Info@razdar.com
شماره مقاله754
فكر مستقیم علم بالفعل (نقد حاضر) مى آورد و علم نجات بخش است مانند سفینه جاریه كه به ساحل آباد برسد و مانند سیر كاروان در بیابان قفر[1](چول) كه آخر به ده آباد رسد و از خطر برهد.
تا در بیابان است چهار بیم دارد كه آ نها خطرند و احتمالى هستند نه یقینى:
اول : گم كردن راه .
دوم : برخوردن دزد مال و جان یا درنده یا گزنده .
سیم : عروض [2] تشنگى و گرسنگى و بیمارى و نبودن آب و نان و طبیب و دوا.
چهارم :گرفتن باد و باران و سرماى مهلك و گرماى مهلك ، بالجمله بلاهاى آسمانى یا زمینى مانند سیل و پیش آمدن رودخانه بى پل و كویر و باتلاق فروبرنده .
و در سفینه جاریه (كشتى رونده )هم تا به كناره آبادى نرسیده خطرهاى محتمل در دریا هست كه تهدید مى كند ، مى ترساند كشتى را و خیال را ناراحت مى دارد تا به كناره برسد و برهد بالجمله مسافر دریا و خشكى دو كار مهّم نفى و اثبات دارد كه باید دمى آسوده نباشد ، رفتن و یافتن راه تا گم نشود و دفع موانع و خطرها براى فكر و علم كه تشبیه به كاروان صحرا و به كشتى دریا كردیم خطربزرگى هست كه هم غالب الوقوع است و هم مهلك قوىّ ّیقینى بى علاج و ریشه كن كه جا دارد خردمند از آن چنان بترسد كه از هیچ چیز آنقدر نباید ترسید ؛ و آن ریاست است كه گروهى این آدم فكور دانشمند را به بزرگى بپذیرند و تعظیمات واموال هنگفت نزدش ببرند و او را از هر جهت بى نیاز و غرق لذّت نمایند كه بدتر و مهلك تر و بى دواتر از هر دردى است ، هم از باتلاق (كویر) و هم از بلاهاى آسمانى و هم از دزد و تشنگى و بیمارى ؛ زیرا آنها همه درد ناگوارند كه آدمى آنها را به خود نمى پذیرد و تا بتواند از آنها مى گریزد و دفاع مى كند و از تلاش دفاعى باز نمى ایستد و هماره استغاثه و فریاد و داد خواهى مى كند و مدد مى طلبد .
اما ریاست چونكه لذیذترین چیزها است آدمى با جهانى شوق به آن فرو مى رود و در واقع مانند فرو رفتن كویر به باتلاق است كه بهرام گور رفت و در نیامد . و خود آدم نمى فهمد مهلك بودن آن را تا خوددارى یا براى دفاع داد خواهى نكند بلكه همه كس را رقیب خود مى بیند و از خود تا مى تواند مى راند تا مبادا او مانع و شریك ریاستش گردد .
پس امید نجات براى رئیس از هیچ سوئى نیست نه داخله نه خارجه ، زیرا نمى خواهد نجات را تا باشد یا نباشد بلكه دوام و بیشترى و قوّت ریاست خود را خواهان است .(لا دوأ لمن لا داء له).
درمان به درد زیبد
چون درد در تو نبود
درمان كه را بیابد
تو چنان بی دردى كه اگر خود درمان هم رایگان به پاى خود به سویت آید ، راهش به خود نمى دهى .
– 371اكنون براى رئیس فقط دو درمان بزرگ غیبى متصور است :
اول : برگشتن خیال خودش به بارقه غیبى كه به اختیار دور اندازد اسباب ریاست را و بگریزد .
دوم : برخوردن مانع قوّى كه جان او را یا ریاست او را نابود سازد و هر یك از این دو بزرگتر نعمتى است كه خدا به او داده و او از شكرش ناتوان است .
براى این بنده نگارنده گذشت اختیارى را خدا تفضلاً به تدریج داد كه در نظر مردم بدترین خوارى دیده مى شود و خودم كمكم بیشتر لذّت مى برم از دور انداختن ریاست و شكرها مى كنم و بزرگتر ترسم از آن است كه مبادا خیالم برگردد و این نعمت فراغت از من سلب شود و اسباب قهرى ریاست دوباره برایم فراهم آید .
و از خوانندگان عزیزم در خواست بهاى خواندن را مى كنم كه از خدا دوام این نعمت را برایم بخواهند و از خوانندگان آینده خود هم امید دارم كه مرا اگر به همین حال بى ریاستى مُردم از خوشبخت ترین مردم شمارند و بطور افسانه با هم مكرر سخن بى ریاستى مرا (كه ظاهراً به اختیار خودم بود و واقعاً نظر لطف و انعام خدا) به میان آرند و مثل زنند و امكانش را براى رئیسان زمان خودشان مدّلل[3] نمایند كه اگر بنده اى خودش خواهان این نعمت حقیقى و بلاى ظاهرى باشد ، ممكن است كه خدا بر دل خودش اندازد و وجهه خیال خودش را وارونه سازد و هر كه خیالش آلوده و خواهان ریاست است هلاك خود را به نادانى خواهان است و از دانش حقیقى گریزان .
زیرا ریاست ضّد نهانى دانش است نه عیانى تا خود رئیس باور كند و بزرگترین عیب و قصور همین ناباورى است .
– 372اكنون غرضم از نوشتن این سخنان نه خودستائى است «كه بدانید من چنین گذشتى داشتم كه به اختیار دست از ریاسات متنوعه حاضره خود برداشتم » زیرا همین خود ستائى از شعب نهانى ریاست است و دلیل بر دروغ بودن بر ترك اختیارى است .
بلكه مى خواهم از این راه خدمتى به آیندگان كنم كه خواندن سخنانم آنها را دلسرد از ریاست كند تا هر كه نقداً رئیس است از خدا اصلاح دلش را بخواهد كه خدا خیالش را از ریاست برگرداند .
به نحوى كه او خودش با پُرى دهان و با صدق لهجه و جدّیت سُستى ناپذیر و به هزار زبان و هزاران وسیله از نفى و اثبات و از داخل و خارج برگرداند مریدان را از خود و نومید سازد آنها را براى همیشه از ناحیه خودش به طورى و به اندازه اى كه آنها به راستى باور كنند و نومید كلّى و همیشگى شوند و بروند و فكرى به حال خودشان بردارند و مراد دیگر یا مرام دیگرى بیابند و رو از این برتابند ؛ نه آنكه ترك و نومیدى موقتى باشد مانند انزواء یك ساله مانى ایرانى در كوهستان به پنهانى و نیرنگ ساختن ارژنگ ، كه آن بسیار بدتر و مهلك تر از ریاست حاضره است .
هر كارى چه بد ،چه خوب راستش بهتر از دروغ است و این ترك و انزواء مانند چله نشینى صوفیان یك ریاست دروغین غیر مستقیمى است كه سمّیة و زیانش براى طرفین (مراد و مرید ) بیش از ریاست حاضر مستقیم است و نیرنگ است .
زیرا خود ریاست به نام دلسوزى از بزرگترین نیرنگ های دنیا است و این ترك ریاست یك نیرنگ تازه ترى است زائیده خیال پرزایش رئیسان زبردست مانند دزدى هاى قانونى كه كسى جرأت نام دزدى بر آن نهادن نكند .
کتاب دوره کیوان
عباس کیوان قزوینی
——————————————————————————–
[1] . قفر = بیابان بی آب و گیاه و زمین خالی
[2] . عروض = پیش آمدن كسی را حاجت
[3] . مدلّل = به دلیل ثابت كنند