Info@razdar.com
شماره مقاله 803
در كتاب «فلسفه و قانون گذارى در اسلام»[1] تأليف دكتر صبحى محمصانى ترجمه ا سماعيل گلستانى در صفحه 90 نوشته اند:
«در مصر جنبش اسلامى تازه اى به نام نهضت سلفيه يا مذهب سلف به رهبرى سيد جمال الدين افغانى[2] (1839- 1897) و شاگردش استاد امام (شيخ محمد عبده) (1849- 1905) مفتى مصر برپا گشت.
به وسيله سخنرانى و مقالات و رسايل و نشر كتب به انتشار عقايد خود پرداختند.
مجله «المنار» در 1897 در قاهره توسط يكى از ياران سيد محمد رشيد رضا تأسيس گرديد.
هدف اين جمعيت رجوع به قرآن و سنت و جنگ با خرافات بود.
و در مورد يك موضوع اگر احاديث منطبق با عقل نبود ميزان عقلى را مناط اعتبار قرار مى دادند.
مذهب سلفى با وهابى و حنبليان نزديك بود.
و اتحاد اسلامى مطمح نظر بود بدون آنكه مذهبى بر مذهب ديگر را رجحان و برترى دهند.
سيد جمال الدين مجله «العروة الوثقى» كه هفتگى بود در پاريس انتشار داد و هيجده شماره انتشار يافت.
دنباله اين اقدامات (رئيس دانشگاه الازهر) شيخ محمد مصطفى مراغى متوفى در سنه 1945 ميلادى دست به اصلاحاتى زد».
اين ناچيز گويد سيد مذهب جديدى ابداع نكرد و مشى او و يارانش (اتحاد اسلامى) بود و مبارزه با خرافات بود در كتاب (گفتار خوش يار قلى)[3] شمهاى از مبارزات سيد و يارانش را بيان داشته است.
در اينكه سيد از اسدآباد همدان بوده جاى هيچگونه ابهامى نيست در كتاب (تاريخ بى دروغ)[4] به قلم ظهيرالدوله كه با مقدمه و حواشى اين بيمقدار انتشار يافت مطالبى در باره سيد نوشته و عكسى كه از خاندان سيد بدست آورده بود ضميمه كتاب ساخته ام.
سيد و يارانش پانصد نامه و رساله جهت علماى كليه فِرَق اسلامى به اكناف و اقطار ممالك اسلامى ارسال داشتند سيد با همت والاى خود كتاب (نهج البلاغه) حضرت على (ع) را جزو كتب درسى (الازهر) قرار داد و خود نيز مدتى در اين دانشگاه به تدريس اشتغال ورزيد.
متأسفانه به واسطه عناد و عدم ادراك دربار قاجار جنازه سيد را به افغانستان بردند و او را افغانى قلمداد كردند سيد جمال الدين در ايران و افغانستان و قاره هند و مصر و تركيه در بيدارى ملل اسلامى اقدامات مجدانه معمول داشت و در هر يك از كشورهاى اسلامى عدهاى از راد مردان و دانشمندان بنام گرد سيد جمع آمدند.
سيد به تمامى بلاد اسلامى به سفر رفت و موجب بيدارى مسلمانان شد.
سيد گرد مال و منال نگشت و حتى همسرى اختيار نكرد با وجودى كه كتب بسيار در باره سيد انتشار يافته هنوز حق مطلب ادا نشده است.
از شاگردان بنام اسد آبادى عبده و شيخ روحى كرمانى و ميرزا آقا خان بودند.
در سالهاى اخير دانشمند محترم آقاى طباطبائى كتابى در باره عبده[5] نوشته و انتشار داد.
آنچه مسلم است روحى در آخرين شبهاى حيات خود در زندان تبريز با صوتى جلى و گيرا به تلاوت آيات قرآن پرداخت و تأثير كلام ربانى و نحوه صوت روحى سبب شد تا جلادان وابسته به محمد على شاه قاجار به سختى گريه نمودند اگر ازلى بود چرا بيان را نخواند.
همچنین ميرزا آقا خان در آثار خود به بابيت و بهائيت تاخته است.
سيد جمال الدين اسد آبادى با تبحر و تسلط كه در علوم اسلامى داشت به مبارزه سرسختانه با خرافات اقدام ورزيد و پشت استعمارگران را به لرزه در آورد.
شيخ هادى نجم آبادى در تهران به تربيت عده اى از فضلاى عصر همت گماشت و با آراء اسد آبادى موافق بود و شاگردان و ياران سيد با نجم آبادى در ارتباط بودند.
زمانى كه ميرزا رضاى كرمانى كه شيفته و مجذوب اسد آبادى بود كشته شد نجم آبادى با بى پروائى در خانه مسكونى خود مجلس ترحيمى براى ميرزا رضا برپا نمود.
تقريرات نجم آبادى به همت يكي از احفادش دكتر نجم آبادى مسمىٰ به « تحرير العقلا»[6] منتشر شد.
كسروى تبريزى در ابتدای امر تحت تأثير افكار اسد آبادى و نجم آبادى در مجله «پيمان»[7] به مبازه بر عليه خرافات اسلامى اقدام ورزيد اما از سال چهارم پيمان زمزمه پيامبرى را در كلمات و گفتار خود بيان نمود كه بالنتيجه حزب آزادگان و برانگيختى خود را تحت عنوان «پاكدينى» آشكار ساخت.
در همان دوران شريعت سنگلجى تحت تأثير آثار قلمى و منابر (كيوان قزوينى) عرض وجود كرد.
اين ناچيز در صدد است كتابى مستقل در باره آراء كسروى[8] تدوين كند. اسد آبادى با آراء سر سيد احمد خان هندى نیز موافق نبود .
***
اين ناچيز با مرحوم ميرزا لطف الله اسد آبادى كه از دانشمندان و شعراء و نويسندگان معروف همدان بود كه سالها در زادگاه خود در اسدآباد به فرهنگ خدمت كرده و از عرفا و صوفيه بود ( شرح حالش را در كتاب «سيرى در تصوف»[9] ذكر نمودم) و بعد در همدان توطن گزيد و در اشاعه شرح حال و اعمال و آثار سيد بسى بکوشيد و كتبى در اين باره نشر داده مكاتبه داشته و در يكى از اسفار خود به همدان به ديدارش فائز گرديدم و مرحوم والدش خواهر زاده سيد بود و يك مثنوى در شرح حال سيد جمال الدين اسد آبادى سروده بود كه متأسفانه هنوز به حليه طبع در نيامده است و مرحوم ميرزا صفات الله عين كتاب مثنوى را به اين ناچيز نشان دادند و عكسى از سيد مرحمت فرمودند كه در پشت جلد و در داخل كتاب (تاريخ بى دروغ) تأليف ظهير الدوله با مقدمه نگارنده اخيراً منتشر گرديد.[10]
كيوان قزوينى در يكى از آثار چاپ شده خود از سيد تحت عنوان (سيد جمال الدين اسد آبادى بيهمال) نام برده و مرقومه اى به اسد آباد به ميرزا صفات الله جمالى نوشته اند كه حاضرند مقالات سيد را با هزينه خود به طبع رسانند.
در سنه 1315 ھ . ش روزى در كوچه ميرزا محمود وزير حضور كيوان قزوينى شرف حضور داشتم كه كتابى در علم قيافه نوشته شده بود و عكسى از سيد گراور شده از كيوان خواسته شده بود از جنبه علم قيافه در باره سيد مطالبى بنويسد حضرت ايشان فقط در باره چشم سيد مطالبى در حاشيه كتاب نوشتند بعضى بنابر انتشار كتب سياسى اين بزرگ مرد را وابسته انجمنهاى سياسى منتسب به غرب مى دانند اين گونه نظريات به استناد شايعه و اظهارات اين و آن نمى توان مورد سند قرار گيرد بالاخص ناقل اين عبارات خود در حدى نمى باشند كه توان بر آن اعتماد نمود و بحث در اين زمينه نياز مبرم به اسناد معتبر داشته كه در صحت آن جاى ترديد و به ابهام باقى نماند.
و از طرفى هر دسته و اقليتى به لطايف الحيل مى كوشد كه براى صحت مرام و برترى انديشه خود و جلب افراد خوشنام چنين مردان بلند آوازهاى را به خود منسوب دارند و از جهتى چون سلول مغزيم آمادگى دريافت مسائل سياسى را نداشته و مداركى قاطع بر بطلان و روشني كنه عقايد مشربهاى ماسونى ندارد لذا سكوت پيشه ساخته از مدح و قدح آنان اجتناب ورزيده و اگر در آثار قبلى خود درباره يك يا تنى چند بدون ذكر نام اشارتى رفت بد نام كننده نكونامى چند مى باشند خدا داند و بس اما نظريه درباره سيد گفتار و اعمال و آثار و تربيت شدگان اين مرد بزرگ است كه از شرق برخاست و به بيدارى مردم شرق پرداخت.
علت اين كه در اين كتاب بخشى اختصـاص بـه سيـد جمال الدين اسد آبادى داديم آن بود كه سيد طراح (اتحاد اسلامى) بود و در اين زمينه با خرافات به مبارزه برخاست و اگر كسى بخواهد از تعصب رهائى يابد و از افراط و تفريط بپرهيزد ناگزير است رويه اسد آبادى را پيشه كند و چون سخن در وهابيه است و اين گروه فقط جمعيت خود را مسلمانان واقعى مى دانند و ما به تدريج نادرستى انديشه ها و اقوال آنان را بيان خواهيم داشت لذا به طور اختصار از يك مجاهد اسلامى براى نمونه افراد علماى اسلام بيان مى كنيم.
و از طرفى علت اساسى طرح اين مبحث آن است كه افرادى ظاهراً تحت عنوان مشى سيد جمال الدين اسدآبادى با خرافات به مبارزه برخاسته و پس از طى چند سال پرده به يك سو افكنده و نيت غائى خود را آشكار ساختند.
در گذشته دانشمندان مذاهب و اديان به دستور مأمون عباسي و در حضور او به مباحثۀ ديني مي پرداختند كه در آن جلسات حضور حضرت علي بن موسي الرضا (ع) [ نگارنده سخت به حضرتش معتقد و دل بسته ام ) روشني بخش مجالس بود با اين حال مأمون آنچنان كه مي خواست طرفي نبست ، بعدها اكبر شاه هندى با وسعت بيشترى علماي اديان را در دربار خود گرد آورد ، عوض آن كه رفع اختلافات اديان و فِرَق اسلامى را نتيجه دهد خود موجب ابداع دينى به نام «آئين الهى» شد كه بعد از مرگش نپائيد و نادرشاه دستور داد كتب مقدس اديان مختلف به فارسى ترجمه شود تا او از وجوه اشتراك عقائد اديان ، دينى نو پديد آورد، تفهيمش كردند كه اين كار عملى نيست لذا در صدد رفع اختلاف شيعه و سنى بر آمد ، چون جانب اهل سنت را بيش از تشيع نگه مى داشت نتيجه اى نگرفت.
اما سيد جمال الدين اسد آبادى از مال و منال حتى تشكيل خانواده چشم پوشيد و تمام همّ خود را صرف بيدارى ملل اسلامى كرد و به همت آزاد مردانى كه چون پروانه گرد وجودش جمع شده بودند پانصد نامه به اعاظم علماى اسلامى نوشت.
سيد ، اين بزرگ مرد در باره خود گويد:
« من صدر اعظم نمىخواهم بشوم من وزير نمىخواهم بشوم من اركان دولت نمىخواهم بشوم من عيال ندارم من ملك ندارم و نمىخواهم داشته باشم.
از مال دنيا به جز دو دست لباس ندارم تازه يك دست آن اضافى است».
در پاسخ سلطان عثمانى كه گفت زنى اختيار كند مى گويد :
«من دنياى به اين بزرگى را به زنى نگرفتهام تا چه رسد كنيزكى را به زنى بگيرم».
در مصر انجمن حزب الوطنى را تأسيس فرمود.
سيد در باره محمد احمد مهدى سودانى كه در زمره شاگردان خاص او بود گفت گر چه مى دانم كه مهدى آل محمد (ص) نيست ولى در راه نابودى دشمن معتقد مى شويم كه مهدى موعود است شايد اين اعتقاد وسيله اى براى رهائى شود .(نقل از مجله پيام انقلاب شماره 28)
هزاران اتهامات ناروا به اين بزرگ مرد عالم اسلام وارد كردند.
از جملۀ شاگردان او محمد عبده و مهدى سودانى و ميرزا آقاخان كرمانى و شيخ احمد روحى بودند.
دشمنانش سيد را مسموم ساخته و به شهادت رسانيدند و حتى جسد پاكش را به عنوان افغانى بودن در افغانستان مدفون ساختند.
سيد موجب بيدارى ايران، افغانستان، هند، مصر، سودان و تمامى خطه امپراطورى عثمانى شد با عدم وسايل ارتباطى آن زمان رنج اسفار متعدد و كثير را بر خود هموار كرد و در شرق و غرب شهره آفاق گرديد.
با نامه و سخنرانى و انتشار مجله و تدوين رساله و بحث و استدلال در حقانيت اسلام دمى آرام نه نشست.
مدتى در جامعه الازهر مصر به تدريس پرداخت و نهج البلاغه را جزو كتب درسى اين مجتمع علمى قرار داد.
سيد اولين نفرى بود كه با عدم وسايلي چون ثروت و مقام، حقانيت خاندان عترت (ع) را با اقامه براهين به گوش علماى اهل سنت رسانيد.
سيد در امور روحى نيز رنج برده و قائف[11] با توجه به عكس وى اين مطلب را در خواهد يافت.
سيد يك سياست پيشه ساخت اتحاد فِرَق اسلامى و تحرك در جامعه اسلامى و بيدارى ملل مسلمان ،كه اين مشى خود به نفسه مغاير برنامههاى پنهانى دولتهاى قويه بود و هيچگاه تكيه گاهي سياسى همچون يك ابر قدرت براى خود برنگزيد.
سيد غريب بود و غريب زيست و غريب در گذشت فقط نامى نيك از خود به يادگار گذارد.
تا كنون كتب بسيار در باره سيد از مدح و قدح نگاشته اند اما بايست انصاف داد كه تا حال حاضر حق مطلب ادا نشده است.
كسروى تبريزى تا چهار سال مجلۀ پيمان را انتشار مي داد هر كسى تصور مىكرد كه وی دنباله رو عقايد سيـد جمال الدين اسدآبادى است اما خود غلط بود آنچه ما پنداشتيم.
كسروى ابتدا به زمزمه و اشاره و بعد با صراحت تامه حزب آزادگان و آئين پاكدينى را پي ريزى كرد و كتاب (ورجاوند بنياد) وی كتاب آسمانى ناميده شد نگارنده در صدد مى باشد كتابى مستقل در باره كسروى با خواست خدا انتشار دهد.[12]
در ايام سيد جمال الدين اسد آبادى شيخ هادى نجم آبادى كه از دوستان و ياران سيد بود از عامه مردم دورى گزيد و با فضيلت اخلاقى و تضلع و تبحر در علوم اسلامى عده اى از جوانان دانشمند و مستعد زمان خود را تحت تعليم خود قرار داد كه از آن جمله علامه فقيه ميرزا محمد بن عبدالوهاب قزوينى و فروغى و برادرش و دهخدا و ديگر افراد بودند.
علامه قزوينى اولين فردى است كه متد تحقيق علمى را در زبان فارسى و متون ارزنده قديمى از خود به يادگار گذارد خداى بزرگ اين دانشمند عالى مقام را غريق رحمت خود قرار دهد.
شيخ هادى نجم آبادى در بيدارى ملت مسلمان ايران سعى فراوان به كار برد و با خرافات به سختى مبارزه كرد و حقيقت اسلام را با زبانى ساده براى همه بيان مى فرمود.
قسمتى از تقريرات اين عالم ربانى تحت نام «تحرير العقلا» جمع آورى و منتشر شد.
اين كتاب بسيار سودمند و درخور ارج است و مطالعه آن را به خوانندگان ارجمند توصيه مى نمايد اما متأسفانه نُسخ آن كمياب و حق آن است كه مجدداً به حليه طبع در آيد.
مزار پاك نجم آبادى در خيابان شيخ هادى تهران واقع شده و مطاف صاحبدلان است.
بعد از كشته شدن ميرزا رضاى كرمانى حضرت شيخ علاينه در منزل شخصى خود براى ميرزا رضا مجلس ترحيمى برپا داشت و عده اى را اطعام فرمود خداى تعالى اين بزرگ مرد عالم اسلام و تشيع را غريق رحمت خودگرداند.
در دوران حيات كسروى تبريزى و شدت فعاليت وى آيت الله سيد هبة الدين شهرستانى[13] دست به تدوين كتب مفيد زد و شاهزاده خسروى كه در باره وى در مقدمه كتاب (تاريخ بى دروغ) مطالبى نوشته و عكس او را نيز گراور كرده ام تعدادى از آثار شهرستانى را به فارسى برگردانده است.
آيت الله شهرستانى در اثبات اسلام و تشيع و مبارزه باخرافات رنج بسيار برد و اين ناچيز يك بار حضرت ايشان را كه به ايران آمده و در جلسه سخنرانى ” شريعت سنگلجى ” در سنگلج شركت جسته بود ديدار كردم.
از كتب مشهور سيد هبة الدين شهرستانى ” اسلام و هيأت ” او بود.
اين اقدامات مجدّانه و نشر آثار علماى بزرگ به تدريج محققين و مستشرقين غرب را با آثار علماى بزرگ تشيع آشنا ساخت و علامه آيت الله قمى در مصر ” دارالتقريب ” را برپا ساخت و برخي علماى اهل سنت تعصب را بر كنار نهاده به فقه و فقاهت علماى تشيع بيش از پيش آشنا شدند و مستشرق مشهور لویى ماسينيون و پس از وى هانرى كربن توجه خاصى به آثار فلاسفه و عرفا و ديگر دانشمندان شيعى ايرانى نموده و در اثر غور در گفتار آنان مجذوب شدند هانرى كربن كتابى در باره ملاصدرا و مقالاتى در باره ميرداماد منتشر ساخت و كربن در اين راه از محضر علامه فقيد طباطبائى بهره جست اما متأسفانه اين قبيل كتب كه از جانب آقاى ذبيح الله منصورى به فارسى برگردانده شده درخور اعتماد نمى باشد زيرا خود نيز در ترجمه كتاب ملاصدرا از كربن پوزش خواسته و به سليقه شخصى مطالبى از روى استنباط و تمايل خود افزوده است اما در تراجم داستانها حق امانت را بيش از پيش مرعى داشته اند.
در گذشته اساقفه مسيحى قرآن را با متد اروپائى ترجمه كرده و مجهولاتى براى پريشان ساختن اذهان از خود ابداع مىكرده اند اما ناگفته نماند اين امر امروزه امكانپذير نمى باشد.
ولى به طور كلى به آثار مستشرقين غرب و آمريك نتوان دل بست زيرا اكثراً در اختيار كليسا بوده ،يا مرعوب مى باشند يا مجذوب.
و مستشرقين روسى تعمداً عقايد خود را در لابلاى گفتار مستور ساخته و خواننده را به بيراهه مى كشانند به عنوان مثال سفره طعام كه در خانقاهها بپا مي شده و عالى و دانى جنب هم مى نشستند سفره وحدت ناميده اند در صورتى كه چنين اصطلاحى وجود خارجى نداشته و ندارد و در خانقاهها از اواخر قرن سوم هجرى تا زمان حال اصطلاحات پدیدار گشت و از طرف محيى الدين عربى عنوان قطب ابداع گرديد . وحدتى كه منظور نظر مستشرق بوده وجود خارجى نداشته است و ديگر آنكه وحدت وجود را به نام همه خدائى ضد خدائى معرفى كرده اند چون سخن بدينجا رسيد ضرورت كلام ايجاب مىكند چند نكته افزوده گردد تا سخن به درستى پايان پذيرد.
سلول دماغى غربيان آمادگى ندارد كه به كنه مطالب علمى و روحى كه خاص مشرق زمين است پى برند حتى علم فلسفه الهى اسلامى و هندى را آن چنان كه مى باشد واقف شوند و به عمق گفتار فلاسفه و عرفا راه يابند به دو دليل اول آنكه اساتيد شرق به غير معتقد تعليم نداده و دوم آنكه اين سنخ از مطالب رموزى در بر دارد كه مى بايست تلامذه مستعد بوده و قابليت فطري داشته و بدان پابند باشند به عنوان مثال :
كنت گوبينو سفير فرانسه در دربار ناصرالدين شاه قاجار در سفرنامه خود موسوم به ” سه سال در ايران ” نوشته است كه نتوانسته ام دريابم كه چرا افراد ايرانى در برخورد به يكديگر مىپرسند دماغت چاق است .گويا تصور مىكرده در زمستان بينى منجمد و در تابستان منبسط مىگردد خواننده انصاف دهد با اين عدم آشنائى به محاورات يوميه چگونه تواند در باره عقايد دينى قلم فرسائى كند و به خويشتن حق دهد كه كتاب « مذاهب آسيائى» را تدوين كند.
و هانرى كربن نيز در مجله مردم شناسى سال 1325 هجرى شمسى سه شماره مقاله تحت عنوان ” معلم ثالث ميرداماد ” نگاشته است و در موضعى كه ميرداماد گويد در قم در قبال حرم مطهر حضرت معصومه (ع) در حال قيام زيارت نامه مى خوانده بدون دخالت اراده خود قرب يك ساعت بر وى انسلاخ بدن دست داده و ده سال بعد در تخت فولاد اصفهان در مراقبه (حالت ترانس) بوده باز بدون اراده در مدت يك ساعت انسلاخ بدن بر وى رخ داده است. كربن گويد ميرداماد در حالت خواب بوده است . انسلاخ يعنى روح بيش از حالت خواب تعلقش از بدن گسسته و سير روحى (مكاشفه) دست داده به ترتيبى اگر سوزنى در بدن فرو كنند وی متالم نشود و فلاسفه سلوكى خاص غير از طريق صوفيه داشته اند.
البته اين ناچيز گويد نشست مراقبه كه يكى از نشستهاى 84 گانه است با وضع ترانس متباين و ترانس اولين مرحلۀ يكى از حالات خلسه است اين بى مقدار نشستها را در مكتب يوگ[14] به وضوح نوشته و منتشر ساخته است.
در كتاب پيغمبرى كه از نو بايد شناخت[15] حالت روحى را نوم[16] دانسته و معراج را رويدادى درخواب تصور كرده است تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل.
و عده اى مستشرق از فرقه صهيونيستى بوده كه در آثار آنان عناد و دشمنى ديرينه با اسلام و تشيع به چشم مي خورد .
باستان شناسان صهيونيستى نيز در خور اعتماد نمى باشند . از ذكر مطالب بالا بيدارى خوانندگان منظور نظر بوده است.
يك مكتب به جمعيتى اطلاق مىگردد كه مؤسس آن داراى آراء خاصى بوده باشد كه با معتقدات ديگر مكاتب اختلاف نظر كلى و جزئى داشته و عده اى دور خود گرد آورده و آنان را به تبعيت و قبولى افكارش وادارد و به مرور داراى مراسم و آداب مخصوصى گردند اما قبل از پديد آمدن چنين مشرب و مسلكى در آن جامعه مى بايست زمينه فكرى فراهم شده باشد در سرزمين ايران نيز سيد جمال الدين اسد آبادى و شيخ هادى نجم آبادى در ارائه اسلام حقيقى و مبارزه با خرافات قد مردى برافراشتند اما به تدريج اين عمل صورت ديگر به خود گرفت از آن جمله سلسله مقالات مبنى بر گفتار آيت الله درچه اى در تخت فولاد اصفهان تحت عنوان ” تخت فولاد اصفهان ” در يكى از مجله ها منتشر شد و خواندنيها نيز از آن نقل قول كرد و گويند جلال همائى[17] كه از تلامذه آيت الله درچه اى بود دست به نشر اين گفتار زد و بعضى را عقيدت آن است كه به قلم يك نويسنده شهير ايرانى بود چون اين سلسله مباحث مستند نبوده و گوينده آن روشن نمى باشد از نقل اين گفتارها خوددارى مى ورزد.
***
نورالدین چهاردهی
بر گرفته از کتاب وهابیت و ریشه های آن نشر آفرینش سال 1394 تهران چاپ دوم به تصحیح و ویرایش مسعود رضا مدرسی چهاردهی
[1] کتاب فلسفه قانون گذاری در اسلام از صبحی محمصانی به شماره ثبت 123599 کتابخانه مجلس شورای اسلامی ایران.
[2] سید جمال الدین اسد آبادی : محمدبن صفدر اسدآبادي حسيني ‚ آزاديخواه و متفکر و مصلح اجتماعي شرق به سال 1254 ھ . ق . / 1838 و 1839 م . متولد شد. آيا او در اسعدآباد يکي از دههاي توابع کابل بدنيا آمد و نسب وي به سيدعلي محدث مشهور ترمذي مي رسد‚ يا در قريه اسدآباد همدان متولد شد و در شهر قزوين و تهران دروس خود را فراگرفت و سپس به افغان مسافرت کرده يا آنکه پدرش از مردم مازندران يکي از ايالات ايران بود که دولت ايران وي را به افغانستان اعزام داشت و او در آنجا زن گرفت و داراي فرزندي بنام جمال الدين شد؟ اينها اقوالي است که در شرح حال سيد جمال الدين ديده مي شود. به سال 1314 يا 15 و يا 16 هجری قمری درگذشت.«لغتنامه دهخدا».
[3] کتاب گفتار خوش یار قلی از محمد بن اسماعیل محلاتی غروی به شماره ثبت 5655 کتابخانه مجلس شورای اسلامی ایران .
[4] تاریخ بی دروغ از علی خان ظهیرالدوله با مقدمه نورالدین چهاردهی نشر منوچهري تهران 1362به شماره ثبت 122890و12296و243129 کتابخانه مجلس شورای اسلامی ایران.
[5] کتاب شیخ محمد عبده مصلح بزرگ مصر نوشته مصطفی حسینی طباطبایی تهران نشر قلم به شماره ثبت 148028 و 148077 کتابخانه مجلس شورای اسلامی ایران.
[6] کتاب تحریر العقلا مجموعه تحریرات باقیه ازمجدد علوم ربوبیه و رسوم اسلامیه حاج شیخ هادی نجم آبادی به سعی و اهتمام مرتضی نجم آبادی تهران سال 1312 شمسی مطبعه ارمغان به شماره ثبت 64381 کتابخانه شماره 2 مجلس شورای اسلامی ایران..
[7] پیمان از احمد کسروی موضوع نشریات ادواری به شماره رده بندی کنگره 5/1DSR/پ 9 کتابخانه مجلس شورای اسلامی ایران
[8] . حضرت استادی این کتاب را بعدها منتشر فرمودند «داعیان پیامبری و خدایی» اثر نورالدین چهاردهی تهران نشر آفرینش (انتشارات فتحی) سال 1366شمسی.به شماره ثبت 14392 کتابخانه مجلس شورای اسلامی ایران .و شماره 2د4م/241BP کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران.
[9] سیری در تصوف اثر نورالدین مدرسی چهاردهی انتشارات اشراقی چاپ سوم 1389 تهران.
[10] . تهران سال 1362 شمسي نشر منوچهری « تاریخ بی دورغ اثر ظهیر الدوله با مقدمۀ نورالدین چهاردهی».
[11] . قائف = عالِم به علم قيافه.
[12] . برای اطلاعات بیشتر رجوع شود به کتاب داعیان پیامبری و خدایی اثر نورالدین چهاردهی، تهران نشر فتحي (آفرينش) 1366 شمسي .
[13] . آیت الله هبة الدین سید محمد علی شهرستانی فرزند سید حسین معروف به آیت الله شهرستانی از آیات و مدرسین علما و مولفین شیعه قرن اخیر است.(تولد:1301 شهر سامرا وفات : 1386 قمری مطابق 1345 شمسی در عراق).
[14] . کتاب مکتب یوگ و نشست های 84 گانۀ آن اثر نورالدین چهاردهی تهران نشر گوتنبرگ سال 1362 شمسي.
[15] . کتاب محمد پیغمبری که از نو باید شناخت اثر کنستانتین ویرژیل گئورگیو نویسنده رومانیایی مترجم ذبیح الله منصوری.
[16] . نوم = خواب
[17] . جلال الدین همائی.