شماره مقاله 211 20. اين كوزه چو من عاشق زارى بودست (1) در بند سر زلف نگارى بودست وين دسته كه در گردن او مى‏بينى دستى […]

شماره مقاله 210 19. اي دل چو نصيب تو همه خون شدن است احوال تو هر لحظه دگرگون شدن است وي جان تو بدين بدن چه […]

شماره مقاله 209 18. اى چرخ فلك خرابى از كينه تو است بيدادگرى پيشه (شيوه) ديرينه تو است وي خاك اگر سينه تو بشكافند بس گوهر […]

شماره مقاله 208 17. ايزد چو گل وجود ما مي آراست دانست ز فعل ما چه خواهد برخواست(1) بى‏ حكمش نيست هر گناهى كه مرا است […]

شماره مقاله 207 16. اى بيخبران شكل مجسَّم هيچ است وين طارم نه سپهر اَرقَم هيچ است خوشباش كازين (اين)نشيمن كون و فساد وابسته يك دميم […]

شماره مقاله 206 15 .اى آمده از عالم روحانى تفت حيران شده در چهار و پنج و شش و هفت مَى خور چو ندانى ز كجا […]

شماره مقاله 205 14. امروز تو را دسترس فردا نيست وانديشه فردات بجز سودا نيست ضايع مكن اين دم ار دلت شيدا نيست(بيدار است) كاين باقى […]

شماره مقاله 204 10. اجزاء پياله كه در مى پيوست (1) بشكستن او روا نمى ‏دارد مست چندين سر و دست نازنين از سر و دست […]

شماره مقاله 203 8 . ما و مى و معشوق در اين كنج خراب جان و دل و جام و جامه در رهن شراب (1) (مائيم […]