Info@razdar.com
مقاله شماره 100
در سند از طرف دولت (كمیته یادبود شهباز) از تاریخ 16 تا 20 شعبان همه ساله جشن قلندر بر پا مى دارند .
لعل شهباز از اهل مروندى بود از توابع تبریز بود كه در مروند متولد شد كه بعضى این مكان را از حومه هرات مى دانند اسم قلندر سید عثمان فرزند سید ابراهیم كبیرالدین بود و نسب قلندر به سادات فاطمى مى رسید و القاب قلندر و شمس الدین و لعل شهباز داشت و سیف اللسان و مهدى نیز از القاب او بود در سنه 538 هـ .ق متولد گردید در جوانى مرید شیخ جمال مجرد شد شیخ جمال را نیز خاكسارى هاى ایران در زمره بزرگان خود محسوب مى دارند قلندر به زبان فارسى و عربى واقف بود و به ایران و عراق و سوریه و عربستان سفر كرد.
مدتى در ملتان سكونت گزید و در سنه 645 هـ .ق كه سنش یكصد و یازده سال بود بشهر سیهون كه مركز سند بود رسید و در بیست و یكم شعبان 647 ه.ق درگذشت.
قلندر در معیت زكریاى ملتانى و شكر گنج و سید جلال بخارى به اربعین مىنشست .
قلندر به وحدت وجود سخت معتقد بود.
زكریاى ملتانى به لعل شهباز لقب قلندر و لعل شهباز بداد به علم عرفان و تصوف وقوف كامل داشت .
قلندر در اشعار خود عثمان مروندى و گاهى شهباز و زمانى قلندر تخلص مىكرد به تركى نیز اشعارى دارد.
آرامگاه او كه طواف صاحب دلان است در شهر سیهون قرار گرفته است و این ناچیز عكسى از بارگاه مزار او در كتاب خانه خود دارد اینك اشعارى از این سالك مجذوب نقل مى گردد درباره خود فرموده است .
من عثمان مروندى كه یار خواجه منصورم
من آن درم كه بحر جلال الله بود هستیم
به كوه طور با موسى كلیم الله بود هستیم
و باز سروده است :
عاشقان را در دو عالم جز خدا محبوب نیست
پیش مجنون هیچ كس جز نقش لیلى كى بود
و درباره شریعت و طریقت فرمودهاست :
شریعت كشتى باشد طریقت بادبان او
حقیقت لنگرى باشد كه راه فقر دشوار است
درباب عشق چنین سروده است :
كمند عشق در گردن صدا مسرور و خوش آید
خم و خمار و خمر آن هم از آن مخمور خوش آید
و در وادى جذبه و عشق الهى فرمودهاند:
شدم بدنام در عشقش بیا اى یار من اكنون
نمىترسم ز رسوائى سر بازار مىرقصم
در مورد سماع درویشى گفته است :
ز عشق دوست هر ساعت درون نار مىرقصم
گهى در خاك مىغلطم گهى بر خار مىرقصم
درباره مكان لامكان بیان داشتهاند:
من مرغ لامكانم جز لامكان ندانم
بر تخت قدسیانم مست الست هستم
و در موضوع این كه سالك مهر بر لب نهاده سكوت پیشه كند اشارتى كردند:
گر خدا را دوست دارى خامشى باید گزید
با هزاران سوز و سازى خامشى باید گزید
در حالات زاهد و سالك چنین نظر دادهاند :
زاهد ز مى گریزد عابد ز مى ستیزد
سر مست مى پرستم مست الست هستم
در كلمه مستى اسرار حق سرودهاند:
مست بلند باید عشاق مست مى را
مرد خسیس همت در عاشقان نگنجد
رسیدم به دریائى كه موجش آدمى خوار است
نه كشتى اندر آن نه ملاحى عجب كار است
مراد قلندر درویشى را گویند كه اعمالى را انجام دهد كه نظر اشخاص به آنان جلب نشود و حتى تظاهر به خلاف كنند نه آنكه گرد مناهى گردند این نحوه رفتار را ملامتى مسلك نامند و بطور كلى قلندر فردى است كه قید نام و نشان نباشد و در جمع مریدان نكوشد تا به آسودگى خاطر به دل پردازد و غیر از حق و حقیقت قبله اى انتخاب نكند .
مرید مراد را قبله خود شناسد و مراد از پراكندگى مریدان بهراس اندر افتد كه در معنى جمع مریدان قبله واقعى شیخ طریقت است .
تو خواه از سخنم پند گیر یا ملال
نورالدین چهاردهی
سیری در تصوف