آقاى فتح الله مرادى شهپر سروده است :
كاشف سر طریقت دین صالح على
قطب عرفان پیر جانان فخر دین صالح على
عارف الاوتاد ما آن تالى شیخ بوسعید
بایزید ثانى آن حبلالمتین صالح على
همنشین ساقى كوثر شده آن متقى
رهنمونش سوى جانان حور عین صالح على
یك نشریه یك برگى از طرف گنابادیها ضمیمه مجلد امید ایران منتشر شد كه جوانى ناگهان چشمش نابینا میشود شبى در محرم 1345 به حسینیه مشیرالسلطنة جنب پارك شهر تهران رفته و تا صبح در حسینیه بسر میبرد و شفا مییابد.
كتاب شرح فارسى بر كلمات بابا طاهر و جزئى از شهیدیه شرح فارسى بر كلمات باباطاهر بخواهش كیوان قزوینى ملاسلطان تالیف نموده در 248 صفحه و جزئى از كتاب شهیدیه تالیف كیوان درباره فوت ملاسلطان در 27 صفحه و 17 صفحه مرثیه هائى كه درباره فوت ملاسلطان سروده شده است كتاب نابغه علم و عرفان در شرح حال ملاسلطان گنابادى تالیف تابنده گنابادى بیشتر از مطالب شهیدیه استفاده نموده و در چند جاى كتاب این مطلب را ذكر نموده است كیوان قزوینى پس از كنارهگیرى از مناصب شریعتى و طریقتى مطالب فلسفى و عرفانى شهیدیه را بنام فریاد بشر منتشر ساخته است كتاب شرح كلمات بابا طاهر در سنه 1333 ه.ق بطبع رسیده و در آخر كتاب نوشته است «اجابة لبعض الاخوان سلمهالله منالحدثان اذاقه اله فىالدنیا من رحیقالجنان فىالنصف من شهر شوال فى سنه 1326» مراد ملاسلطان كیوان قزوینى بوده است مرثیه بنظم از فتح الله متخلص بجلالى سروده شده است.
كیوان در شهیدیه مینویسد «و این راقم در سنه 1329 به زیارت مشاقیه نائل و در شب 27 رمضان در همان مشتاقیه كه اینك تكیه بر عمارت است طبخى عمومى نمود كه هزاران نفرها خوردند و بردند و خوابهاى با دلالت دیده شد و جمعى در آنشب اول قبر مقدس را میبوسیدند و بعد غذا روى قبر نهاده با گردن كج و اظهار حزن و لعن بر قاتل مینمودند و بعد تناول غذا میكردند و این راقم بعموم گفت كه هر كه از این غذا خورد تا سال دیگر زنده خواهد بود و از كرامت آن حضرت چنین شد كه كسى از خورندگان در آنسال نمرد» درباره ملاسلطان میگوید «آن حضرت از سنه 1293 تا سنه 1327 سى و چهار سال قوافل طریقت با استقامت شریعت بسلامت راه حقیقت میپیمودند».
كتاب صالحیه چاپ اول با خط نستعلیق تالیف ملاعلى گنابادى جهة پسرش شیخ محمد حسن صالح علیشاه نوشته شده و بنام او صالحیه نامیده است در 327 صفحه و كتاب شرح حال ابوسعید ابوالخیر بر سبك نگارش تذكرةالاولیاء عطار در 48 صفحه و نامه ملاسلطان گنابادى از صفحه 48 الى 51 و رباعیات ابوسعید و ختم آنها از صفحه 52 الى صفحه 68 و وضع صحن و حرم شاهنعمت الله از صفحه 69 الى صفحه 67 و در صفحه 77 عكس بدنه مقبره شاه نعمة الله و صفحه 78 فهرست مطالب در سنه 1333 ه.ق طبع شده ضمائم كتاب صالحیه بقلم كیوان قزوینى است .
شرح مقبره چه اشخاصى بنا كرده و چه هدیه هائى داده و كرامات و موقوفات مقبره و صحن قدیم كه صحن كوثر نامند (حیاط مقبره ملاسلطان در بیدخت نیز كه داراى حجرات متعدد است صحن كوثر مینامند) در صفحه 74 نوشته است كه سنه 1329 است كه بنده عباسعلى قزوینى بزیارت مشرف شدم) و در صفحه 76 نوشته است براى افتتاح مدرسه مجانى در صحن مقبره مینویسد «و در ماه شعبان سنه 1329 كه این بنده عباسعلى قزوینى شرفیات بود بمباركى انفتاح یافت و دائر شد و روز اول افتتاح این بنده خطبه خواند».
ختم رباعیات ابوسعید ابوالخیر جهة دفع درد دل – بجهة دولت یافتن – بجهة دفع امراض – بجهة احضار مطلوب و دریافت وصول بایشان – جهة گشایش كارها – بجهة ممات و خود را بحق واگذاشتن شرح حال ابوسعید و كلمات او و رباعیات و ختم آنها در هیچ كتابى دیده نشده دو نامه از ملاسلطان نوشته شده توحید كسانى براى عموم و توحید براى اهل سلوك و شیخ خود را كه مظهر حق تعالى است بیند در صفحه 50 مىنویسد بهشت در ملكوتست در صفحه 51 اماتكم على از پس حجاب پس آن حضرت بروحانیت در آن مقام رسید و محمد جسم ملكى و على را آنقدرت كه جسم ملكیرا ببرد نبود.
در شرح حال ابوسعید مینویسد: آن فانى مطلق آن باقى برحق آن محبوب الهى آن معشوق نامتناهى آن نازنین مملكت آن راستین معرفت آن عرش فلك سیر قطب عالم ابوسعید ابوالخیر پادشاه عهد بود در صفحه 7 مینویسد ابوسعید گوید روزه بر دوام داشتیم از حرام پرهیز كردیم ذكر بر دوام گفتیم و همه شب بیدار بودیم پهلو بر زمین ننهادیم و تكیه بر جائى نزدیم و خواب جز نشسته نكردیم… چندى سرنگون ختم قرآن كردیم… بر انگشتان پا چهار صد ركعت نماز كردیم در صفحه 37 ابوسعید گوید گفت خدا را توان دید و درویش را نتوان دید زیرا كه خدایرا همه هستى است و درویش را همه نیستى در صفحه 40 ابوسعید گوید خدا باك ندارد كه صد هزار نفس را فداى صاحبدلى گرداند.
در صفحه 45 فرماید الفقر هوالفناء فىالله تصوف دو چیز است یكسو نگریستن و یكسان زیستن در اول صالحیه تقریظى از طرف صالح على نوشته شده و گوید:
صالحیه شد چو قران مدل هادى آن كس كه دارد ذوق دل
در صفحه 23 مختار در اختیار نیست و اختیار حق است كه بصورت اختیار او جلوهگر گشته در صفحه 25 اشراق 3 امهات مراتب را حضرت گویند و به این جهت حضرات خمسه مصطلح دادند و جناب اگر چه بمعنى حضرتست لكن اول مراتب را كه عقل است جناب حق گویند در صفحه 28 اشراق 21 عالم برزخ واسطه عالم و طبع است و مسمى به هورقلیا.
در صفحه 34 اشراق 44 این مراتب را از عقل اول تا بمقام ملك همه را ملكوت گویند و بعضى نفوس را ملكوت نامند و بیشترى اطلاق ملكوت بر عالم مثال نمایند در صفحه 64 لیلى را انس مجنون باو مجنون نمود عشق عاشق معشوق را عاشق نمود در صفحه 89 ظهور 111 فرماید آنچه در عالم آخرت انبیا و اولیا و عرفا خبر دادهاند از دیده و سیر خود و حال خود گفتهاند در صفحه 221 ملاسلطان پسرش ملاعلى را جانشین نمود و نوشت كه قبول فقرا و تربیت مشایخ و ابقاى مشایخ و عزل آنها تماماً بآن جناب راجع خواهد بود و 15 شهر رمضان سنه 1314 ه است حسینعلى شاه خلیفه نورعلیشاه و او خلیفه معصومعلیشاه و او خلیفه رضا علیشاه چون معصومعلیشاه شهید شد و نورعلیشاه شهید شد حسینعلى شاه خلیفه رضا علیشاه شد در صفحه 221 اول اقطاب جنید بوده و جنید پس از رحلت امام حسن عسگرى ع و غیبت قدرى حیات داشت لهذا قطب ظاهر گشت و وكلاء اربعه خلافت نداشتند بلكه سفارت بود و دستگیرى نمینمودند الان در اصفهان معمولست هر كس خواهد بحضرت قائم عریضه نویسد از عقب دیوارى بآب اندازد كه جنید برساند در صفحه 223 حضرت (مراد حضرت رسول ص است) خلیفه ابوطالب و ابوطالب خلیفه عبدالمطلب تا به آدم رسد در صفحه 90 حقیقه 7 فقیرى میگفت سه امر از وى برآید نه غیر من و بآن تحدى مینمایم با جمیع اهل عالم از دول و ملل و اوسط آنها در سهولت و صعوبت كه پس از شنیدن كلام من فرنگیان بسیصد سال انجام دهند آنست كه تمام امراض را ببدن خود انسان علاج نمایم بسهولت وجهى بمدت قلیل بدون دوا حتى برص و تب دق و كوفت و نحو آنها بیكروز… راقم تب لازم بیك شبانه روز بى دوا و بیمارى كوفت و نابینا بودن برگرداندن نور چشم بشصت ساعت از او مشاهده نمودهام و باطن انسان دارو است آنچه آسمانها دارا است صفحه 95 حقیقت 28 در قرآن هر جا لفظ الله است تفسیر بعلى و انسان كامل شده كه بروئىالله است و بروئى على است صفحه 106 حقیقه 73 اگر مامور بتاسیس قوانین و ترویج كتابى و تجدید دورى و تجدید طورى تا زمانى گردید اولىالعزم است و اگر جامعیت كل او راست و او خاتمالولایة و خاتمالنبوه و خاتمالرساله گردد و تمام این مراتب اطوار است صفحه 140 حقیقة 266 حضرت محمد قبل از بعثت لامذهب نبود دین خدائى جز شریعت عیسى نبود و اكمل وقت وصى غیبى بود پس مرشد آن حضرت ابوطالب بود صفحه 195 حقیقة 523 آذر كیوان گفت گرفتار سامان دور است از بیسامانى صفحه 209 حقیقة 595 مشایخ طالب را مینشانیده و بر او اسماءالله و اذكار را عرضه نموده بهر كدام كه اثر در او مییافت او را تلقین میفرمود كتاب صالحیه در حضرت اولى حضرت ثانیه حضرت ثالثه حضرت اربعه حضرت خامسه ناسوت ملكوت جبروت لاهوت هاهوت یا مقام انسان كامل است و این كتاب با توجه به دیگر آثار ملاعلى مانند رجومالشیاطین و ذوالفقاریه در حرمت كشیدن تریاك بخوبى روشن میگردد كه بقلم ملاعلى جارى نگردیده بلكه صالحیه با حالات نعمةالله بقلم كیوان قزوینى است كه در زمان ارادتش بنام نورعلیشاه تالیف نموده است و این عمل در صوفیه سابقه فراوانى دارد كه اغلب كتب صوفیان بنام بقلم مریدان برشته تحریر درآمده است و نامه هائى كه از ملاعلى باقى مانده اغلب غلط املائى دارد بعد چگونه میتواند چنین كتابى كه در تاریخ تصوف بى نظیر حتى ارجح از مولفات ملاسلطان است تدوین نموده باشد كیوان قزوینى كتب زیر را در زمان ارشاد در سلسله گنابادى تالیف نموده است.
كنز رابع از كنوزالفرائد تالیف كیوان قزوینى در نه صفحه خطى در تاریخ فقه امامیه میفرماید تا زمان امام باقر و امام صادق رسم تدوین فقه معمول نبود اول صحابه كه زمان پیغمبر را درك كرده دویم آنها كه درك فیض صحابه نمودند آنها را تابعین میخوانند اویس قرنى را سیدالتابعین نامند سیم طبقه كه درك صحبت تابعین را نمودند تابعین تابعین گویند جابر انصارى هفت نفر را خدمت كرده و واسطه العقد اصحاب النبى و اصحابالصادقین است و ابوحمزه ثمالى از زمان سجاد تا كاظم ع را خدمت كرده است مجدد مذهب در مأة اولى حضرت باقر و در مائه ثانیه حضرت رضا و در ثالثه شیخ كلینى و در رابعه سید مرتضى علم الهدى مائه یازدهم علامه مجلسى مجدد مائه دوازدهم آقا باقر بهبهانى مائه سیزدهم شیخ جعفر تسترى شیخ كلینى در طى بیست و سه سال كافى را نوشته اخبار كافى 16199 است و شیخ صدوق محمد بن بابویه قمى مدفون در رى من لایحضرهالفقیه كه مشتمل بر 5963 حدیث نوشت و شیخ محمد بن حسن الطوسى تهذیب و استبصار كه 5511 حدیث در بردارد نوشت فیض وافى را در چهارده مجلد كه داراى جمیع چهار كتاب است با شرح مفصله نوشت مجلسى بحارالانوار را در 24 مجلد نوشت و حیوةالقلوب به فارسى كه خواست بطریق بحار بنویسد دو جلد نوشت و اجل مهلتش نداد .
ذخیرةالمومنین در اعمال شب و روز جمعه تالیف كیوان قزوینى در 16 صفحه در سنه 1301 ه بطبع رسیده است كیوان میفرماید فریده چهل و هشتم كه عربى بود بخواهش عدهاى بفارسى برگردانده شده است.
كیوان در مجله عرفان چاپ اصفهان سال اول و دوم اغلب مقالاتش درباره فلسفه و حج را مرقوم داشته است و در مجله نصیحت چاپ قزوین نیز مقالاتى دارد كتاب بحیره بسعى شیخ عبدالكریم واعظ در سنه 1328 ه در 656 صفحه بچاپ رسیده است ناشر مینویسد لهذا بمعاضدت جناب حاج شیخ عباسعلى واعظ شروع در طبع این كتاب مستطاب بحیره نموده است) باب 24 اشارات در حالات سالكین سلف از صفحه 316 الى 337 و باب 41 در بیان علوم غریبه و فنون بدیعه از نیرنجات و طلسمات از كیوان است در حواشى كتاب 207 لغت را معنى نموده و ن .ق امضاء نموده كه مراد كیوان قزوینى است این كتاب از كتب معتبره و نفیس است و در ردیف نفایسالفنون و از بعضى جهات بر او برترى دارد كتاب مواعظ چاپ هند تالیف كیوان قزوینى كه منابر ایشان را درج نمودهاند در 110 صفحه در صفحه 31 فرماید انسلاخ تمام ارتقا بمقام ولایت است و فوق مقام ولایت چیزى نیست جز احدیت ذات در صفحه 38 فرماید پس همه خاك میدان نیشابور را بغربال بیختن باید كه شاید در هم مفقود از غربال آخر برآید (مراد ملاسلطان است) در صفحه 58 سبحانالذى اسرى بعبده از جمله مختصات رسول خاتم معراج جسمانیست بنحویكه در عوالم هستى هیچ بالا و پستى نماند مگر آنكه احاطه بر او پیدا كند و از او بگذرد و با حدود جسمانیة خود در مقام لاحدى قدم نهد و در عین حدود از تمام حدود برهد در صفحه 65 روح محیط است بر همه جا و همه چیز خصوص روح محمدى در صفحه 75 درباره حسین بن على ع فرماید و اگر آن مظلوم اذن میداد بر زنان نیز جهاد لازم میشد و حاضر هم بودند در صفحه 89 بدانكه ولایت نور الهى است كه در هزار پرده بشریت جسمانیت پنهان شده و در عالم جسمانیات ظاهر گردیده تا اهل عالم بتوانند او را بواسطه این پردهها به بینند و اگر بى پرده بروز مینمود هر آینه كوههاى عالم از هم میپاشید در صفحه 94 جبرئیل در شب معراج به پیغمبر فرمود مطلقالوجود توئى كه طیار هواى لامكانى و سیار فضاى لامكانى این كتاب در سنه 1335 ھ بطبع رسید كتاب مغنى فى ردالصوفى تالیف حاج شیخ على جنابذى مولف از شاگردان آخوند خراسانى بوده و باستناد اخبار و احادیث كتب ولایت نامه و سعادت نامه و مجمع السعادت و تفسیر بیانالسعادة ملاسلطان و رجومالشیطاطین و صالحیه نور علیشاه را مورد بحث قرار داده و رد نموده است آنچه در گناباد شایع بود مولف از طرف صوفیه كتك خورده و مدتى بسترى بوده است .
تنبیه الغافلین تالیف حاج شیخ حسین نهاوندى در 73 صفحه مطالب كتب ملاسلطان را بر طبق اخبار و احادیث رد نموده است .
ارمغان خانقاه تالیف محمد تقى رهبر اصفهانى در 192 صفحه رد صوفیه نوشته و باستناد اخبار و استوارنامه كیوان قزوینى مباحث صوفیه را رد نموده است .
عنوان البراهین فى رد دعاة الباطلین تالیف شیخ على گنابادى بر علیه فرق مسیحى و كلیمى و اهل تسنن و شیخیه و گنابادیها سخن رانده است در صفحه 102 مینویسد ملاحیدر محمد پدر ملاسلطان بمرو رفت.
فى تاریخ فرقة الاقاخانیه والبهره تالیف محمد كریم بن محمد على خراسانى در 364 صفحه در صفحه 76 گوید حاجى حسینقلى جدیدالاسلام در كتاب منهاج مینویسد ملاسلطان گون آبادى… بنده او را ندیدم ولى دو نفر كه مرید او شدند میشناسم یكى ملا عباسعلى واعظ كه در نطق و خطبه بى نظیر بود و یكى ملاعبدالله مازندرانى كه در علم ادبیات گویا نمره اول بود اینها در یك ملاقات مرید او شده معلوم میشود ماده غریبى و فتنه بزرگى است .
حقیقت تصوف تالیف فهیمالسلطان قدس شیرازى در 317 صفحه خطى بشماره 7336 در كتابخانه آستان قدس رضوى از صفحه 168 راجع بگنابادیها نوشته و از صفحه 171 الى 216 باستناد كتب راز گشا و استوار و دیگر كتب كیوان ابطال فرقه گنابادیها را به اثبات رسانیده است .
جذبات الهیه منتخب دیوان شمس با حواشى مختصر و مقدمه از ایزد گشسب از مشایخ گنابادیها در اصفهان در 412 صفحه تالیف نموده و بخوبى از عهده برآمده و نسبت به دواوین شمس كه تا كنون بچاپ رسیده از همه بهتر است ولى اخیراً مرحوم فروزانفر در اواخر حیات دیوان شمس را به بهترین وضعى بچاپ رسانید و گوى سبقت از همه بربود.
در كتاب حقوق بگیران انگلیس تالیف اسماعیل رائین در حاشیه صفحه 106 نام آقا شیخ عبدالله مازندرانى شیخ گنابادیها در تهران را نام میبرد كه ماهانه پانصد روپیه از سفارت انگلیس در عراق حقوق میگرفته است و بعد ضمن نام دیگر علما نام برادرش شیخ حسین را نیز ذكر كرده است.
دایرةالمعارف الاسلامیه المجلد الخامس عشرالعدد الاول از صفحه 47 الى 52 مقاله (نیكیتن) مستشرق معروف روسى كه بانگلیسى نوشته و این مقاله بوسیله ابوریده فارغ التحصیل جامع الازهر كه از نویسندگان معروف مصر است بعربى برگردانده شده مقاله تحت عنوان طاووسیه كه مینویسد «طاووسیه فرقه شیعة فاسدة المذهب نسبت الى شخصى یسمى آقا محمد كاظم تنباكو فروش الاصفهانى المشهور بطاووس العرفاء و هوالذى انشق عن نعمةالله» نیكیتن ساكن پاریس بود دایرةالمعارف اسلامى به اكثر زبانها ترجمه شده مستشرق مزبور مینویسد ملاسلطان از بیم مردم كه باو نسبت بابى بودن داده شده بود بخراسان گریخت و در جرگه شاگردان حكیم سبزوارى در سبزوار درآمد و عقاید بابیه و صوفیه و على اللهى را با هم تلفیق نمود و مسلك طاووسیه را بنا نهاد مستشرق مزبور استناد مقاله خود را از كتاب راز گشا و بهین سخن كیوان ذكر نموده است و ابوریده پس از اتمام ترجمه مقاله اظهار نظر مینماید كه تصوف از مباحث عالیه دیانت اسلام است و هیچ مشابهتى با عقاید ملاسلطان ندارد متاسفانه این دایرةالمعارف بفارسى ترجمه و نشر نگردیده است روزى از روزها مرحوم صالح علیشاه بنگارنده این سطور فرمودند پدرم ملاعلى با نورعلیشاه ثانى سه مطلب را حاضر بانجامش بود كه كسى تا كنون قادر بانجام آن نبوده است اول این كه دولت ایران مصالح ساختمانى در اختیار او بگذارد برج و باروئى میسازد كه هیچ نوع مواد قادر به تخریب آن نباشد در ثانى با تركیب ادویه ایرانى قوا تجدید گردد و موى سپید سر بسیاهى گراید بشرطى كه یكصد نفر را بشخصه انتخاب و در طى دو سال تعلیم طب دهم و آنان باطراف و اكناف عالم تقسیم شوند و مزدى دریافت نكنم سوم آنكه چون مملكت كسرى نفرین شده پیغمبر اسلام است هر كس زمامدار شود كارى از پیش نمیبرد ولى من معنا از پیغمبر اسلام اجازه گرفته و در طول چهار ماه كشور ایران را در ردیف كشورهاى اروپائى رسانم و هر هفته وضع كشور نسبت بهفته پیش ترقى محسوس كند قضاوت با عقل سلیم است كه نظر دهد و ضمنا علاقه ملاعلى را بریاست مشهور میسازد.
كتاب حجة بالغه اربعین حافظ بر خلاف كتاب مقامات الحنفاربعى شرح حال بزرگان است و در صفحه 100 شرح حال كیوان را با نظر تمجید بیان كرده است.
كتاب حجة بالغه اربعین حافظ بر خلاف كتاب مقامات الخفا كه خود را حجت علیشاه نامیده چون در زمان تالیف این كتاب در قم اقامت داشته خود را كمترین خادمان قرآن و اخبار خاندان پیامبر نامیده در صحه 47 گوید حساب خرافات عالم فقر و تصوف را از حساب توغل در الهیات كه همان عالم فقر است جدا كنیم سپس گوید مرحوم حاج ملاعباسعلى كیوان چنین نیتى داشت ولیكن ندانست كار را از كجا شروع كند و لذا در كتابهایش كه مطالعه مىكنیم در هر چند قدمى كه برداشته است ضمن اقرار به تصوف آنرا انكار میكند و ضمن انكار تصوف بان اقرار میكند در صفحه 192 ذكر و فكر كه در استوار نامه كیوان نوشته شده منكر شده و تشرف در فقر را زاید میشمارد و مینویسد در صدر اسلام ساده بوده است در صورتیكه كیوان قزوینى اساس تصوف را قبول نموده و مرید و مرادى را مردود میداند و ذكر و فكر معنى دیگرى غیر از آنكه كیوان تعریف نموده ندارد و در صدر اسلام تصوف وجود نداشته تا ساده باشد در صفحه 250 نامه خصوصى آقاى تابنده را كه از وى گله نموده در كتاب بچاپ رسانیده است آقاى حجت بلاغى بعداً تفسیرى بر قرآن نوشته كه اغلب باشخاص رایگان داده است و معلوم نیست وجه آن چگونه تامین شده است .
كتاب سلجوقیان و غز با مقدمهاى از باستانى پاریزى در 94 صفحه و كتاب در تاریخ كرمان در 370 صفحه در صفحه 37 مقدمه پس از جریان قتل مشتاق علیشاه گوید (سالها بعد كه كیوان در مسجد جامع گفت امروز وجوباً لازم است بر شما یك لعنت بروح پدران خود كه در قتل مشتاق شریك بودهاند بفرستید همه مستمعین لعنتى بلند فرستادند) این جریان زمان ارشاد كیوان كه از طرف گنابادیها بود انجام گرفت و جریان قتل مشتاق كه در كتاب ذكر شده از قول كیوان استفاده گردیده است .رهنماى سعادت بقلم سلطانحسین تابنده در 275 صفحه قسمتى از تفسیر بیان السعادة ملاسلطان را بفارسى ترجمه كردهاند در مقدمه مینویسد حاج شیخ عباسعلى چند حاشیه مختصر هم نوشتهاند كه بعداً مورد اعتراض دانشمندان واقع شده و در بعض مورد اعتراضات ادبى كردهاند كه بهیچوجه وارد نیست و این بوده كه خودشان درك مطلب نكردهاند.
دیوان اشعار مفتون همدانى با مقدمه سعید نفیسى مفتون باتهام همكارى با آلمانیها یكسال از همدان تبعید گردید جزو آزادیخواهان بود مرید ملاعلى گنابادى بود در اشعارش از ملا سلطان و ملاعلى و صالح علیشاه تعریف و تمجید نموده است در صفحه 797 در مورد كیوان تحت عنوان تاریخ طغیان مینویسد
عارفان عباس كیوان آنكه هیچ قصدش از او خدا بینى نبود – از پس سى سال شیخوخیتش كرد طغیان چونكه تكوینى نبود -از پى تاریخ طغیانش بحق گفت مفتون و سخن چینى نبود -اگر كه با ایمان و با دین احد از جهان میرفت قزوینى نبود 1357 .
البدعة والتعرف تالیف حاج شیخ جواد خراسانى رد صوفیه و گنابادیها مطالبى نگاشته و به كتب كیوان و اخبار خاندان رسالت استناد جسته است .
در صددم كتابى بنام (من و دین) در رابطه این ناچیز با اقطاب عصر منتشر سازم .
جلوه حق تالیف ناصر مكارم رد صوفیه و گنابادیها از كتب كیوان نقل قول كرده است.
وحید بهبهانى تالیف على دوانى رد صوفیه و گنابادیها بكتب كیوان استناد جسته است .
حقیقة العرفان تالیف برقعى رد صوفیه بخصوص گنابادیها میباشد از كتب كیوان شاهد مثال آورده است .
نامههاى صالح در 255 صفحه نامههاى نورعلیشاه و صالح علیشاه آورده شده است در صفحه 16 و 18 و 46 و 53 و 99 و 78 راجع به كیوان قزوینى كه آن زمان از مشایخ گنابادیها است مطالبى درباره ایشان با احترام ذكر گردیده است.
خاطرات سفر حج بقلم تابنده گنابادى مشتمل بر 294 صفحه در صفحه 5 مولف ملاقات خود را با سپهبد رزمآرا زمان نخست وزیرى شرح میدهد و مینویسد «سپس حقیر از طرف آقاى والد ابلاغ سلام نموده و اظهار امیدوارى كردم كه ایشان بتوانند بر مشكلات فائق آمده و حضرت آقا والد نیز حسن ظن دارند از اینرو ما همیشه دعا میكنیم و موفقیت شما را خواهانیم» دعاى قطب و شیخ سلسله با آن اطمینانى كه به نخست وزیر داده و در كتاب خویش مرقوم داشتهاند نتیجه معكوس بخشیده است شرح كلمات قصار باباطاهر بفارسى چاپ اول در 248 صفحه كه بنابه خواهش كیوان قزوینى از طرف ملاسلطان تالیف گردیده و بنابه مباشرت كیوان بطبع رسیده و بیست و سه حاشیه از كیوان دارد.
نابغه علم و عرفان در شرح حال ملاسلطان چاپ اول در 494 صفحه تالیف تابنده گنابادى چاپ دوم در 590 صفحه شرح حال ملاسلطان و نورعلیشاه و صالح علیشاه و مولف تابنده گنابادى (رضاعلیشاه )و شرح حال مختصر مشایخ مریدان بنام و اعضاى خانواده و مكاتیب ملاسلطان و علماى معاصر او و عكسهاى عده كثیرى از افراد كه نام آنان در كتاب برده شده است و از زمانى كه كیوان از گنابادیان كنارهگیرى نمود و در منبر و درس و سپس در آثار خود اسرار خفیه آنان را فاش نمود تا پایان حیات كیوان گنابادیها لب فرو بسته و بلطایفالحیل در صدد بودند كیوان را با وعده و وعیدهاى بسیار و تهدیدات جانكاه آب رفته را بجوى برگردانند و او را با خود بر سر مهر آورند غافل از اینكه در اندك زمانى آثار كیوان در اغلب ممالك اسلامى و ممالك اروپا از جمله فرانسه و آلمان نزد فضلا و نویسندگان پخش گردیده بود در این میان فقط گنابادیها نزد مریدان خود نسبتهاى ناروا شایع ساخته و از قرائت آثار كیوان نهى اكید نموده بودند و درویشهاى قدیمى كه كارهاى نمایان و جانفشانیهاى شگرف او را دیده بودند بحیرت و شگرفى فرو رفته بودند لذا بعد از مرگ كیوان اولین بار در كتاب نابغه علم و عرفان از او بدگوئى نمود بعد كتبى كه بمباشرت كیوان زمان ارشادش بچاپ رسیده بود تجدید چاپ نمودند و آثار او را در صدد محو برآمد و حتى خواص مریدان كتب منتشره كیوان را خریدارى نموده و محو ساختند تا كمتر در دسترس همگان قرار گیرد در نابغه علم و عرفان بیشتر شرح حال ملاسلطان باستناد كتاب شهیدیه بقلم كیوان است اینك بنقل مندرجات این كتاب پرداخته و در اواخر مبحث این سلسله شرح حال موجز و علت بركنارى كیوان را با حسن وجه بیان خواهیم داشت در صفحه 7 نابغه نوشته شده در شهیدیه تالیف كیوان قزوینى نقل از بحار مذكور است كه در شب معراج ارض بیدخت بر حضرت رسول ص به نورانیت مشهود شد در صفحه 57 مینویسد گروهى گویند اصول تصوف اسلامى از بزرگان دین زردشت گرفته شده و بسیارى از آداب هم از آنان ماخوذ گردیده و كیوان قزوینى در كتاب استوار خود این بیان را اظهاركرد و معتقد است یكى از ائمه اسلام كه این مذهب را پسندید جعفر بن محمد ع پیشواى شیعه بود ولى این نیز خالى از اشكال نیست زیرا اساس عقاید تصوف با دستورات قرآنى بیشتر تطبیق میكند البته بعض احكام اجتماعى اسلام با احكام دیانت زردشت نزدیك است و نزدیكى تصوف نیز از آن جهت است آقاى تابنده نه كلام كیوان را ذكر نموده نه شماره صفحه را ضمناً این جملات با هم ارتباط ندارد در ثالث در آئین زردشتى خلاف تصوف مشهود میگردد نه گرایش بتصوف در صفحه 140 نقل قول از شهیدیه مینویسد كه ملاسلطان پنج ماه قبل از مرگش خبر فوت خود را داده است در صفحه 141 این بیت را میگوید از شاه علیرضاى دكنى است ولى اكنون قزوینى مینویسد از ابوسعید ابوالخیر است .
ما تیغ برهنهایم در دست قضا
خود كشت هر آنكه خویشتن بر ما زد
در صفحه 138 از شهیدیه نقل قول میكند كه ملاسلطان خبر از فوت خود میداد و آقاى تابنده توپ بستن حرم حضرت رضا و جنگ بین المللى و خسارات وارده بر ایران و اختلاف مابین دول دنیا را و جنگ بین المللى دوم را غرامت كشته شدن ملاسلطان میداند تا عقل سلیم چه حكم كند در صفحه 232 مینویسد كه زمان ملاسلطان بود كه نامهاى ملاسلطان به حاجى نایبالصدر شیرازى درباره ملاعلى نورعلیشاه مینویسد «انشاءالله خشكى دماغ او بهمین حركت تمام شود» در صفحه 233 در مورد دوازده سال خدمت كه مرشد از مرید بیعت میگیرد و در كتب كیوان ضمن اسرار تصوف فاش گردیده ملاسلطان در یكى از مكاتیب خود مینویسد دوازده سال خدمت ظهور حضرت قائم است و این دوازده بجهت توسعه بر سلاك است در صفحه 244 درباره خمس و زكوة ملاسلطان در یكى از مكاتیب خود فرماید اگر از آنچه بدست آید یوماً بیوم یك عشر بیرون شود انشاءالله مقبول خواهد شد در صفحه 246 ملاسلطان در یكى از نامهها راجع بفروش تریاك اجازه داده و اضافه مینماید (خود این ضعیف گوشه ملكى كه براى ممر معاش است تریاك كارى میكنیم و بقدرى هم منفعت بر میدارم». آقاى تابنده مینویسد كه جدشان و نورعلیشاه تریاك كشى را حرام میداند در صفحه 229 مینویسد زمان ملاسلطان فقر نسبت بملا على خوشبین نبودند و حائرى را شایسته جانشینى میدانستند و ملاسلطان در اجازه دادن شیخى بملاعلى تعلل میكرد و بعضى فقرا بر حالات ملاعلى ایراداتى میگرفتند و چند نفر چند مرتبه بایشان توهین كردند اگر جانشینى بامر حق بود اهمال در امر حق از طرف قطب شایسته است در صفحه 291 ملاسلطان در یكى از نامهها مینویسد «كیوان قزوینى» از وعاظ معروف و شخص دانشمندى بود چندى در عتبات عالیات مشغول تحصیل بوده سپس در بیدخت خدمت جناب حاج ملاسلطان محمد رسید و مدتها در محضر درس ایشان استفاده نمود و بر حسب امر ایشان در بیدخت منبر میرفت و وعظ مینمود شبى خواب دیده بود كه آن جناب میخواهند او را بكشند و چون چاقو بر گلوى او گذاشته و قدرى بریدند او پشیمان شده و راضى نشده بود این خواب را خدمت آن جناب عریضه نمود در جواب نوشته بودند كاش میگذاشتى كه این امر بانجام میرسید پس از رحلت آن جناب در تاریخ بیست و ششم ربیع الثانى یكهزار و سیصد وبیست و هشت قمرى از طریق جناب نورعلیشاه ماذون در دستگیرى شد و به منصور على ملقب گردید و در صورت اجازه مرقوم شده كه باید نسبت به آقاى حاج شیخ عبدالله حائرى و آقاى شیخ محسن سروستانى رعایت احترام نمائید ولى ایشان این قسمت را چندان رعایت نمیكرد حتى در اواخر اظهار نقار با آقاى حاج شیخ عبدالله مینمود و در مجلس ایشان حاضر نمیشد پس از رحلت جناب نورعلیشاه بگناباد رفته خدمت جناب آقاى صالح علیشاه تجدید عهد نمود و بر ماذونیت خود چند سالى باقى بود تا آنكه پس از چندى در دعوت خود مقاصد دنیوى ابراز مینمود و بر خلاف میل بزرگان سلسله رفتار میكرد و هر چه در مراسلات گناباد پند و اندرز نسبت بایشان نمودند موثر واقع نگردید و از طرفى نسبت بجناب حاج شیخ عبدالله روز بروز كینه و نقار خود میافزود و علناً بدگوئى مینمود تا آنكه در تاریخ ششم جمادى الاولى یكهزار و سیصد و چهل و پنج قمرى از خدمت و منصب خود معاف گردید از آن پس ایشان نیز روش مخالفت و دشمنى پیش گرفته و كتابها در رد صوفیه نوشت و نسبتهاى دروغ ببزرگان سلسله داد حتى آنچه خودش بجا آورده و از آن باب مورد اعتراض و ملامت واقع شده بود ببزرگان صوفیه نسبت داد ولى شخص عاقل زیرك كه در صدد تحقیق باشد از مطالب خود كتاب بمقاصد گوینده پى میبرد و كسانى هم كه آنرا پسندیدند جز غرض ورزى منظورى نداشتند در پایان بگیلان و تنكابن مسافرت نمود و در ماه شعبان سال یكهزار و سیصد و پنجاه و هشت قمرى در آنجا بدرود زندگانى گفت در حاشیه صفحه 358 این نكته نیز ناگفته نماند كه پس از انحراف و انقلاب حال او هیچیك از افرادى كه كمال ارادت را باو داشتند و بعضى بوسیله خود او مشرف بفقر شده بودند تغییر عقیده و تزلزلى در آنها ایجاد نشد و عموماً از او منصرف شده ثابت قدم و راسخ ماندند» اولا در اجازه نامه تذكر معمول نیست و اگر كسى اصول اخلاقى را مراعات نكند چگونه بمقام شیخى مىرسد در مورد شیخ محسن سروستانى كیوان قزوینى در بهین سخن صفحه 52 مىنویسد كه چون از اسرار تصوف بى اطلاع بود لذا مرا به اصرار بشیراز بردند و چهل روز ماندم و تعلیمات لازمه باو دادم در مورد حاج شیخ عبدالله حائرى چون پسر حاج شیخ زینالعابدین مازندرانى بود و كیوان مدت كمى نزد او تلمذ نموده بود با او مناسبات حسنه داشت و حتى پس از ترك ارشاد حاج شیخ عبدالله باز بمنزل كیوان مىآمد و اجازه ارشاد دادن و بعد اینگونه سخنان گفتن خود برهان قاطعى بر بطلان داعیه گنابادیها است در كتاب نامههاى صالح كه مكاتبات صالح علیشاه بوسیله آقاى جذبى از مشایخ این سلسله بچاپ رسیده و سعى شده عنوانى براى كیوان قائل نباشند در صفحه 16 نوشته كه تلگراف زیر را ملاعلى نورعلیشاه ثانى به كیوان قزوینى مخابره و خبر از مرگ خود داده است «اصفهان جناب حاجى شیخ عباسعلى منصور على نداء ارجعى نمودم امر را مفوض به جناب نورچشم مكرم حاجى شیخ محمد حسن صالح على شاه اطاعت به ایشان دعوت به ایشان نمائید بفقراء اطلاع دهید على» و در صفحه 18 فرمان جدید آقاى حاجى شیخ عباسعلى منصور على هو 121 بسمالله الرحمنالرحیم و هو حسبى و نعمالوكیل الحمدالله واشكره على جمیع النعماء واصلى واسلم على رسوله خاتم الانبیاء و آله ائمه الهدى و بعد پوشیده نماند كه چون بعد از ارتحال مولاناالاعظم و سیدناالاجل والد جسمانى و روحانى آقاى حاجى ملاعلى گنابادى نورعلیشاه بر حسب وصایت و بعض متكفل خدمات فقراء و هدایت بندگان خدا است و جز اتصال بفقر بصراط المستقیم طریقت اشتباه یعنى خدا اشتباه كرده است آقاى تابنده در چاپ اول صفحه 175 مرقوم داشته وجوه حاصله را یازده ملیون و چهار صد و هشتاد و چهار میلیارد و دویست و پنج ملیون و هفتصد و هفتاد هزار و دویست و چهل» طبقات اعداد كه سى و دو است اطلاع ندارند در صفحه 178 سطر 16 میفرمایند «میگویند صوفیه هشت امامى هستند عملا رد میشود و در هیچ كتابى از فرقتین ذكر نشده بلكه مذهب هشت امامى وجود ندارد» علاءالدوله سمنانى كه از اقطاب نعمتاللهى است گوید قطبیت از حضرت رضا بغیر امامان انتقال یافته و پسر امام حسن عسكرى را از ابدال دانسته كه هنوز بمقام قطبیت نرسیده است و از معروف به داوود طائى منسوب میدانند و از معروف به سرى سقطى پس چگونه هشت امامى نیستند در صفحه 239 نامه ملاسلطان بآقا میرزا علیرضا در سطر ششم نوشته شده «اما اینكه نوشته بودند كه مردم را سرگردان كردهاید از این ضعیف هیچ كارى ساخته نمیشود هركه باین خیال است بیعت خود را از گردن او برداشتم بهر جا خواهد برود و هر فكر خواهد براى خود بردارد» نفى كار از خود بطور اطلاق میرساند كه كار ارشاد از ایشان ساخته نیست با اینوصف برداشتن بیعت چگونه از ایشان ساخته است صفحه 240 شخصى كه عیال سعادت علیشاه را پس از مرگ او بزوجیت گرفته بود ملاسلطان میفرماید «بایشان متغیرانه فرموده بودند آشى براى تو پختهام كه وجبى روغن دارد آیا كسى مادر خود را میگیرد» چه میفرمایند درباره ازدواج مولاى متقیان با دختر پیغمبر اكرم ص در كتاب بیان سید باب حكم بر حرمت زن پدران كه مقصود پدر روحانى یعنى سید باب و پیروان او باشد صادر شده است در نابغه چاپ دوم صفحه 242 ملاسلطان مینویسد «و در طریقت علیه علویه رضویه نعمةاللهى بر همین مقرر كه یك عشر از ارباع مكاسب و از زارعات داده شود مغنى از زكوة و از خمس خواهد بود » در صفحه 243 مینویسد «مجموع زكوة و خمس كه بر یكنفر فرض باشد از عشر تمام درآمد او كمتر میشود» و اگر عشر از خمس و زكوة بیشتر است باز محل ایراد شرعى است در صفحه 248 ملاسلطان مینویسد ایاك نعبد اگر مقام فكر براى كسى حاصل شده باشد همان صورت امام كه در دل پیدا شود مخاطب است» كیوان قزوینى در راز گشا این سخن را كه از اعتقادات این سلسله است شرح داده است در صفحه 288 ملاسلطان نوشته «در شدائد از یكقران تا هفت تومان نذر حضرت داوود ابلق سوار كنید انشاءالله امید است كه محفوظ بمانید» طایفه اهل حق حضرت رضا ع را داوود و حضرت عباس را داوود كه سوار یعنى سوار اسب میدانند و ملاسلطان از عقاید اهل حق استفاده كرده است در صفحه 293 ملاسلطان مینویسد «نیاز كسى كه از روى محبت نیازى كند پذیرفتن منت باو گذاشتن و فقراء را توسعه بخشیدن».
حاجى میرزا آقا محمد معصوم نایبالصدر پسر كوچك رحمت علیشاه مولف طرائقالحقایق نزد عموى پدرش حاج آقا محمد منور علیشاه تلمذ نموده بعد براى ادامه تحصیل به بینالنهرین مسافرت نموده بلاد ایران و هند و عربستان و عراق عرب را سفر كرده بعد در مشروطه وارد شده در استبداد صغیر چون محمد علیشاه قصد كشتن او را داشت به شاهزاده عبدالعظیم رفته متحصن شده تبعید گردیده و در اثر ایذاء علما به گناباد عزیمت و بریاست اوقاف منصوب و در دهستان قصبه كه تا بیدخت چهار كیلومتر و تا جویمند مركز گناباد سه كیلومتر فاصله داشت سكونت گزید و در جرگه مریدان ملاسلطان درآمد و طرائقالحقایق را تالیف نمود و چند ماه در درس ملاسلطان حضور یافت در طرائق از ملاسلطان تمجید نموده و دو حكایت كه مبنى بر قرائت افكار از ملاسلطان باشد ذكر نمود ولى نحوه حكایت میرساند كه اول بر تصادف یا فراست بوده و نایبالصدر با مراتب فضلش تقیه نموده در طرائق از شیخ عبدالله و ملاعلى نورعلیشاه ثانى اسم برده و درباره رجوم الشیاطین مینویسد «نسخه چاپ را جمع كردند كه آن فضایل مستور ماند و رضا قلیخان ایروانى سراجالملك را شایسته جانشینى ملاسلطان میداند حاجى نایبالصدر بعدها از ملاسلطان برید و خود دعوى ارشاد داشت ولى از جهة حفظ ظاهر مجدداً تبعیت از ملاسلطان بعد ملاعلى و صالح علیشاه نمود ولى در خفیه دستگیرى مینمود و بزبان محلى خراسانى نیز شعر سروده است در سال 1338 شمسى نگارنده این سطور مدتى در گناباد بسر برد حاجى نایبالصدر از همسرش كه از منسوبین وى بود دو اولاد ذكور یافت آجودان تقى خان و میرزا محمد حسین و از همسر دومش كه اهل رشت بود سرهنگ مهدیخان شخص اخیرالذكر بنابقول صالح على شاه تالیف دیگر پدرش كه دو برابر طرائق و خطى بوده و نزد آقاى صالح علیشاه بود از جهت مطالعه بامانت گرفت و مسترد نداشت صالح علیشاه متاسف بود كه چرا چنین كتابى را از دست داده است مولف طرائق تالیف دیگرى سفرنامه مكه بنام تحفة الحرمین بچاپ رسانید زمان اقامت این ناچیز در گناباد منشى حاجى نایب الصدر در قید حیات بوده و در قصبه بسر میبرد كتاب طرائق از هر لحاظ از كتاب بستانالسیاحة و دیگر تذكرههاى عرفا ارجحیت دارد حاجى نایبالصدر مردى دانشمند بود و از اغلب اقطاب و مشایخ عصر خود برترى داشت.
بعضى مدعى هستند سعادت علیشاه قبل از رحمت علیشاه فوت كرده است ولى این شایعه صحت ندارد زیرا اگر چنین بود صفى و پیروانش و حاج آقا محمد و مریدانش در اینمورد سكوت نمىنمودند در صورتیكه مطلبى از آنان در این مورد بیان نگردیده است كتاب تنبیهالغافلین بقلم على بن شیخ حسین نهاوندى رد صوفیه و شیخیه و كتاب سعادت نامه ملاسلطان در 73 صفحه تالیف گردیده است .
در كتاب گلهاى راهنمائى جلد دوم از انتشارات وحدت نوین جهانى نوشتم كه بدستور قطب وقت با تمهیدات مرا بزندان افكندند در جویمند صبیهام و در مشهد یكى از فرزندانم را مسموم كردند كه با التجا به آستان ثامن الائمه (ع) شفا یافتند .
صالح علیشاه نوشتهاند
و جناب مستطاب زین العرفا آقاى حاجى شیخ عباسعلى قزوینى دامة افاضاته از طرف حضرت نورعلیشاه طاب ثراه مامور بدعوت بشاهراه طریقت و تربیت سالكین و تلقین طالبین و از آن حضرت مفتخر بلقب منصور على گردیده از این فقیر نیز حسب الاشارة و اللیاقة ایشانرا مجاز در امور مذكور نموده و مراتب سابقه ایشانرا ممضى و برقرار نمودم» خود خواننده گرامى با قلبى پاك و اندیشه درست تناقض گوئى را درك نماید در نابغه چاپ اول صفحه 249 ضمن شرح حال شیخ عبدالله مینویسد «در آن اوقات اختلافاتى بین فقراء پیش آمده و بیشتر فقراى تهران نسبت بجناب نورعلیشاه بدبین شده و بعضى برگشتند بعضى هم اصلا تجدید عهد ننمودند این قضایا بآن جناب نیز قدرى سرایت نموده ولى بحمدالله بزودى مرتفع گردید» حائرى چند بار از گنابادیها برید و بعد تمكین نمود از شیخ سلسله اینگونه اعمال نشانه چیست پاسخ با خواننده گرامى است در صفحه 85 چاپ اول نابغه ملاسلطان مینویسد «خبر نور چشمى على از بخارا آمد بهمین حركت خبط دماغ تمام شود» در صفحه 92 پس از صدور فرمان نیز بعضى با ایشان مخالفت نموده اطاعت نمیكردند و دامنه همان خیالات وسعت پیدا كرد كه بعد از شهادت آقاى سلطان علیشاه هم جمعى برگشته تجدید عهد نكردند یا پس از تجدید برگشتند» در اینزمان جانفشانیهاى كیوان موجب پا برجائى قطبیت بنام نورعلیشاه گردید مابین صفحه 26 و 27 اجازه رحمت علیشاه براى سعادت علیشاه استاد ملاسلطان چاپ شده اجازه شیخى است نه فرمان قطبیت و فیمابین صفحه 54 و 55 فرمان اجازه سعادت على شاه بملاسلطان گراور شده و در صفحه 56 فرمان را نوشته «آخوند ملاسلطانعلى زید توفیقاته را مامور نمودیم كه چنانچه طالب صادقى جویاى طریقه حقه علیه علویه رضویه نعمت اللهیه بوده باشد او را هدایت فرموده و ذكر حیوة و انفاس كه از اولیاء كاملین و عرفاى راشدین یداً بید و نفساً بنفس باین حقیر رسیده او را تلقین نمایند».
ذكر شاه و لقب طریقت و اجازه شیخى كامل نبوده در صفحه 320 راجع به كتاب شهیدیه كیوان قزوینى تعریف نموده و مینویسد در این كتاب جنبه بیطرفى رعایت نشده و از نظر ارادت و بستگى بتالیف رسیده لیكن در مقام خود جامع است» پاكى صفا و ارادت كیوان را مدعى اذعان نموده است و در صفحه 54 و 55 فرمان سعادت علیشاه بملاسلطان است عجیب است گنابادیها بیسوادى سعادت علیشاه را قبول دارند بعد چگونه چنین فرمانى نوشته و در صفحه 26 و 27 فرمان رحمت علیشاه بسعادت علیشاه ذكر گردیده با توجه بمراتب دانشى رحمت علیشاه چگونه عبارات سعادت على شاه عالمانهتر شده است و در سطر چهارم فرمان نوشته «كه این فقیر صداقت تخمیر درویش رحمت على» و شاه را ذكر ننموده و در سطر شش نوشته «قابل هدایت طالبین راه نجاح و ارشاد» بعد بالاى سطر نوشته باید و در سطر 8 ذكر شده «آقا محمد كاظم معروف بشیخ زینالعابدین طاب ثراه» كه معلوم است بعد از مرگ نوشته اینگونه فرمان اجازه ولایت نامه است دست قطب دست خدا است.
كشف الاشتباه در كجروى اصحاب خانقاه تالیف شیخ ذبیح الله محلاتى در 528 صفحه باستناد كیوان نامه و استوار نقل قول كرده است.
عقیقةالعرفان یا التفتیش تالیف برقعى چاپ دوم در 416 صفحه بر علیه صوفیه بالاخص گنابادیها داد سخن داده است .
سالنامه كشور ایران سال چهاردهم در 360 صفحه از صفحه 120 تا 130 مقالهاى از آقاى جذبى شرح حال مشایخ گنابادیها را بطور اختصار ذكر كرده است در سال 1341 شمسى عدهاى سارق در لباس روحانیت به بیدخت رفته چند روز مهمان صالح علیشاه قرار گرفته و یكشب بوسیله ماشینى كه همراه داشتند مقدار زیادى قالیچه و قالى و پتو از منزل صالح علیشاه سرقت نموده متوارى میشوند سرگرد داداش زاده كه درویش گنابادى و رئیس شهربانى شاهرود بوه در تاریخ نهم مهرماه 1341 شمسى تلگرافى بكلیه شهربانیها نموده و تقاضاى دستگیرى سارقین را نمود در صورتى كه هر بچه طلبه قادر و توانا است یكنفر روحانى را تشخیص دهد.
نامههاى صالح در 255 صفحه نامهها و مراثى صالح علیشاه از طرف جذبى چاپ گردیده در صفحه 46 فطریه را هم خودتان بر حسب صلاحهاى شیخ عباسعلى امساله بهمین مصرف رسانند آقاى حاج شیخ عباسعلى انشاءالله رفع كسالتشان شده باشد صفحه 53 كاغذ آقاى حاج شیخ عباسعلى صفحه 99 باربابعلى بیدگلى در باب حاجى شیخ عباسعلى چون مدتى است تقاضا مینماید و اقتضاء مینماید و اقتضاء حالشان بود از خدمات فقراء و امتیازات فقرى معاف و منبعد مانند سایر اخوان محترمند در آتیه حال ایشان و اشاره باطنى توجه شود در صفحه 78 باقاى محمد منصور زاده مجرد (اظهار دلسوزى براى مرض روحى ابوى حاجى شیخ عباسعلى) نمودهاید محقید تمام فقراء از این جهت براى ایشان دلسوزى دارند توسط بعضى هم بایشان پیغام دادم یك جهت توقف چند روز هم همین بود بالاخره حاجى صدر را فرستادم وعده داده بودند كه فردایش بدیدن ایشان بیایند و نیامدند و هنوز هم از حال ایشان مایوس نیستم اظهار و سئوالاتى كه نمودهاند واقع نیست) منصورزاده فرزند كیوان و از عیال همدانى ایشان بود منصور زاده در همدان دكان خرازى داشت و بعد از كنارهگیرى پدرش از گنابادیها از طرف گنابادیها حق نماز یافت و بتحریك گنابادیها منصورزاده و مادرش سه مرتبه كیوان را مسموم نمودند مادرش كور گردید و منصورزاده بمرض سرطان ابتلا یافت و تمام ثروت خود را از دست داد و بعسرت درگذشت.
كتاب رهبران طریقت و عرفان تالیف حاج میرزا محمد باقر سلطانى گنابادى در 255 صفحه مولف فرزند ملاسلطان شرح حال ملاسلطان و ملاعلى و صالح علیشاه را نوشته و درباره تابنده سكوت نموده است مولف در زمان صالح علیشاه چند مرتبه بدعوى قطبیت برخاسته است ولى صالح علیشاه بهر ترتیبى بود او را وادار بسكوت نمود و اكنون نیز در سر داعیه رهبرى دارد در صفحه 251 و 254 نام كیوان را برده و از وى تنقید نموده است.
آقاى مجتهد سلیمانى وفاعلى شیخ گنابادیها در تهران اظهار میداشت شیخ احمد احسائى مرید حاجى زینالعابدین شیروانى گردید و كتابى در اثبات تصوف نوشت كه پیروان او از بین بردند ولى این گفته سندیت ندارد نگارنده سطور را عقیده بر آنست مجتهد سلیمانى در اواخر حیات بطلان گنابادیها را دریافت صالح علیشاه دستور داد فقراء در كلیه شهرستانها پولى گردآورند و پنجاه هزار تومان جمع آورى گردید و خانه مسكونى او ساخته شد و مهر سكوت بر لب زد.
رساله فصولالتصوف والعرفان بقلم شیخ عباسقلى شریف رازى در 37 صفحه خطى بشماره 1540 در كتابخانه آستانقدس رضوى است در رد صوفیه نگارش یافته است.
ملاعلى گنابادى نورعلیشاه ثانى رساله كوچكى بنام رجومالشیاطین تالیف نموده و مدعى گردید آبى از آسمان آمد و نطفه ملاسلطان بسته شد و ملاسلطان در سه ماهگى در شكم با مادرش صحبت مینمود و قرآن میخواند این كتاب را جمع آورى كردند و صالح على شاه بعضى از نسخ را صد تومان خریدارى مینمود تا در دسترس مردم قرار نگیرد حب حیدر قطب سلسله ذهبیه باقتباس از این كتاب در كتاب وحید نامه تولد حاج میرزا احمد وحید الاولیاء را غیر عادى توصیف كرده است .
سرپرسى سایكس انگلیسى مولف تاریخ ایران در دو جلد در سفرنامه خود از سید باب و كتاب بیان او و از ملاسلطان و تفسیر او تمجید نموده است یكى دیگر از كتب مشهوره این سلسله تفسیر بیانالسعادة ملاسلطان گنابادى است كه دو جلد در یك مجلد بچاپ رسیده است اخیراً آقاى تابنده این تفسیر را در چهار مجلد كه بزبان عربى است تجدید طبع نمود در مقدمه حواشى كیوان را بر چاپ اولى خرده گرفته و در چاپ ثانى حذف نموده ضمناً مطالبى كه ملاسلطان در تفسیر بر علیه اهل سنت متذكر گردیده كه چون موجب رنجش برادران اهل سنت قرار نگیرد از روح ملاسلطان اجازه گرفته سپس حذف نموده است تو گوئى بمقتضاى زمان مذهب تعویض مىشود و ایراد دلائل مذهبى بناباوضاع زمان تغییرپذیر است هر لحظه بشكلى بت عیار در آمد.
رهنماى سعادت ترجمه سلطانحسین تابنده گنابادى در 275 صفحه در صفحه 22 نوشته تصحیح نسخه تفسیر بیانالسعادة توسط مرحوم شیخ رضا تهرانى ملقب به شیخ الحكماء و حاج شیخ عباسعلى كیوان قزوینى واقع شد و حاج شیخ عباسعلى چند حاشیه مختصر هم نوشتهاند كه بعداًمورد اعتراض دانشمندان واقع شده و در بعض موارد اعتراضات ادبى كردهاند كه بهیچوجه وارد نیست و علت این اعتراضات این بود كه خودشان درك مطلب نكردهاند تفسیر بیانالسعادة در 14 رمضان سنه 1314 ه.ق زمان ملاسلطان با مباشرت كیوان در طى دو سال بچاپ رسیده و چهار ماه براى غلط نامه او كوشش كرده است در سیصد و شانزده مرتبه مطالب تفسیر را تصحیح كرده و در یكصد و پنجاه و چهار مورد مطالبى در حواشى از خود مطالبى افزودهاند و در كلیه این موارد ع. س كه نامشان عباس كیوان باشد امضاء نموده و در چاپ دوم كلیه این حواشى حذف گردیده است تابنده مینویسد در صفحه 275 جلد دوم تفسیر نوشتهاند كه ظاهراً باید لمازاید و از طغیان قلم و پس از هشت سطر پاسخ را گفته كه در كلام عرب فاصله بین قلم باشد زیرا جوابى ندارد در صورتیكه ممكن است كلمه فعلیكم شرط و جزا چندان اشكالى ندارد بلكه در جلد تفسیر كه نزد نگارنده میباشد مولف محترم در زیر حاشیه چاپى مرحوم كیوان و محملهائیكه ذكر كردهاند این عبارت را نوشتهاند و حذف الجواب اسهل من كل ذلك فان حذف الجواب بقرینه كثیرالایات و الاخبار فلیقدر فسروالنور بالامام یعنى حذف جواب از همه این محملها آسانتر است زیرا حذف جواب با وجود قرینه در آیات و اخبار بسیار است پس باید جواب را در تقدیر گرفت بنابراین باید برد جواب در تقدیر گرفت فسروالنور بالامام و در خود تفسیر هم در همانجا پس از عبارت قبل الاتصال بالامام بعداً براى رفع شبهه این عبارت را ذكر نمودهاند و تبلك الفعلیة یظهر علیه وجوده فسروالنور بالامام كه با اضافه این جمله عبارت فسروالنور جواب لما میشود و در صفحه 313 جلد دوم كلمه جیشالعسرة را كه با سین مهمله است جیشالعشرة با سین معجمه نموده و ذكر كردهاند كه معنى دو را نفهمیدم در صورتیكه جیشالعسرة اشاره بغزوه تبوك و این لفظ از خود قرآن كه فرموده فى ساعةالعسرة اقتباس شده و جیشالعشره هم درست است كه ملاسلطان متوجه این نكات نشده و ایرادات كیوان را صحه گذاشته است ولى ایشان دست برآورده و بحمایت ملاسلطان برخاسته است در مورد لما چنین است بخط مصنف لكن ظاهر این است كه لفظ لما در اینجا زائد است و بیمورد از اثر طغیان قلم این لفظ لما در این سطر واقع شده است بجهة اینكه براى لما روى قانون علم نحو جوابى ذكر نشده است مگر آنكه لما را مشدده نگیریم و مخففه بگیریم و در این صورت كه مخففه بگیریم عیب دیگرى پیدا میشود زیرا در این صورت براى كلمه كل امام كه مبتدا است خبرى ذكر نشده است و معنى بدون كلمه كل مستقیم و تمام باشد و احتیاجى بكلمه لما نخواهیم داشت پس كل املم مبتدى میشود و صار خبرش میشود و باحتمال بگیریم و در ضعیف میتوانیم و او بذالك الاتصال را زائد بگیریم و در این صورت بذلك خبر مبتدى میشود و لما در این صورت چه مشدد باشد چه مخفف باشد صحیح میشود لكن زاید بودن لما مالا سهلتر و بهتر است از اینكه و او را زاید بگیریم و خبر مبتدى را بذالك قرار بدهیم اما در مورد لفظ جیشالعشره در تفسیر صافى باشین معجمه ذكر شده و اما بخط مصنف با سین مهمله ذكر گردیده بمناسبت معنى جیشالعشره یا جیشالعسره علت معلوم نبودن با شین یاسین مهمله را باین نظر ذكر كرده چون در خبر وارد شده در جنگ على (ع) با عمروبن عبدود در اوایل اسلام بوده نه سال دهم پس جیشالعشره معنى ندارد كه سال دهم باشد و جنگ جیشالعشره در سال دهم هجرى واقع نگردیده خصوص با در نظر گرفتن خبرى كه دلالت میكند كه جیشالعشره اشاره بجنگ خندق و جنگ على با عمربن عبدود میباشد زیرا محققاً جنگ خندق در سال دهم هجرت واقع نشده و اما جیشالعسره گفتن با شهرت جیشالعشره نامگذارى بسلیقه شخصى صحیح نمیباشد.
در مورد تفسیر بیانالسعاده مطالب زیادى بیان گردیده است كه تفسیر از ملاسلطان نیست و بهترین نظریه گفتار آقا شیخ آقا بزرگ تهرانى در كتاب الذریعة است ولى این ناچیز از نسخه اصل بخط ملاسلطان چهار صفحه در دسترس دارد كه نشان میدهد استكتاب است نه تالیف ولى اصل تفسیر بقلم چه كسى است مدركى در دست ندارد.
حاج ملاعلى گنابادى باتفاق آقا شیخ عبدالله مازندرانى شیخ تهران بكاشان رفته و بده ماشاءالله خان یاغى كه درویش گنابادى بود رفته و مهمان او شدند خان اراده كرد مقتول سازد چون مهمانش بود با قهوه او را مسموم ساخته سپس جریان را با ملاعلى و آقا شیخ عبدالله در میان میگذارد كه اگر قادر هستى سم را از خود دفع نما ملاعلى با آقا شیخ عبدالله بزحمت كالسكهاى فراهم ساخته بصوب تهران عزیمت در بین راه حال او بوخامت گرائیده در قرب كهریزك فوت مینماید كه جنازه بتهران حمل و در شهر رى در حجره سراجالملك جنب امامزاده حمزه مدفون میگردد و شگفت دراین است در كتاب نامههاى صالح تلگرافات مجعولى بچاپ رسانیده كه معلوم نیست از كجا مخابره شده و در چه تاریخ نوشته شده در صورتیكه حال مزاجى ملاعلى اجازه كتابت نمیداد و از طرفى آقا شیخ عبدالله تا آخرین لحظه حیات با وى بوده دیگر چه ضرورتى داشت بایشان تلگراف شود و در صفحه 16 سطر پنج متن تلگراف ملاعلى به آقا شیخ عبدالله درج گردیده است ملاعلى در زمانى كه سالار خان تربتى به گناباد آمد اسیر او شده طناب بگردنش انداخته از بیدخت به جویمند آوردند و وى را بآخور اسبان بستند و مجبور بخوردن كاه كردند.
آقاى تابنده در مقدمه چاپ دوم تفسیر بیانالسعادة نوشتهاند كه ناصرالدین شاه قصد ملاقات با ملاسلطان را نمود ملاسلطان سر باز زد و بمشهد عزیمت نمود با قدرت مطلقه ناصرالدینشاه اینكار آیا امكانپذیر بود.
كتاب عنوان البراهین فى رد دعاة الباطلین بقلم شیخ على گنابادى كه دهرى و حكمى و كلیمى و عیسوى و سنى و شیخى و بابى و صوفى و اخبارى و گنابادى بالاخص بر علیه ملاسلطان مطالبى نگاشتهاند.
از زمانى كه ملاسلطان فوت نمود ملاعلى گنابادى دست به احداث گنبد و بارگاه ملاسلطان زد و همه ساله از فقراء پولى جمع آورى گردید و مدت ده سال خلافت ملاعلى و پنجاه سال طول مدت ارشاد صالح علیشاه این مقبره طول كشید و صحن كوثر هر حجره را یكنفر از صوفیه هزینه ساختمان آنرا تقبل كرد همه ساله مشیرالسلطنة صد هزار تومان و مقدار زیادى برنج به گناباد میفرستاد این ناچیز مشیرالسلطنة را ملاقات نموده بنظر بنده مامور تقویت امور گنابادیها بود و هر گاه تعداد مریدان در بیدخت زیاد میشد صالح علیشاه میگفت اول معاش بعد معاد چون صوفیه حق خروج از صحن مقبره نداشتند و میترسیدند با اهل محل تماس گرفته و باسرار آنان واقف شوند .
بعد از انتشار رساله (نه پرسش) اثر خامه كیوان قزوینى در مهنامه وحید و مجله خواندنیها یك صوفى از سامان بختیارى بدستور قطب به اهواز آمد و مامور به اجراى قتلم گردید و سرلشگرى به معاون خود دستور داد به اهواز آمد بدستور سپهبد نصیرى دخترم را مضروب كردند پسرم را دستش را شكستند و بار ثانى مجروح كردند و نفر دیگر را بزاندان انداختند یكى از مریدان قطب كه مدتها در صدد مقام ارشاد است در این اعمال دخالت داشت یكى از افراد ماسون كه هم خونم بود با یكى از تلامذه استادم كه دعاوى گزاف در سر مىپروراند با قطب وقت بدشمنى این بیمقدار برخاستند.
ملاسلطان در بشارةالمومنین سلسله كمیلیه و نصیریه را بر حق دانسته و در صفحه 237 كتاب مینویسد عبدالله نصیر از طرف حضرت امیر اجازه شیخوخت داشت بعدها از حد اعتدال خارج شدند .
در سلسله گنابادیها اولین درجه حق استخاره دوم حق نماز سوم اجازه شیخى و بعد از شیخ دیگجوش میگیرند .
از مشایخ فقط آقا شیخ عباس كیوان قزوینى در چهارشنبه 24 ذیحجه سال 1277 ق در قزوین متولد از پنج سالگى شروع به تحصیل نموده تا سن بیست و دو سالگى مقدمه و سطح و اندكى خارج را دیده بعد بتهران آمده و شروع بفراگرفتن حكمت نمود و براى مخارج تحصیل بمنبر میرفت و از همان اوان كار نطق و بیانش مورد توجه خاص و عام گردید بتصوف گرایش پیدا نمود بچند سلسله بترتیب روآورد و بعد در جرگه مریدان صفى علیشاه درآمد و از طرف او شیخ سیار گردید و پس از شش سال توقف در تهران به نجف اشرف رو آورد و از طریق اخبارى و اصولى از هر یك اجازه نامه اجتهاد گرفت و در مسالك تصوف عراق نیز جستجو نمود تا بگناباد رفته و در روز جمعه اول رجب سنه 1312 ھ.ق نزد ملاسلطان مشرف بفقر گردید و از طرف ملاسلطان به تبلیغ مرام او كوشید و بهند و عراق و تركستان و قفقاز و عربستان سیاحت نمود و در ادیان و مذاهب و فرق تصوف تتبع و تفحص نمود و با آنكه قزوینى بود بگنابادى مشهور شد موقوفات زیادى براى قطب خود فراهم ساخت كه در آن زمان بیست هزار تومان عایدى موقوفه بود و از طرف ملاسلطان شیخ سیار شد و در روز جمعه ماه ذیحجه سال 1329 ق در خانه ملاعلى نورعلیشاه در بیدخت دیگجوش داد و مهمانى سنگین كه هزار نفر مدعو بودند پذیرائى نمود و همه ساله چهار تومان آن زمان بهاى گوسفند را بملاعلى میپرداخت. و ملقب به لقب منصور علیشاه شد.
رسائل خواجه عبدالله انصارى با مجله ارمغان با مقدمه سلطان حسین (رضاعلى شاه) با تصحیح وحید دستگردى منتشر گردید حاج محمد كاظم سعادت على شاه نزد مست علیشاه مشرف به فقیر گردید و از جانب رحمت على شاه شیخ طریقت شد و در 1293 ھ.ق درگذشت و در مقبره سراج الملك جنب امام زاده حضرت عبدالعظیم مدفون شد.
جزوهاى از طرف روزنامه نداى خراسان درباره آقاى رضا على شاه در هشت صفحه بقطع جیبى منتشر ساختند .
این ناچیز درباره هر سلسله مطالبى ذكر كرده و جانب اختصار و ایجاز را مراعات كرده است و از اطناب كلام اجتناب ورزیده است و اگر در صدد بسط مقال بود هر سلسله را در یك كتاب مىتوانست عرضه دهد و ذكر اسامى اقطاب و مشایخ را بضرورت مبحث بیان داشته است و این بیمقدار براى افراد و بزرگان هر سلسله احترام قابل بوده و نظریه این ذره نادار نتیجه تحقیقات علمى و عملى خود را كه ره آورد پنجاه سال تحقیق است و چه خوب و پسندیده بود كه افراد متعصب بدشمنىهاى ناجوانمردانه برنخیزند و بسخنانم بنگرند و عقل را كه مشعل فروزان است فرا راه خود قرار دهند تا عنایت ازلى آنان را از بندها رهایى بخشد و به عالم حقایق راه یابند تا نیروى نهانى خود را به فعلیت درآورند.
کتاب سیری درتصوف
اثر نورالدین چهاردهی